سلام و درود بر همراهان عزیز که این سری نوشتهها رو دنبال میکنن.
بعد از پرداختن به موضوع خلق ارزش در قسمت قبل
توی این نوشته میخوام به اهمیت و تاثیر چشمانداز، ماموریت و فرهنگ سازمانی مناسب برای استارتاپ بپردازم.
طبق معمول بحث رو با یه سوال اساسی شروع میکنم:
"چرا چشمانداز، مأموریت و فرهنگ برای یک استارتاپ مهم هستش؟"
بدون داشتن یک چشمانداز مشخص و شفاف، ساختن یه استارتاپ برای جمع کردن یه تیم و رهبری اون، کاری بیهوده ست. به همین خاطر، ساخت یه فرهنگ قوی، برای جذب و حفظ نیروی انسانی مناسب بر اساس چشمانداز و ماموریتی که بتونه به شکلی واحد این استارتاپ رو بهپیش ببره، ضروری هستش.
ایدهها بدون موارد زیر ارزشی ناچیزی دارن یا حتی بیارزش هستن:
چشم انداز:
اگه چشم انداز واضحی نداشته باشیم، از مسیر خارج میشیم و با هر مشتری یا سرمایهگذار یا ... مسیرمون تغییر میکنه و به مقصد مورد نظرمون نمیرسیم.
با یک سوال شروع کنیم: "این بازار چطور رشد میکنه؟" ، "این بازار چگونه تغییر خواهد کرد؟"
چون وقتی میخوایم یه کاری رو شروع میکنیم خیلی خوب میدونیم که دنیا قراره تغییر کنه. و اگه میخوایم به طور موثر به رهبری یک بازار بپردازیم بهتره که براش چشمانداز داشته باشیم. رویکرد شما نسبت به اون آینده، مشخص میکنه که ساخت کسب و کار شما چقدر قانع کننده خواهد بود.
چشم انداز معمولا با ماموریت قاطی میشه. البته اهمیتی نداره اگه برای هر دوی اینها یه جمله رو در نظر گرفته باشید.
بعضی از شرکت ها عبارت چشم انداز رو با ماموریتشون ادغام میکنند. تنها چیزی که باید ازش اجتناب کرد اینه که با پر کردن سَرسَری یه قالب از کلمات، بگید که این چشم انداز یا ماموریت ماست!
اما خوبه بدونیم که معمولا چشمانداز همون مقصد ماست و ماموریت راه و مسیر رسیدن به اون مقصد.
چهار مورد برای بیانیه ماموریت وجود داره (4M)
دنبال عبارتی به عنوان ماموریت هستن که:
• بهیادماندنی (Memorable)
• قابل مدیریت (Manageable)
• قابل سنجش (Measurable)
• انگیزهبخش (Motivational)
راه سنجش یک چشمانداز اینه که مشتری شما که تجربهای از محصول یا خدمتتون داره، دقیقا همون حس و تجربه ای رو داشته باشه که شما میخواستین در وجود مشتریتون به وجود بیاد.
برید و با مشتریتون ارتباط بگیرید و ببینید که شرکت شما برای اون نمایانگر چیه چیزی هستش؟ ارزشی که با استفاده از محصول یا خدمت شما به دست میاره چی هستش؟ و...
اگه جواب اونا a , b , c هستش ولی شما سعی داشتین که x , y , z رو انجام بدین، پس a , b , c چشم انداز و ماموریت شما هستن.
چشمانداز و توهم، یکسان به نظر میرسند، تا زمانی که شما سعی کنید اونها رو از هم تشخیص بدید.
سعی کنید در ابتدای امر متوجه تفاوت این دو بشید.
کلمه ساده ای که چشم انداز رو از توهم جدا میکنه اینه : "سفارش خرید"
وقتی مشتریها بهمون میگن که : عاشق محصول شما هستم، محصول شما بهترینه، بینظیره و... ، فریبشون رو نخورین!
یک چشم انداز و ماموریت خوب در نهایت باید اونقدر قابل اجرا باشه که مخاطب بگه: من میخوام از محصول و خدمت شما استفاده کنم و بهای اون رو هم پرداخت میکنم.
"نگاه خود را به ستارگان معطوف کنید و روی زمین قدم بردارید." فرانکلین روزولت
معنی این جمله اینه که باید چشماندازی فراتر از شرایط حاکم بر بازار داشته باشین. ولی باید چشماندازی رو انتخاب کنید که نزدیک به واقعیت باشه.
اکثر سرمایهگذارها کمی دوپهلو حرف میزنن. انتظار دارن که هم ارزش پیشنهادی و هم چشم انداز داشته باشین.
و اگه چشم انداز خیلی بزرگی داشته باشین، میترسن نتونین با چیز ساده ای شروع کنین.
و اگه با چیز ساده ای شروع کنین، میترسن نتونین به چیز بزرگی تبدیلش کنین.
پس باید بینشون تعادل ایجاد کرد! مشخص کنین الان دارین چیکار میکنین و در آینده به چه سمتی حرکت میکنین.
فرهنگ سازمانی:
سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که : "چطور میشه فرهنگ سازمانی رو تدوین کرد؟ چطور میشه اون رو قابل اجرا کرد؟"
فرهنگ سازمانی در واقع سیستم عامل هستش که اپلیکیشن ها رو روی اون اجرا میکنن.
اگه سیستم عامل شما یکسره در حال تغییر باشه، مطمئنن اپلیکیشن ها هم از کار میوفتن.
پس به فرهنگ سازمانیتون به عنوان پلتفرمی برای توانمندسازی افرادتون نگاه کنین.
فرهنگ سازمانی چیزی نیست که بزنید روی دیوار. فرهنگ سازمانی چیزیه که زندگیاش میکنین. اگه زندگیش نکنین و الگو قرارش ندید، هرگز اتفاق نمیوفته و در حد یه شعار غیرعملی باقی خواهد موند.
لازمه وجود فرهنگ سازمانی از زمانی که شما یک نفرید و میخواید نفر دوم رو به استارتاپ خودتون اضافه کنید، بیشتر حس میشه. پس ویژگی هایی که میخواین در وجود اون نفر باشه رو در دل فرهنگ سازمانیتون بیارید.
اگه میخواین استارتاپتون از بقیه متمایز باشه، پس کمی از توجه و زمانتون رو صرف این کنید که ارزش هاتون، چشم انداز، ماموریت و فرهنگ سازمانیتون چطوری میتونه شما رو از بقیه متمایز کنه.
طوری که بقیه بگن: آره، واقعا دلم میخواد اونجا کار کنم.
پس فرهنگ سازمانی، نحوه کار شماست. قلب و روح شرکت شماست.
اگه فردی در تیم و شرکت شما با فرهنگ سازمانیتون همگام نیست، خیلی سریع از شر اون شخصیت خلاص بشین!
شاید وحشتناک و بی رحمانه به نظر بیاد اما اون فرد در فرهنگ مناسب خودش شادتره و باید دنبال اون سازمان با فرهنگ مناسب خودش بگرده.
یه گروه نوازنده رو تصور کنین. سبک موسیقایی این گروه پاپ هستش. این گروه اگه بخواد فرد جدیدی رو قبول کنه باید بهش بگه که سبک ما پاپ هستش. و نباید اجازه بده کسی که سبک اش مثلا راک هستش وارد بشه. این تفاوت رویکرد و سلیقه، مطمئنن خروجی خوبی برای این گروه موسیقی نخواهد داشت.
فرهنگ سازمانی هم قابل سنجش هستش. این روش سنجش، "درآمد به ازای کارمند" هستش.
نمونه سوالات برای سنجیدن فرهنگ سازمانی:
همونطوری که فرهنگ سازمانی روی استخدام اعضای تیم تاثیر داره، مسلما روی انتخاب سرمایهگذار هم باید تاثیر داشته باشه و بر مبنای فرهنگ سازمانیتون سرمایهگذارها رو انتخاب کنید. چون اون ها هم جزئی از تیم شما خواهند بود.
در نهایت باید بگم که هیچ راه درست یا غلطی برای ایجاد فرهنگ سازمانی وجود نداره. وقت اجازه بدین چندتا راز موفقیت استارتاپ رو بیان کنم:
در قسمت بعدی درباره "استخدام استعدادهای A+ در استارتاپ" خواهم گفت.
پس لطفا همراه من در این سرینوشتهها باشید.
ممنونم از توجه و همراهیتون.
خیلی لطف میکنید اگه من رو دنبال کنید و با لایکهاتون انرژیبخشام باشید.