سعید
سعید
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آشفتگی یکم (دکتر)

دکتر
دیشب قرصارو خوردم، سر وقت، طبق دستور
مریض خوبی دارم میشم. نه، رعایت میکنم همه چیو
سروقت می‌خوابم، سروقت بیدار میشم
یکم مشکل اشتها دارم، که گفتید طبیعیه، عوارض قرصاست دیگه
ولی حداقل میتونم بخوابم. از دست فکر و خیال بی رحم شبانه رها شدم
روزمم خوبه، به کارام می‌رسم، غمگین نیستم، افسردگیم بهتر شده
نه، خیلی احساسی ندارم، درسته احساس بد ندارم ولی احساس خوبی هم ندارم، اصلا میدونی، احساسی ندارم دکتر. ولی بهتر از قبله نه؟ ذهنم خالیه، بله دکتر، این عالیه
ولی یکم عجیبه، نه اینکه بخوام حرفتونو عمدا گوش نکنم، ولی بعضی وقتا چند تا چند تا میخورم
میدونم سرخود نباید اینکارو کنم، ولی میشه دیگه، دست خودم نیست که، نیاز دارم بهشون. مثلا یه شب تو خواب کلی حرف زدم، نمیدونم خواب دیدم که تو خواب کلی حرف زدم یا واقعا تو خواب کلی حرف زدم. با کی؟ با خودم. کیو دارم باهاش حرف بزنم؟ ولی صبح نبودش. اونی که کل شب کنارم بود و باهاش حرف میزدم نبود. غمگینم کرد، باز رفتم سمت قرصا
بله بله، میدونم سرخود نباید دوز دارو هارو ببرم بالا، ولی چیزی که نمیشه نه؟ یعنی میدونی باعث میشه دیگه نخوام حرف بزنم. آخه خیلی حرف دارم، الان میتونم کلی حرف بزنم براتون
بله دکتر، میدونم برا حرف زدن باید برم تراپیست، کلا میگم
دکتر، تا حالا توی دریا گم شدی؟
نمی‌دونم، فکر کنم شدم، توی کشتی بودم، توی آب بودم، توی شکم نهنگ بودم
فکر کنم یادم رفته ولی، یادم نیست
شاید شما درست میگی
ولی، ولی دکتر
فکر میکنم یه روزی، یه جایی، مردم
اگه من مردم، چرا اینجام؟
چرا نسخه برام می‌نویسی
دکتر
دکتر
یه چیزی
یه داروی دیگه بده
یه راه آخر
دکتر، یه خواهش، منو از اینجا ببر، بیا، اینم پول، زندگیمو بخر
متاثر از موزیک «دکتر» هادی پاکزاد

خوابدکترهادی پاکزادمرگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید