زن آرایشگر نخ رو با تمام وجود روی موهای بلند و سیاه صورتم خوابونده بود و آماده بود با یه حرکت، همه رو بندازه تو قلاب و بکشه بیرون. بعد دو سه ماه، تصمیم گرفته بودم از شر تمام این سیاه سوختههای بدترکیب راحت بشم.
حتی صدای فریاد و ریشه کن شدن بعضیهاشون رو میشنیدم و به خرچ خرچ کردنشون احساس پاکی میکردم. احساس شیرینی بود همراه با سوزش و درد. خب دیگه هر چیزی تاوانی داره...
و صدای پاکی هم تاوانی داره. پاکی صدای سوت میده رو ظرف چینی شسته شده. صدای لیز میده روی فرش جارو شده. هر جا هر جور که دلش میخواد یه صدایی درمیاره که بگه: آهای خبردار من اومدممممممممم.
زن آرایشگر همینطور به کمین موهای سیاه و بلند صورتم نشسته بود و آرنج سنگینش رو گذاشته بود رو قفسهی سینه، یه جوری که نفسم بالا نمیومد و باز دم نمیزدم و تو دلم میگفتم: بی خیال بابا، بکش و خوشگلم کنJ
نوبت به سیبیلهای مبارک که رسید، چشمها رو بستم تا این بدبختی رو نبینم! آدم بی سیبیل، مفت نمیارزه. البته مادرجان میگفت: اون گربه است که سیبیل نداشته باشه، نمیتونه رو دیوار راه بره! ولی منم دلم میخواست گربه بودم و کسی دست به سبیل هام نمیزد. آخه چرا اینا باید زشت باشن؟
کلا این خانمها، از سبیل خانمهای دیگه بدشون میاد ولی بعضیاشون به سبیلهای شوهرشون افتخار هم میکنن. تا چندوقت پیش، عمه خانم هم به سبیل مشد علی، مینازید! خیال میکرد اگه سیبیلهای شوهرش رو بزنن پاک خصوصیات مردانگی رو از دست میده! البته عمه خانم فکر نمیکرد که مشدعلی با سبیل یا بی سبیل باز هم یه نامرده! آخه اگه مرد بود که دست رو زن بلند نمیکرد!
چه بدونم شاید عمه خانم احساس میکنه که اگه مشدعلی بعد 60 سال زندگی مشترک، سبیل نداشته باشه، دیگه به زنش توجه نمیکنه !
حالا اومدیم و مشدعلی تو رختخواب گل گلی به عمه خانم توجه کرد، که چی بشه؟ والله تو روز که یکسره کتکش میزنه !
تو آرایشگاه بودم و من چشمهامو بسته بودم که نامرد شدنم رو به چشم نبینم که یهویی دیدم کار تموم شده و بهتره دیگه چشامو باز کنم. حالا تا این پلکها باز شد، اشک سیلاب شد رو پهنای این صورت بیسبیل!
فکر کن که نامرد بودی و ته موندهی مرد بودنت هم به باد فنا رفت.. یه نامرد کامل Lخانم آرایشگر گفت: چرا اینقده دیر به دیر میای؟ خانم ها باید همیشه به فکر زیبایی و تمیزی خودشون باشن. سبیل که بلند میشه، سمج تر میشه و اشکت درمیاد.
تو دلم گفتم: یعنی هر چقدر بیشتر مرد باشم، نامردی برام سختتره؟! همینطور داشتم به اهمیت سبیل و نقش اون در مرد بودن فکر میکردم و حتی گاهی دلم میخواست جراتش رو داشتم و سبیلهای گربه طلا رو میکندم! اینجوری نامردی رو در حق یه نامرد تموم کرده بودم. تا اون باشه و گل ناز خوشگلم رو نشکنه !
از آرایشگاه که زدم بیرون، یه ماشین مدل بالا یه خورده پایین تر از در آرایشگاه واستاده بود. یه جوری که راننده رو خوب میشد دید. راننده یه مرد بود با یه عالم سبیل، شایدم پنجاه بیل!
تا متوجه شد میخوام از عرض کوچه رد بشم و برم اونور، یهویی پاشو گذاشت رو گاز و به سرعت اومد طرفم. یعنی اشهد رو خونده بودم که برم، یهویی فرمونو کج کرد و با چند تا بوق و یه چیزهایی که میگفت و نفهمیدم با فاصلهی چند سانتی از من گذشت. یعنی قربون خدا برم به کی پول میده؟ قربون راهنمایی رانندگی برم به کی گواهینامه؟
حالا دقیقا نمیدونستم که زندهام یا مرده. اما ربط بین سبیل و مردونگی رو فهمیده بودم. اگه سبیل داشتم حتما تعادلم حفظ میشد، مثل گربه طلای خودمونL
خلاصه با بیل و سبیل کسی مرد نشده، فقط بیل برای حفظ تعادل پاها و کندن دل خاک خوبه و سبیل برای حفظ تعادل در صورت (شاید) و بردن دل بعضیا (مثل عمه خانم) اونم شاید .......