saeedeh.ahmadzadeh
saeedeh.ahmadzadeh
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

مسابقه‌ی کیومرث

روزهای شیرین کودکی، هر چه هم که نداشت پر بود از سادگی‌ها و رو راستی‌هایی که رفته رفته در همه‌ی ما رنگ باختند. ما بودیم و عروسکهای دست دوز مادرهایمان. گاهی توپ پلاستیکی هم داشتیم و گاه کامیون پلاستیکی برای پسرها میخریدند که پشتشان را پر از سنگ و خاک کنند.

بیشتر روی زمین و با خاک بازی می‌کردیم و خاک شده بود همه چیز و همه‌ دوست.. خاک بازی برایمان بهترین بازی دنیا بود و ساخت و سازهایمان که تا فردا خراب می‌شدند، برایمان ارزشمندترین دارایی دنیا.

در این میان گاه بزرگتری می‌شد که سر به سرمان بگذارد و ما هم ندانسته تن به بازی بدهیم. بازیهایی که برای بزرگترها بیشتر اسباب تفریح و خنده بود.

شبهای شب نشینی زیادی داشتیم و در این مهمانی‌های شبانه که مثل امروز با دعوت و تشریفات نبود، گاه به چای تلخی شب را شاد و مفرح در کنار هم میگذراندیم.

عمو بهرام، همیشه در این مهمانی‌ها پسرها را تشویق به کشتی گیری میکرد و با کشتی این پسربچه‌های تشنه به برد. بزرگترها غرق لذت می‌شدند. شاید نمره های 20 دخترها را هم میشمرد و یک جوری سرکوفتش را به به پسرانش میداد.

عمو صفر، داستان می‌گفت، عمو سیروس بین بزرگترها معما طرح میکرد و یک آقای پیری هم بود که از احکام و قران چیزهایی می‌گفت. خلاصه شب‌ها بیشتر برای بزرگترها جذاب بود و برای ما پر از نبرد برای پیروزی.

ما را رقیب هم میکردند و قرار میگذاشتیم تا یک روزی یک جایی برنده شویم. و آن دیگری را پشت سر بگذاریم. در یکی از این شبها، عمو حمید دست هر کدام ما یک کاغذ و مداد داد و گفت: هر کی "کیومرث" رو درست بنویسه، برنده است.

اما من کلاس اول بودم و هنوز نمیدانستم که کیومرث با سین است یا صاد؟! علی ، اکبر، مریم و فاطی همه از من بزرگتر بودند و حتما آنها برنده می‌شدند. کم مانده بود گریه کنم. اما دیدم بچه‌های دیگه هم بلد نیستن و از روی دست هم تقلب می‌کنن.

دلم کمی گرم شد و سعی کردم با خط شکسته از ترسی بنویسم "کیومرس"، مریم هم از روی دست من نگاه کرد و مثل من نوشت.

بعد از اینکه عمو حمید کاغذها را گرفت تا برنده را اعلام کند، بدون اینکه هیچ ایرادی بگیرد یا بخواهد چیزی به کسی یاد بدهد. گفت: "همتون اشتباه نوشتین، کیومرث با سِ حرصِ"

توی دلم گفتم خوب شد هیچکی برنده نشد ، ایشالله دفعه بعد برنده میشم. یه مدتی گذشت و باز رفتیم خونه‌ی عمه شب نشینی، اون شب مهمونهای دیگه‌ای داشتن و باز عمو حمید هممون رو جمع کرد که بیاید بنویسید "کیومرث" ببینم کدوم بلدین؟

اینبار با شجاعت خاصی نوشتم "کیومرص" و مطمئن بودم که برنده میشم. اما بعد از اینکه کاغذها رو به عمو حمید دادیم، در کمال ناباوری لاله برنده شد چون نوشته بود "کیومرس" همون چیزی که من دفعه قبل نوشته بودم و برنده نشده بودم.

خیلی ناراحت بودم و کم مونده بود گریه کنم که مامان لاله که معلم بود، از اون طرف یه نگاهی به کاغذها کرد و گفت: هیچکدومتون درست ننوشتین، کیومرث با "ث" نوشته می‌شه، ببینید اینجوری.....

عمو حمید که بدتر از ما اصلا به "ث" فکر نکرده بود، زود برگشت و گفت: خواستم لاله ناراحت نشه، آخه مهمون ماست واسه همین گفتم که برنده است.

خاله مرضیه (مامان لاله) با نگاهی به عمو حمید، برگشت و گفت: همین که درستش رو یاد گرفتین، همتون برنده هستین. الان هر کدوم 10 بار بنویسید کیومرث تا برای همیشه تو ذهنتون بمونه.

من که داشتم مینوشتم یهو سرم رو بلند کردم و دیدم عمو حمید هم اونطرف نشسته و هی پشت سر هم داره مینویسه ؛ کیومرث..

به خیالم یکی هم برا بزرگترها مسابقه کیومرث نویسی گذاشته بود و عمو حمید میخواست برنده بشه J

کیومرثمسابقهکودکیمهمانی
آمده ام که بخوانم و بیاموزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید