saeedeh.ahmadzadeh
saeedeh.ahmadzadeh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

هر کسی با یه چیزی خاطره میشه?

چند وقتی میشه که داریم برای یک شرکت سایت طراحی می کنیم. شرکت خانه های هوشمند...

اصلا کار کردن برا این شرکت آدم رو باکلاس می کنه? البته خب نه اینکه خونه خود ما کلی هوشمنده، این خونه ها اصلا برام تازگی ندارن... ? از وقتی یادم میاد خونمون هوشمند بود. حرف یه روز دو روز که نیست ??

هفته پیش با کارفرما قرار ملاقات داشتیم تا به چند تا سوال ما جواب بده، یهویی بین پروژه هایی که انجام دادن، اسم کارخونه.... اومد جلو چشام.... پرسیدم: این کارخونه آقای حسین زاده است؟ کارفرما جواب داد: بله می شناسین...

یه بله گفتم و رفتم تو گذشته... اون روزهایی که شرکت حسابدار بودم. آقای حسین زاده زیاد میومد شرکت ما. مشتری ما که نبود. ما مشتری اون بودیم. اونم میومد دنبال چک هاش... با یک کاپشن و کمربند چرم که روشون یه چیزهای تیغ تیغی چسبونده بودن... عینهو فیلم های جمشید آریا با کله کچل در نقش قاچاقچی... البته به چشم برادری، برادری نه به چشم عمویی جمشید آریا خوشگل تر بود.. این آقای حسین زاده شبیه هنرپیشه های آمریکایی بود که کچلن نقش قاچاقچی بازی می کنن.. (اصلا همه بدها و زشت ها آمریکایی آن)

از اون جالب تر این بود که هر وقت از سرویس بهداشتی ما استفاده می فرمودن، برای شماره 1 اصلا زحمت نشستن به خودشون نمیدادن و هر نقطه در دیوار و سقف سرویس رو نشونه می گرفتن تا یک جوری اثر هنری خلق کنن? یکبار به محض بیرون اومدن از سرویس در رو باز گذاشت و در کمال وحشت متوجه موضوع شدم.

بعدش باید کل سرویس بهداشتی رو ضدعفونی می کردیم.  زنگ زدم دفتر خدماتی و کلی هم نفرتم نسبت به کارخانه داری با کاپشن تیغ تیغی بیشتر ‌شد. از اون به بعد عینهو سیستم هوشمند بعد اومدن و رفتن آقای حسین زاده به دستشویی، عملیات پاکسازی انجام میشد. (رزومه پر باری دارم از شستن دستشویی تا حسابداری از حسابداری تا بچه داری)? کو کار؟!

خلاصه همین طور که کارفرما داشت از مزیت های هوش مصنوعی و کارهایی که برای پروژه انجام دادن، حرف می‌زد قیافه آقای حسین زاده جلوم بود و خاطرات تلخ و شیرین آقای حسین زاده رو مرور می کردم. عینهو بچه مدرسه ای که حواسش به درس معلم نیست....

دنیای کوچیک و کوه های نرسیده... اما آدم ها ببین کجا به هم میرسن؟ درست وسط درس استاد?? آقای کارفرما یه نگاهی کرد و گفت: ایشالله آخر هفته سایت تمومه؟ نبینم باز یه چیزی ناقص باشه هاااا...

گفتم: ببخشید یه چیزی ناقصه... نمیشه یه برنامه بنویسین که سنسورها در سرویس بهداشتی برای هر لکه آلودگی به سیستم اطلاع رسانی کنن و بعد صدای آلارم بلند شه؟

کارفرما یه نگاهی کرد و گفت: می نویسم. برو اول محتواهای سایت رو تموم کن... و اینگونه ضایع شدم??

خلاصه هر کسی با یه چیزی خاطره میشه...

خاطرهقاچاقچیخانه هوشمندسرویس بهداشتی
آمده ام که بخوانم و بیاموزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید