دلم برات تنگ شده عزیزدلم! برای حس و حالایی که کنارت تجربه کردم. برای روزایی که میومدم پیشت، آهنگ میذاشتم و بلند بلند گریه میکردم. برای وقتایی که من به در و دیوار تو میرسیدم تو به روح و جون من. برای بوی بارون توی حیاطت و آرامشی که بهم میداد. برای درخت بلند و صبورت که زیرش دراز میکشیدم و کتاب میخوندم. برای زیرزمینت که توش کنار بچهها رقصیدم.
دلم برات تنگ شده عزیزدلم! من قرار بود خودمو جور دیگهای بنویسم و زندگی کنم و تو بهم اعتماد کردی. من قرار بود آدمی بشم که دوست دارم و تو بهم فرصت دادی. من قرار بود دنیا رو جای قشنگتری برای زندگی کنم و تو باورم کردی. من قرار بود شازده کوچولو بشم و تو قبول کردی سیاره من باشی، گل من باشی، دوست من باشی. من قرار بود زندگی کنم و تو معنای من شدی.
دلم برات تنگ شده عزیزدلم! برای همه چی. برای دوستام. برای صدای بچهها. برای محبت. برای عشق. برای معنا. برای امید. برای خودم. من رو به خودت برگردون، خواهش میکنم.