سجاد شکاریان
سجاد شکاریان
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

آخرین پرواز

The last Fly by Sajad Shekariyan
The last Fly by Sajad Shekariyan
  • پرواز همدم تنهایی های بال های مهربانش شده بود.از روی درخت گذشت و آنجا که مهر را دید به برگ سلام داد و آنطرف دیوار حوض دید،پیر زن دیدو ماهی.
  • ناگهان امید رفت، ابر سیاه مادر را از فرزند خود جدا کرد و اینبار زمین از آسمان گریه می کرد.پرواز همدم تنهای های بال های مهربانش شده و باران در تعقیب آن ها .پنجره را باز دید به آن پناه آورد.
  • پر کشید، نزدیک شد و نشست.مدتی آن را نگاه کرد، مدتی آن را لمس کرد، مدتی آن را بویید.او بی خبر از شاپرک سخت، سخت بود.
  • ناله به گریه پیوست خورد و نور از جهان می برد.کودک در آغوش پدر می لرزید،لاله در خاک می ترسید و شاپرک در کنار او آرام گرفته بود و او را همدم تنهایی خود می دانست، اما او بی خبر از شاپرک سخت،سخت بود.
  • می شنید و می شنید، آن همه پرواز ها، آن همه یکه سواری در بن ژرفای آسمان ها، پرکشیدن، پرزدند ، پندار ها.چون دید آن را ساکت و صبور نه سخت، گفت تا ابد پیشش می مانم بلاخره اگر کمالیست اثر کند در همنشین.
  • عاقبت آن را نتوانست بدست بیاورد، زیرا که او سخت، سخت بود و گریه شاپرک هم آن را نرم نمی کرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم/چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم/چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

  • در آن میدان بی عاطفه تنها باران در می زد، شاپرک همدم پیشین را فراخواند تا دلش را از قتلگاه به سوی باران بَرَد،دیگر از او دل بریده بود.خدا کند که نرود....
  • پر کشید، رفت و رفت و آغوشش را باز کرد اما باران سخت تر از سخت او را به زمین کوبید.دیگر جانی نماده بود از این همه بی جانی.چشم به خدا دوخت و آنگاه بود که دید آغوشش باز است و بی درنگ بسوی او پرواز عشق کرد.

سجاد شکاریان

شاپرکاخرین پروازسجاد شکاریانداستان کوتاهپروانه
کارگردان - نویسنده - نوازنده - آهنگساز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید