همه چیز بسیار عادی بود آرام و طبق روال جلو میرفت اما ناگهان اتفاقی افتاد که خودم را بهتر شناختم!؟
یک صدای چندش آور زشت و وحشتناک رعشه به تنم انداخت!
تصور کنید بر روی صندلی نشسته اید و به مانیتور خیره اید و دارید پلن های کاری خود را میچینید که برای یک تا سه ماه آینده میخواهید چه کار کنید و تماما در ذهنتان این موضوع است که کاری کنید که رضایت کامل مدیر عامل را جلب کنید اما ناگهان تمام افکارتان پاره میشود، صدایی میشنوید، صدایی مانند صدای گچ که بر روی تخته سیاه کشیده میشود، مو به تنتان سیخ میشود حتی وحشتناک تر از آن!
آن صدا چیست؟ صدای غذا خوردن همکارتان که در کنار غذا خوردن ملچ ملوچ هم میکند و در کنارش هم آب میخورد و قلپ آخر آب را در دهانش قرقره میکند که غذاهایی که لای دندانهایش گیر کرده کنده شود و در آن لحظه تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که تحمل کنید، چون من به شخصه نمیدانم به یک مرد بالغ مزدوج چگونه بگویم در جایی که بقیه هستند وقتی غذا میخوری ملچ ملوچ نکن و آبی که میخوری را در دهانت قرقره نکن. واقعا از عهده من خارج است و نمیدانم چطور این موضوع را بازگو کنم این موضوع بسیار پیش و پا افتاده و بدیهی است.
واقعا یک سری چیزها جزو بدیهیات است اما عجیب است یک سری افراد اینقدر احمق اند که همین چیزهای بدیهی را نمیدانند و شاید هم میدانند، خودشان را به ندانستن میزنند تا دیگران را آزار دهند.
شاید پیش خود بگویید من چقدر سوسول و تیتیش مامانی هستم که یک ساعت ناهار خوردن فردی که حالا فرض بگیریم به بدترین شکل ملچ ملوچ هم میکند من را عذاب داده است، ولی باید در جواب بگویم که این موضوع برای زمان ناهار نیست چون موقع ناهار من اصلا در آن اتاق کنار آن همکار باشخصیت ملچ ملوچ کن نیستم و تنها زمانی که گوشم از این صداها نمیشنود همان زمان ناهار است.
این موضوع از ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر به غیر از نیم ساعت زمان ناهار اتفاق میفتد. یعنی کل این ساعات را طرف دارد غذا میخورد یا بلا نسبت گوسفند مثل گوسفند دارد نوشخوار میکند!
و تنها کاری که من میتوانم بکنم این است که تحمل کنم و از آن چند دقیقه ای که غذا خوردنش تمام شده و همه محتویات دهانش را قورت داده و لیوانش آب ندارد که بخواهد آب را در دهانش قرقره کند لذت ببرم!
آیا کسی در دنیا هست که چنین موضوعی برایش پیش آمده باشد؟ آیا اصلا این موضوع مهم و حادی است و یا من خیلی آدم حساسی هستم.
در واقع چیزی که من در نتایج تحقیقاتم فهمیدم این است که بیماری در دنیا وجود دارد به اسم بیماری حساسیت به صدا یا اسم دیگرش میسوفونیا !
و این همان بیماریست که من دارم و همین یک ماه اخیر فهمیدم که این بیماری را دارم یا شاید هم همین یک ماه اخیر دچارش شدم ، این بیماری کلا 24 سال است که کشف شده است و یک بیماری کاملا جدید است.
دنبال راه های درمانش هم گشتم اما درمان قطعی ندارد.
حال با فرض اینکه من بیماری میسوفونیا دارم اما این قضیه توجیه نمیکند که آن همکار محترم هشت ساعت کاری را ملچ و ملوچ کند و موجب آلودگی صوتی شود و افراد اطرافش را با صداهای عجیب و غریبی که در میاورد عذاب دهد.
پس همکار سابق من که از پیشت رفتم، البته خوشحال نباش چون من بخاطر بی فرهنگی تو نرفتم چون من پر رو تر از این حرفام که بخاطر صداهایی که از دهانت در میاوری کارم را ول کنم، اما این را مدنظر قرار بده که همه مثل من سر به زیر و آرام نیستند شاید نفر بعدی، در حضور دیگر همکاران که تو جلوی آنها ملچ ملوچ میکنی به تو تذکر دهد که آب و نان خوردن که این همه ملچ ملوچ ندارد!
واقعا برایم جای سوال دارد که آب و نان خوردن تا چه حد میتواند برای کسی لذت بخش باشد که هشت ساعت تمام نان و آب بخورد و از آب و نان خوردنش تا حدی لذت ببرد که ملچ ملوچ جانانه کند!