به نام آن که کلامی آفرید
سالهاست که ادبیات داستانی این مرز و بوم، به دست تیغ ارشاد و ذره بین سنجش و نگاه تمامیت خواه برخی افراد تقریبا از بین رفته است و به لاشه نیمه جان اسبی میماند. بله بله! البته که اُرگان های فرهنگی هنوز هم به فکر ادبیات هستند! البته " ادبیات دینی"...
من به هیچ وجه با وجه دینی این مقوله ادبی فرهنگی کاری ندارم و ذره ای قصد زیر سوال بردن این صفت برای این مفهوم و هنر را ندارم؛ میخواهم قبل از هرچیز راجع به خود ادبیات سخن بگویم:
پس از عصر روشنگری و در قرن بیستم، در فرهنگ نقد ادبی، متر و معیار های جدیدی به وجود آمد که با تعمیم دادن "دربارگی" یا اصطلاحا محتوای یک اثر ادبی (که اصلا وجود و لزوم چنین محتوایی خود محل مناقشه است) به یک مکتب و ایدئولوژی فکری، دسته بندی های بی رحمانه ای رقم زد؛ یک رمان فمینیستی، یک داستان کوتاه مارکسیستی، یک شاعر آنارشیست، یک نویسنده توده ای و بسیاری از این قبیل صفت ها و برچسب ها که خلاقیت و سرشت بکر و نیرومند ادبیات را در قالب "کنش های فکری" محبوس کرد که البته پس از گذشتن از دوره رمانتیک و مدرن، در نقد نو، چنین نگاه هایی از فرهنگ نقد ادبی زدوده شد، اما بسیاری از فرهنگ ها همچنان در ماه عسل وصلت ادبیات با مکاتب ایدئولوژیک به سر میبرند و این یک موضوع طبیعی است؛ فرهنگ نقد یا به گویشی بهتر، نظام فکری ای که وظیفه اش ارزیابی ادبیات است هر رویکردی که اتخاذ کند، طبعا پس از دوره ای، به اذهان جوامع نهادی ادبی، از جمله نویسندگان نیز سرایت میکند و با چیزی روبرو میشویم که مرحوم عباس معروفی "ادبیات متعهد" مینامید. حال این زمینه چینی مفصل از چه روست؟
امروز در کتابخانه کوچک محله مان روزنامه قدس را ورق میزدم که در صفحه شش مطلب جالبی راجع به ارتباط و حمایت بیشتر نهاد های فرهنگی نسبت به نویسندگان بود و خصوصا کسانی که مشغول به نگارش رمان های دینی هستند. در ابتدای این بخش جناب آقای مظفر سالاری در باب رمان نویسان دینی و شرایط نگاشتن چنین آثاری سخن میگوید:
اما نکته مهم اینجاست: این نویسنده دارای صلاحیت که میخواهد رمان دینی خلق کند باید از سمت نهادی حمایت بشود و شرایط به گونه باشد که او دست کم یک سال بتواند با مبلغی که قرارداد میبندد کار و 6 ماه را صرف تحقیقات درباره مقاطع تاریخی، ساختار و پیرنگ داستان کند و…
روزنامه قدس، سه شنبه 29 آبان 1403 صفحه 6
ایشان در ادامه هم به موضوعات بسیار مهم و با ارزشی اشاره میکند که تا حدی من را خوشنود میکند، به عنوان مثال ایشان به موضوع مهم سانسور هم اشاره میکنند و اذعان دارند که رمان های دینی ای که زیر دست ارگان مربوطه میرود تا تاییدیه بگیرد، عموما از تیغ سانسور و برچسب "ممیزی" خوردن مستثنی نیستند… یا به این موضوع اشاره میکنند که یکی از رمان های دینی ای که ایشان به رشته تحریر درآورده از نشر دیگری بالغ بر 120 نوبت چاپ شده است اما علاقه دارند که ارگان فرهنگی مورد بحث هم این اثر را به چاپ برساند.
موضوعی که اول میخواهم مطرح کنم این است که هیچکس نمیتواند به محتوای یک داستانواره اعتراضی بکند، چون به طور کلی ادبیات محل حرف زدن راجب اندیشه نیست یا حداقل ماهیتش این نیست؛ اما چطور است که همین اثر ادبی با برچسب "رمانِ…" معرفی و نشر و بازنشر میشود؟ اگر هم اندیشه در پس یک داستان و یک شعر و یک نمایشنامه هست، آیا نوشتن آن روی پیشانی اثر، باعث پیش داوری و قضاوت بد مخاطبان نمیشود؟ یا این که این برچسب زدن روی آثار ادبی و تقسیم بندیشان به جناح ها و مکاتب و سوگیری های مختلف باعث ضربه زدن به ادبیات و فرهنگ یک کشور نمیشود؟ آیا این که حیطه مورد توجه خود را به ادبیات نسبت بدهیم و آن را لایق توجه بیشتری از هر کس و چیزی بدانیم باز هم ضربه دیگری به نهاد ادبیات نمیزند؟ آیا نگارش یک اثر ادبی، با ارزش هایی که از زمان ارسطو تا به امروز بر آن نهاده شده، با نوشتن یک مقاله برابر است که ما بخواهیم برای نگارش آن از کس یا چیزی بودجه دریافت کنیم؟ اگر اینطور است، سوال اینجاست:
انتظار حمایت این چنینی برای کدام بخش از پیشوند نام اثرمان صورت میگیرد…؟
من کسانی را میشناسم که در همین شهر و کشور، سالهاست که منتظر مجوز ارگان مربوطه برای چاپ آثار ادبی شان هستند که اصلا با کمیت و کیفیت آن ها هم کاری نداریم؛ و اینجا برایم سوال پیش میآید: جناب مظفر سالاری عزیزم، چرا چنین دادخواهی ارزشمندی نباید برای کل نهاد ادبیات ایران اتفاق بیافتد؟ چرا به داد " رمان نویسان" نرسیم؟ همانان که بدون پسوند خاصی، خلاقیت و وقت و اندیشه خود را معطوف به ادبیات میکنند؛ همانان که بالغ بر یک سال باید منتظر مجوز چاپ باشند؛ همانان که نشر ها برای چاپ آثارشان رقم های نجومی بازخواست میکنند و در آخر:
باور کنید که آن ها هم جز بی نام و نشان بودن هیچ تفاوتی با نویسنده رمان دینی ندارند.