بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم و هدایته و انواره
در پی این حوادث اخیر (عجیباً غریباً: انگار در جهان هستی فقط همین مهسا خانم امینی کشته/فوت شدهاست و اخیراُ هیچ رخداد دیگری به انجام نرسیده.#قدرت-رسانه) چند روزی فقط آه و نالههای برخی از ناامیدان ویرگولی را دنبال کردم. حس خیلی بدی را تجربه کردم که گفتم کاش با سخن ایشان همنمینشستم (واژهی ابداعی بنده برای همنشینی نمیکردم). ولی هنگامی که تصمیم گرفتم برای آرامش روحی خودم چنین پستهایی رو دنبال نکنم، دچار یک احساس عذاب وجدان شدم که گویا دارم احساسات برخی از مردم را نادیده میگیرم و فریادشان را نمیشنوم. بعد هم این پندار به سرم زد که نکند با این کار، خودم را کانالیزه کنم و در قهقرای خطای ذهنی تأیید فرو بروم و تنها شواهدی را ببینم که با نظر من موافق هستند. پس دست به کار شدم و مشخّص کردم که از چه پستهایی دوری میکنم:
جدای از اینکه واقعیّت چه باشد، همهی ما درست نمیدانیم که چطور باید با آن کنار بیاییم. اگر یک شب ماشینمان را بدزدند. با آنکه واقعیّت را میدانیم، امّا احساسات ما را در بر میگیرد و گاه میبینیم که بیش از حد برای آن افسوس میخوریم و غمگینیم. آن قدر که از راهکار معقولی که میتوان برای جبران آن انجام داد باز میمانیم. در حادثهی اخیر نیز با آنکه اندوهگین شدهایم، امّا این نباید ما را در ناامیدی غرق کند. بلکه باید تلنگری باشد برای راهیابی به حقیقت. به شیوهای که هر تن میتواند برای رفع این مشکل یک گام به جلو بردارد. آن کسی که در خیابان به اموال عمومی تعرّض میکند و یا در ویرگول، تنها آه و ناله میکند، در چنین راهی نیست. بلکه در اثر بلایای زمانه و فشارهای روزگار، دردش به سر آمده و نیاز دارد که اندوه و یا خشمش را تخلیه کند.
مواجهای از سر تسلیم، شکست، خشم، شیون و ناله یا از سر تدبیر و آگاهی و حقجویی؟
خدانگهدارتان (نخست از فتنه دوم از گناه سوم از بلا)