ویرگول
ورودثبت نام
سجاد کاظمی
سجاد کاظمی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

بی‌سرنوشت


خالی بودن دفتر و کاغذ قابل درک است، اما بی‌سرنوشت چرا؟ چون هرگز مشخص نیست که آیا درونشان چیزی نوشته خواهد شد یا نه. مشخص نبودن این موضوع حتی بیشتر به سمت نوشته نشدن است. شاید شما هم دفترهای یادداشت متعددی که هرگز از آن‌ها استفاده نکرده‌اید را خریده باشید. یکی پس از دیگری بی‌سرنوشت بودن، سرنوشتشان می‌شود. پس شاید خیلی هم بی‌سرنوشت نیستند. صرفاً چیزی درونشان نوشته نشده است. آنقدرها هم بد نیست؛ مگر نه؟ شاید.

دفترهای خالی بیچاره حتی به این فکر نمی‌کنند که آیا هرگز درونشان چیزی نوشته یا ترسیم خواهد شد؟ آن‌ها که فکر نمی‌کنند. این ما هستیم که فکر می‌کنیم. در مورد ما چطور؟ آیا ما انسان‌ها نیز، بی‌سرنوشت بودن را تجربه می‌کنیم؟ دفترهای بی‌سرنوشت و انسان‌های بی‌سرنوشت‌.

انسان‌هایی که دفترچۀ یادداشتی شده‌اند که فقط خریده شوند؛ نه برای حمل نوشته‌ها و نه برای ثبت ترسیم‌ها و طراحی‌ها. خریده شده‌اند تا صرفاً یک نفر آن‌ها را «داشته باشد». خب شاید این که کسی داشته باشدشان کافی است. خریده شدنشان اگر چیزی را ارضا نمی‌کرد که اتفاق نمی‌افتاد.

آن کسی که دفترها را می‌خرد چطور؟ چرا درون دفترش چیزی نمی‌نویسد؟ مگر نه آنکه برایش پول داده است؟ چرا خب پول داده که داشته باشد دیگر. نوشتن جوهر می‌طلبد، جرئت می‌خواهد و جهالت را پس می‌زند. اضطراب می‌آورد وقتی شروع به نوشتن بخش‌هایی از خودت در دیگری می‌کنی. دیگری که خالی است تا درونش نوشته شود. محدود می‌شوی؟ شاید. خودت را جایی آورده‌ای که نمی‌توانی به همین راحتی دورش بندازی. این را شاید بتوان محدودیت نامید. اما مگر چقدر محدود نیستیم؟ خیلی زیاد نیست.

تو چه هستی؟ دفتری که صرفاً خریده و بی‌سرنوشت می‌شود؟ خریداری هستی که صرفاً می‌خواهد دفتری بی‌سرنوشت داشته باشد؟ نه شاید. هر دو سمت قضیه را تصور کن. رابطه هیچ‌وقت یک‌طرفی نیست.

رابطهروانشناسیروانکاویروانشناسی رابطهرابطه عاطفی
پژوهشگر روان‌کاوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید