دیدی بعضی اوقات نمی تونی حرف هایی که توی ذهنت دارن روحت رو قلقلک میدن ، احساسات درونیت ، خستگی هایی که این مدت روح ت رو صیقل دادن ، رو بیان کنی!..
توی دنیای کلمات همش دنبال واژه ای هستی تا تو رو بگه ولی هیچی پیدا نمیکنی ، جوری که حتی کلمات هم گنجایش بیان احساسات ما رو ندارن..
مثل الان من، که نمیدونم چه طوری شروع کنم، از کجا بگم ، چطوری بگم و....
راستش من از همون سنین کم تا همین الآن که دارم مینویسم آدم مستقلی بودم ،به خاطر شرایط خانواده ام چون مادر و پدرم هر دو شاغل بودن همین قضیه باعث شدن آدم مستقلی باشم ولی مستقل بودن من به نظرم زیادیه نمیدونم کسی هست که مشابه من باشه ولی ما ها حتی در سخت ترین شرایط زندگی هم کمک نمیخوایم چون فکر میکنیم به تنهایی هم میشه حل کرد و کمک خواستن رو یه جور ضعف تلقی میکنیم..!
و این زیادی مستقل بودن آسیب های زیادی هم بهم زده و تنها راهش هم رفتن پیش روان درمانگر هست و آدم هر چقدر زود تر مراجعه کنه از آسیب های زیادی میتونه جلوگیری کنه شاید به نظر خیلی ها ساده به نظر برسه ولی باید با یک روان درمانگر درمیون گذاشت لطفاً شما اگر با این قضیه دارین دست و پنجه نرم میکنین ، سریعا مراجعه کنید..
هر روز که میگذره بیشتر متوجه میشم چقدر این مستقل بودن آسیب بهم زده ، مستقل بودن خوبه اما در حد اعتدال..
این یک سالی که گذشت خیلی سخت بود برام و لحظات ناخوشایندش بیشتر از لحظات خوشایندش بود برام . از همون فروردین 1403 شروع شد😐اینقدری سخت بود که حتی الان که دارم به اون روز ها فکر میکنم استرس میگیرم. و اسکار سخت ترین فصل زندگیم هم میرسه به پاییز 1403 هر چقدر توی تقویم ذهنم میگردم یک روز خوب پیدا کنم نیست که نیست!..
االان
و الان که رسیدم به 18 سالگی تازه میفهمم چقدر زندگی کردن سخته بهتره بگم زیستن سخته..
و متوجه میشی چقدر تنهایی و هر روز با یک نقاب از آدما مواجه میشی و نمیدونی الان شخصیت اصلی این فرد کیه و کدوم رو باور کنم؟
این یک مدت چیز هایی از آدم ها دیدم که باور کردنش برام سخت بود. چون همیشه اون ذهنیت مثبت بهم اجازه نمیداد که شخصیت اصلی شون رو باور کنم و بپذیرم آدم ها اونطوری که ما درباره شون فکر میکنیم ، نیستن!
و توی سخت ترین شرایط زندگیت خودتی فقط و باید ناجی خودت باشی یکی از درس هایی که امسال بهم داد همین بود .
سالی که با گریه های فراوان و سختی های زیاد به پایان رسید و حالا باید منتظر 1404 باشم.
سالی که گذشت بیشتر متوجه شدم چقدر آدم درون گرایی هستم البته ما درون گرا ها در کنار بعضی آدم ها هم برون گرا هستیم ولی ماهیت اصلی مون درون گرایی..
سعی میکنم در رابطه با درون گرایی سلسله نوشته هایی رو بنویسم در مورد چالش هاش ، مزایا و موقعیت ها و تجاربی که یک درون گرا داره.
حالا که بحث تراپی و تراپیست شد
یک چیزی که در دنیای حال حاضر خیلی ها در برابرش مقاومت میکنن تراپی رفتن و حتی در سوشال مدیا چیزی که بار ها باهاش مواجه شدم از آدما اینه که میگن چرا تراپی برو باشگاه🥴..
توی المپیک امسال سیمون بایلز،ژیمناستیک کار اهل کلمبوس امسال 6 تا مدال طلا گرفت حالا داستانش جالبه
این خانم زیبا در المپیک 2020 به دلیل مشکلات روحی و فشار روانی سنگین و حتی افسردگی که داشته باهاش دست و پنجه نرم میکرده ، تصمیم میگیره از مسابقات کنار گیری بکنه.
و در این چهار سال مشغول جلسات تراپی رفتن و کار کردن روی خودش بوده ودر2024 با انگیزه زیاد و تمرینات مداوم در المپیک پاریس کلی مدال طلا میگیره و الهام بخش برای همهٔ مردم دنیا میشه این دوست عزیز🩵
و توی مصاحبه ای که ازش دیدم میگفت این موفقیت رو مدیون تراپیست و جلسات تراپی هستم!
این خانم ورزشکار بوده و باشگاه میرفته اما موفقیتش رو مدیون تراپی رفتنش ، و برای هر دو ارزش قائل بوده
هر کاری به جای خود..🙌
سبز باشین..🙌✌️