سلام. من برگشتم بعد از مدتی...چند وقتی به شدت درگیر بودم و الان هم در شرکت تایمی خالی پیدا کردم که بنویسم.
میخوام باهاتون راجع به افراد سمی صحبت کنم.
اولین سوالی که برای هر کسی ممکنه الان پیش بیاد اینه که: اصلا فرد سمی کیه و چیه؟
فرد سمی به کسی گفته میشود که ما رو با حرفاش، رفتاراش، طعنه و کنایههاش آزار بده و انرژی منفی درونی که حالا نمود بیرونی پیدا کرده رو به ما انتقال بده.
اینم میدونید قطعا که فرد سمی لزوما از عمد این رفتار ها ازش سر نمیزنه و در حقیقت عقده های درونی و مشکلاتی که در گذشته در زندگیش داشته باعث شده به مرور زمان به این روز بیوفته و با اذیت کردن دیگران خودش رو آروم کنه.
کم نداریم از این افراد دور و برمون...
من خودم یه دوستی داشتم و هنوزم دارم(البته سعی کردم ارتباطم رو کمتر کنم باهاش) که دقیقا در دایرهی افراد سمی قرار داره. براتون چند نمونه مثال میارم از رفتاراش و حرفاش که دقیق تر متوجه "سمی بودن" این فرد بشید و بتونید امثال این افراد رو در دوستان و آشنایان، همکاران و... شناسایی کنید. در پست های بعدی حتما بهتون خواهم گفت که با این افراد باید چگونه برخورد کنید و اگه باهاشون برخورد نکنید چه آسیب هایی ممکنه به خودتون و روحتون وارد کنید.
خب برگردیم سر مثال هایی که از این دوستمون میخواستم بزنم...
افراد سمی عموما یه سری خصوصیت ها دارند از جمله: حسادت، بلوف زدن، دو رویی، پرخاشگری، شوخی بیش از حد و...
این دوست من 2تا ویژگی خیلی بارز افراد سمی رو داره، اولی حسادت و دومی شوخی بیش از حد.
یعنی در واقع حرفاش و زخم زبون هاش رو تو شوخی و به صورت مزاح بهت میگه، بعدم که بهش می فهمونی ناراحت شدی از حرفش، میگه وااااا من داشتم شوخی میکردم و یه برچسب بی جنبه بودنم بهت میزنه...
یکی از داستان هایی که من با این دوستم داشتم این بود که ما چند سال پیش با هم یه سفر رفتیم به یکی از کشور های همسایه. اونجا هر شب برنامهی تفریحی و گردشی داشتیم. اینم بگم که این دوستم از من چندین سال بزرگتره. خلاصه ما میرفتیم بیرون برای گردش و مشکل زبان داشتیم. من زبانم بد نبود و میتونستم تا حدودی صحبت کنم و منظورمو برسونم ولی این دوستم سطح زبانش صفر بود. ما که میرفتیم بیرون و زمانی که نیاز داشتیم با یکی صحبت کنیم تا ازش کمک بگیریم، من که میگفتم من انگلیسیم خوبه بذار بهش توضیح بدم، این دوستم شروع میکرد به خندیدن و مسخره کردن من که وااای تو مگه زبانت خوبه؟ چه اعتماد به نفسی داری، یا ایراد های الکی میگرفت که مثلا چرا اینجوری به طرف گفتی و... حالا کافی بود من مثلا یه کلمه ای رو هم واقعا اشتباه بگم. دیگه این غشششش میکرد از خنده و بدتر مسخرهم میکرد. این روال تا آخرین روز سفر ادامه داشت و حتی یه جاهایی کار به جاهای باریک تر هم میکشید. مثلا میرفتیم مرکز خرید لباس بخریم. هر لباسی که من میپوشیدم رو میگفت واااای چه قدر زشته اصلا بهت نمیاد. تو لاغری هر چی میپوشی تو تن آویزونه و...
خلاصه نگم براتون که اون سفر رو چه طوری و با چه حالی گذروندم.
بعد ها باز با این فرد متاسفانه ارتباط داشتم و هر بار که میدیدمش با حرفاش حالمو بد میکرد. تا اینکه یه روز فکر کردم که چرا این آدم با من اینجوری رفتار میکنه؟ مگه من چه هیزم تری بهش فروختم؟
شروع کردم تحقیق کردن...
فهمیدم که این آدم فقط با من رفتارش اینجوریه و با بقیه خیلی خوب رفتار میکنه اما یه نکته خیلی مهم رو کشف کردم و اون این بود که: اون فقط با افرادی خوب رفتار میکرد که ازش پایینتر بودن. حتی از اونا کلی تعریف هم میکرد و کلی تحویلشون میگرفت. ولی اگه یه زمانی احساس میکرد یکی ازش سر تره از هر نظری، شروع میکرد رفتار های سمی از خودش بروز دادن.
مدتها گذشت تا چند وقت پیش که یه کتابی خوندم که به افکار و حدسیاتم مطمئن شدم و فهمیدم دلیل رفتاره اون دوستم همین بوده: حسادت...
خیلی طولانی شد. امیدوارم حوصلشو داشته باشید و بخونید...
این سری از صحبت های من، ادامه دار هستش و چون دارم در این زمینه به صورت خیلی علمی و روان شناسانه تحقیق میکنم، میخوام که حتما به صورت ادامه دار باهاتون تجربیاتم رو به اشتراک بذارم.
اگر تجربه ی مشابه دارید لطفا برام بنویسید. خیلی دوست دارم تحقیقاتم رو گسترش بدم و از تجربیات شما هم استفاده کنم.
در مطلب بعدی می خوام در مورد ویژگی های افراد سمی صحبت کنم. پس حتما منتظر پست بعدی من باشید.
ادامه دارد.........