خستگی خود را درکردهایم، قطعاً دیگر بهانهای برای عدم فعالیت نداریم! اما بازهم حوصله تحرک نداریم و دوست داریم در وضعیت فعلی خود باقی بمانیم. اصلاً میلی به هیچگونه تغییری در ما دیده نمیشود! بله، ما دچار تنبلی شدهایم!
واقعیت این است که تنبلی در اغلب اوقات زندگی یک امر طبیعی است و نشاندهنده تفاوت ما با یک روبات است. گاهی وقتها نیازمند «آرام گرفتن» و «استراحت» هستیم. اما گاهی اوقات اینگونه نیست و به نظر میآید که نیرویی در درون، ما را از فعالیت بازداشته و ما را به تنبلی وامیدارد. چه بسیار پروژهها و کارهای سودآوری که با همین دلایل رها کردهایم و یا اصلاً شروع نکردهایم. در چنین شرایطی نیاز به عزم و اراده قوی برای بازگشت به روند عادی زندگی داریم. اما چگونه؟
تنبلیها به شکلها و دلایل مختلف به وجود میآیند و برای هرکدام از این شکلها باید از روش منحصربهفردی برای درمان استفاده کرد. در ادامه انواع تنبلی و روش های درمان آن را می خوانید.
در بیشتر موارد، تنبلی ما ناشی از بیانگیزگی ما است. یک مثال بارز، زمانی است که اهمیت انجام یک کار خاص را میدانیم، اما نمیتوانیم خود را قانع به انجام آن کنیم. در اینجا ما با بیمیلی و نداشتن رغبت برای انجام کارها مواجه هستیم. در حقیقت ما با مقاومت و جنگی درونی برای انجام کارها روبرو هستیم.
در روانشناسی، این عارضه در اغلب اوقات بهعنوان درگیری واحدهای مستقل ناخودآگاه روان فرد و یا درگیری درون فردی شناخته میشود. شخصیت ما میتواند نمایانگر چندین «زیر شخصیت» از ما باشد، که هرکدام از آنها چیزهایی برای به دست آوردن چیزهایی دیگر میخواهد. وقتی خواستههای این زیر شخصیتها با یکدیگر در تضاد قرار گیرد، ما دچار گسستگی میشویم، زیرا هرکدام از این زیر شخصیتها ما را به سمت خود میکشد.
در فرایند غلبه بر این نوع تنبلی باید دو راه همزمان را در پیش گرفت. از یکسو باید تلاش کرد تا انگیزههای درونی را بالا برد و از سوی دیگر باید تضاد خواستههای زیر شخصیتها را از بین برد. درواقع باید با آنها مذاکره کرد. یکی از راههای ساده اما بهشدت کاربردیِ افزایش انگیزه شناسایی فعالیتهایی است که در آنها بیشتر تنبلی میکنیم. پس از شناسایی آنها باید بهصورت مداوم این سؤال را از خود بپرسیم که «چرا باید این کار را انجام دهم؟». هرقدر با آن فعالیت خاص بیشتر کنار بیاییم، به هدف اصلی خود نزدیک میشویم.
بهعنوانمثال فرض میکنیم که در یادگیری زبان انگلیسی تنبلی میکنیم. دائماً باید این سؤال را از خود بپرسیم که «من چه نیازی به یادگیری زبان انگلیسی دارم؟» و به خود جواب دهیم «برای اینکه بتوانم متون انگلیسی را خوانده و با افرادی که با این زبان صحبت میکنند ارتباط برقرار کنم». یا از خود بپرسیم «چرا باید کارشناسی ارشد قبول شوم؟» و پاسخ دهیم «برای اینکه شغل بهتری به دست آورم» یا «چون میخواهم دانش بیشتری کسب کنم» یا «آینده بهتری داشته باشم». البته که پاسخ به این سؤالات بستگی به زندگی خودتان دارد اما بهترین و کاملترین پاسخ این است؛ «برای اینکه زندگی بهتری داشته باشم». میبینید که این پاسخ در شما ایجاد انگیزه فراوانی خواهد کرد.
در ارتباط با غلبه بر تضاد خواستههای درونی، رفتن به سراغ برنامههای NLP بهترین توصیه است. برای از بین بردن تضاد خواستههای زیر شخصیتها، در ابتدا باید خواستههای آنها را شناسایی کنیم و سپس آنها را در جهت از بین بردن تضاد اصلاح کنیم.
ترس یکی از عوامل اصلی تنبلی است. ترس از ناشناخته و یا ترس از تجربه بد درگذشته. گاهی اوقات مردم از چیزهای منفی نمیترسند، بلکه از شهرت و موفقیت میترسند، و این زندگی آنها را از مسیر عادی خود خارج میکند.
نگاهی که در اغلب اوقات به این مسئله میشود، غلبه کردن به این ترس و شکست دادن آن است. عباراتی که اغلب در این روش استفاده میشود «نترس!» و «ضعیف نباش!» است و دوستان ما با گفتن این عبارات سعی در ایجاد انگیزه در ما دارند. این روش را تأیید نمیشود و بلعکس تأثیر مخرب دارد. کوهنوردان اصطلاح معروفی دارند که میگوید: «کسی که نمیترسد خیلی با ما نخواهد ماند»، و این درست است. زیرا ترس وجوه مثبتی هم دارد. ترس ما را از رفتارهای احمقانه و فکر نشده بازمیدارد. به همین دلیل است که نباید ترس را دشمن خود بدانیم. گاهی اوقات باید ترس را دوست خود بدانیم که ما را از کارهایی که عاقبت خوشی ندارند بازمیدارد.
کاربردیترین روش برای غلبه بر این تنبلی در وهله اول بالا بردن اعتمادبهنفس و در درجه دوم بالا بردن توانایی پیشبینی سختیهای ممکن در انجام یک فعالیت و پیدا کردن راهحل رفع آنها است. البته پیشبینی تمام سختیهای یک کار غیرممکن است، اما در فرآیند فکر کردن به این مسئله، ما خود را آماده برخورد با هر نوع اتفاقی میکنیم و درنتیجه در مواجه احتمالی با آن ترسی نخواهیم داشت.
در شرایطی که دارای تجربه تلخی درگذشته باشیم، استفاده از روشهای بالا کافی نخواهد بود، اما جای ناامیدی نیست. در حال حاضر تکنیکهای رواندرمانیای برای مواجهه با تجربههای تلخ گذشته وجود دارد. اغلب آنها بر اساس این ایده هستند که مهم نیست درگذشته چه اتفاقی برای ما افتاده است، مهم این است که ما در مواجهه با آنها چه کردهایم. بر همین اساس آنچه ما را میسازد، تمام تجربیاتی – چه تلخ چه شیرین – است که درگذشته داشتهایم. از نگاه دیگر این تکنیک بر این عقیده استوار است که باید از تجربیات گذشته درس گرفته و آنها را در انجام فعالیتهایمان مدنظر قرار دهیم.
بهصورت منطقی کمبود انرژی در بیشتر موارد به دلیل «ترس» و «بیانگیزگی» است. اما در برخی موارد کمبود انرژی ناشی از ۳ عامل است: کمخوابی، رژیم غذایی نامناسب و کمبود فعالیتهای فیزیکی. با اصلاح این ۳ عامل، میتوان از این نوع تنبلی رها شد.
در اینجا روی مهمترین مسائل تمرکز میکنیم. از مسئله خواب نمیتوان بهراحتی گذشت، یک فرد بالغ باید بین ۷ تا ۸ ساعت خواب مفید داشته باشد. درباره رژیم غذایی هم باید مصرف غذاهای چرب، سرخشده و نشاستهای را به حداقل رسانده و بهصورت منظم به مصرف ویتامینها و مکملهای معدنی پرداخت. فعالیت فیزیکی باید به بخش جداییناپذیر زندگی تبدیل شود، زیرا از یکسو باعث کاهش استرس میشود و از سویی دیگر باعث افزایش توان بدنی میشود. مهم نیست این فعالیت فیزیکی چه باشد؛ فوتبال، شنا، دویدن، رقص و ... . اینکه چه نوعی از فعالیت فیزیکی را انتخاب میکنیم مهم نیست، مهم این است که آن را بهصورت منظم انجام دهیم.
شرایطی هم هست که دقیقاً در مقابل این نوع تنبلی قرار میگیرد که اصطلاحاً به آن «آور ولتاژ» میگویند و مربوط به زمانی است که فعالیت بیشازحد داشتهایم. راه درمان این مشکل خیلی ساده است: استراحت کردن و آرام گرفتن.
نمونه بارز اینگونه موارد، شبزندهداری در ایام امتحانات است. بهجای مطالعه دروس خود در یک دوره زمانی بلندمدت، همه فشار خود را در بازه کوتاه زمانی شب امتحان میگذاریم و تحمل استرس و فشار روحی زیاد در یک شب، ما را دچار انفعال میکند.
اگر شرایط مشابهی را پشت سر گذاشتهاید و دچار مشکل نشدهایم نیاز به انجام کار خاصی نداریم، مگر اینکه دچار این نوع تنبلی شویم. برای فائق آمدن به این مشکل باید برای انجام کارهای خود برنامهریزی دقیق کرده و خود را ملزم به انجام آن کنیم. بهطور مثال ۳۰ روز دیگر یک ارائه پژوهشی داریم؛ باید از هماکنون برنامه خود را تنظیم کنیم و زمانی که نیاز به آماده کردن این ارائه داریم را در این ۳۰ روز تقسیم کنیم. این کار از افزایش ناگهانی فشار روانی و استرس جلوگیری میکند و درعینحال تغییر چندانی هم در برنامه روزانه و معمول ما ایجاد نمیکند.
در این موارد، اغلب از آسیبهای روانی و تجربههای منفیای که در کودکی پشت سر گذاشتهاند آسیبدیدهایم.
متأسفانه برای درمان این شکل از تنبلی توصیهای نمیتوان کرد. اینگونه افراد باید تحت درمانهای تخصصی روانشناسی قرارگرفته و دورههای درمانی مشاوره و یا دارودرمانی را پشت سر گذارند.
پ.ن : این یادداشت ترجمه ای آزاد از مطلبی در وبسایت the-village است و پیش از این در وبسایت فارنت منتشر شده است.