هزار روزم بگذره از سن من
بازم عاشق همون لحظه هستم که چای را در پشت بام رو به غروب یک خورشید طلایی...،سایه و خنکی که طره موهایم را نوازش می کند و عطری که از سیمگل روحمو تازه می کنه...