واقعیت این هست که همه ما در نوشته ها و سخنان اندیشمندان ، فیلسوفان ، روانشناسان ، جامعه شناسان و .... نکته های بسیار درباره واقعی بودن و قطعیت مفهوم مرگ را شاهد هستیم و این مفهوم چنان قطعیت و جبریتی دارد که در اذهان از آن به عنوان یک پادشاه یاد میشود پادشاهی که چنان به یکباره دشنه در گلوی زندگی میگذارد و خون او را بر زمین میریزد که گویی اصلا زندگی از اول نبوده هست.
همانطور که در نوشته های قبلی هم اشاره شد جوامع اعم از سنتی ، مدرن و فرا مدرن مواجهه و تقابل متفاوتی نسبت به مرگ دارند و هر کدام به اشکال مختلف با پدیده و مفهوم مرگ مواجه میشوند .
ابتدا طبق روال از جوامع سنتی شروع میکنیم جوامع سنتی در برخورد با پدیده مرگ رفتار متناقض و دوگانه ای را دارند رفتار و مواجه نوع اول از جنس پذیرش و تسلیم بودن در برابر آن هست صحبت روزمره معمول آره بابا مرگ حق هست خدا رحمتش.... و از این اصطلاحات بیشتر استفاده میشود و مواجه نوع دوم این جوامع با پدیده مرگ به حالت رد و انکار آن می باشد.
این رفتار دوگانه در برابر پدیده مرگ باعث شده در جوامع سنتی زندگی از حالت ایده آل گرا و کمال طلبی به سمت روز_مرگی سوق داده شود.
حالا به بررسی جوامع مدرن در برابر پدیده مرگ خواهیم پرداخت در جوامع مدرن در قطعیت مرگ شک و شبهه خاصی نیست و افراد در برخورد با این پدیده به عنوان یک پدیده کاملا طبیعی در صورت به نتیجه نرسیدن تلاش برای بقا یک انسان آن را امری عادی و کاملا معمولی به حساب می آورند و رفتاری کاملا آرام ، طبیعی و معقول با این پدیده را دارند .
این رفتار تک گانه و طبیعی باعث شده افراد در جوامع سنتی به زندگی تمرکز بیشتری داشته باشند و بیشتر به جای مرگ گرایی و مرگ پرستی زندگی محوری را در دستور کار خود قرار دهند این باعث شده جوامع بیشتر به زندگی عالی فردی واجتماعی توجه بیشتری نشان داده و بر روی زندگی ارزش ویژه ای قائل باشند....
ادامه دارد
سامان صحرائی