ویرگول
ورودثبت نام
سامانتا
سامانتا
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

من از گذر ثانیه‌ها می‌ترسم!

از آینده می‌ترسم از روزهایی که تند تند فرا می‌رسند و لیست کارهایی که دوست دارم انجام دهم و وقت‌هایی که کم می‌آورم.
من از گذر زمان می‌ترسم. از لحظه‌هایی که تمام می‌شوند، خانواده‌ای که دلتنگشانم و فرصت‌هایی که بدون در کنارشان بودن، سوخت می‌شود.
من از امروز می‌ترسم. امروزی که به روزمرگی بگذرد و به بیهودگی تمام شود.
من از کتاب هایی که نخواندم، سفرهایی که نرفتم، دوست‌هایی که نجستم، اشک‌هایی که نریختم، قهقهه‌هایی که نزدم، دیوانگی‌هایی که نکردم، می‌ترسم.
من از بچه‌هایی که ندارم می‌ترسم.

ترس
گذر عمر را به نظاره نشسته‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید