خسته ام از شب نفرین شده در بیرحمی
خسته ام... می ترسم... و تو فقط می فهمی...!
کاشکی آخرِ این سوز، بهاری باشد
کاشکی در بغلت، راهِ فراری باشد
کاشکی از همه مخفی بشود این شادی
کاشکی وصل شود عشقِ تو به آزادی
کاشکی بد نشود آخرِ این قصهیِ بد ...
برگرفته از کتاب دلقکبازی جلوی جوخهی اعدام