ثمين ابراهيمى·۴ سال پیشاینچنین آرام...کیستی که مناینگونه به اعتمادنام خود رابا تو می گویم…کلید قلبم رادر دستانت می گذارمنان شادی ام را با تو قسمت می کنم…
ثمين ابراهيمى·۴ سال پیشدنیای بدون مرزی که تو جیب جا میشه ...میشه زندگی رو قشنگتر دید. همهچیز در دسترستر باشه. زندگی آسونتر بشه و کارها سرعت بگیره.میشه دنیا رو توی دستمون بگیریم و به هرکجا که میخو…
ثمين ابراهيمى·۴ سال پیشداستان دوچرخهسواری منمیخوام از تجربهی دوچرخهسواریم براتون تعریف کنم. از وقتی که یادم میاد و ۴-۵ سالم بود تا الان که ۲۸ ساله شدم.اون روزا یعنی همون وقتی که ۴-۵…
ثمين ابراهيمى·۵ سال پیشکولهپشتی ۹۹ منمیخوام از کولهپشتی سالی که پشت سر گذاشتم بنویسم براتون. اینکه چی توش گذاشتم و میخوام ببرمش تو سال ۹۹ و چی از توشبرداشتم و انداختمش دور.راس…
ثمين ابراهيمى·۵ سال پیشمن اینجا ریشه در خاکم...تو از این دشتِ خشکِ تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من تو را بدرود خواهد گفت.نگاهت تلخ و افسرده ست.دلت را خارخارِ ناامیدی سخت آزرده ست.غمِ ای…
ثمين ابراهيمى·۵ سال پیششبِ نفرینشده...خسته ام از شب نفرین شده در بیرحمیخسته ام... می ترسم... و تو فقط می فهمی...!کاشکی آخرِ این سوز، بهاری باشدکاشکی در بغلت، راهِ فراری باشدکاش…
ثمين ابراهيمى·۶ سال پیشهمینه که هست!من شش لایه پوشیده بودم باز سردم بود. اون با یه تیشرت ایستاده بود. قیافشم اصلا شبیه آدمایی نبود که سردشونه. بی معطلی پرسیدم تو یخ نمیزنی…