اول) یک روز یک جوان خوش تیپ و خوش رزومه را استخدام کردیم برای UI بعد فهمیدیم UX کار است ولی در پروژه کارهای PO را انجام می داد و مثل PO ها رفتار می کرد. بعد از مدتی هم پرچم PMی برداشت و روی کارتش خورد PM. خیلی زود هم از پیش ما رفت و به این ترتیب ما با یک ضایعه چندگانه مواجه شدیم. حالا این خاطره واقعی، مدخلی هجو آمیز است به مسئله ای که این روزها به وفور می بینم؛ تعریف و حد مرز نقش ها.
دوم) agile مثل پیامبری معاصر ( و باز هم از غرب) با رسالت سرعت بخشیدن به پروژه ها و چابک کردنِ واکنش ها ظهور کرد. پشتش هم گرم بود به "کوه" تجربه موفق شرکت های جهانی و البته گرم تر به "دره" سیلیکون!
پیام این پیامبر رسید به جهان سوم؛ به ایران، به کشورهای در حال توسعه. نمی دانم چرا ولی مثل خیلی مفاهیم سازنده دیگر حاشیه ها و مجادلات پیرامونش پر رنگ شد. از ابزار تبدیل شد به هدف. حالا مشغله جماعتی شده رمزگشایی از عناوین، تعاریف و تفاوت ها؛ تفاوت اسکرام مستر و مدیر پروژه، تفاوت مدیر پروژه و مدیر محصول. مشغله شد این که کدام روایت agile معتبرتر است. اسکرام یا لین یا کانبان؟ حالا کدام ابزار برای پیاده سازی کدام متد ؟
سوم) شرکت های موفق چشمه جوشان روشها و نظریات می شوند. بعد این متدها و نظریه ها جاری می شوند و آنهایی که باهوشند دست و صورت در آب زلال و جاری آن می شویند و تازه می شوند. یک عده هم بطری را از آب پر می کنند و در دکان می فروشند. یه عده ای هم هستند که در مانداب ها و حوضچه های اطراف جریان آب در حال شلپ شلوپ هستند.
*RIC (Role identity crisis)
همچین مفهومی وجود ندارد. صرفا یک شوخی با مخفف های دوست داشتنی و باکلاس است!!