۱- بدانید که حضورتان ضروری است و از آن سپاسگزارند حتی اگر چنین به نظر نمی رسد .
۲- به آنها گوش بسپارید.
3-هرگز نگویید خودت را جمع و جور کن یا غمت نباشه.مگر آنکه شرایط تحقق دقیق و مو به مو فراهم سازید(مهرورزی زیاده از حد کارساز نیست.همین که با ملایمت و به نرمی دوستشان بدارید کفایت میکند)
4-گاهی مطالبی می گویند که قصد نداشتند به زبان بیاورند؛آن مطالب را به حساب بیماریشان بگذارید.
5- سطح آگاهی خود را ارتقا دهید؛میزان درکتان را نیز بیفزایید.برخی از کارهایی که در نظر شما سهل و ساده میآیند(مثل خرید کردن معمولی)شاید برای آنها چالشی باشد جان کاه.
6- هیچ چیز را شخصی تلقی نکنید، به همان اندازه که از یک شخص مبتلا به آنفولانزا، خستگی مزمن با ورم مفاصل چیزی را به دل نمی گیرید. آنها مشکلات را از چشم شخص شما نمیبینند.
7- شکیبا باشید. بدانید فرایند سادهای را در پیش ندارید. افسردگی فراز و فرود دارد.گاهی شدت می باید و گاهی کم رنگ می شود؛ راکد و یک نواخت نیست. وقوع یک لحظه ی شاد یا ناگوار را به منزله ی بهبود یا عود کردن بیماری نگیرید.فرایند را در بلند مدت مد نظر قرار دهید.
8- آن ها را در همان نقطه ای که قرار دارند فهم کنید.از خودشان جویا شوید چه کاری از دست تان ساخته است.مهم ترین کمکتان حضور داشتن در کنارشان است.
9- اگر برای تان امکان دارد،فشار کاری یا زندگی را از روی دوش آنها برداردید.
10- اگر می توانید،کاری نکنید که آنها احساس کنند خیلی عجیب و غریب اند(که صد البته هستند).عباراتی از این قبیل را به زبان نیاورید:
سه روزه که روی کاناپه ولو شدی؟
حتی پرده ها رو هم کنار نزدی؟
چراغ ها را چرا روشن نمیکنی؟
سر چیزای مسخره گریه کردی؟!مثل این که کدوم جورابو بپوشی!!)
منبع:
کتاب دلایلی برای زنده ماندن