سلام ... من سارا هستم ... علاقهمند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه میخونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، میخوام هرچی پیدا میکنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازهکار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری میدونستید یا اشتباهی توی متنهام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.
برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (در آفرینش ماه)، اینجا کلیک کنید.
نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وبسایت گنجور (خوانش فرید حامد) برداشته شده است.
تو را دانش و دین رهاند درست ... در رستگاری ببایدت جست
و گر دل نخواهی که باشد نژند ... نخواهی که دائم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی ... دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی ... خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه ... نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار ... بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دو آن بود عثمان گزین ... خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول ... که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم در است ... درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست ... تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین ... کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
نبی آفتاب و صحابان چو ماه ... به هم بستهٔ یکدگر راست راه
منم بندهٔ اهل بیت نبی ... ستایندهٔ خاک و پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد ... بر انگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته ... همه بادبانها بر افراخته
یکی پهن کشتی به سان عروس ... بیاراسته همچو چشم خروس
محّمد بدو اندرون با علی ... همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید ... کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن ... کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی ... شوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر ... خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین ... همان چشمهٔ شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای ... به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است ... چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایل است ... تو را دشمن اندر جهان خود دل است
نباشد جز از بیپدر دشمنش ... که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علی است ... از او زارتر در جهان زار کی است
نگر تا نداری به بازی جهان ... نه برگردی از نیک پی همرهان
همه نیکیات باید آغاز کرد ... چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی ... همانا کرانش ندانم همی
تو را دانش و دین رَهاند درست ... درِ رستگاری ببایدْت جست
در زندگی باید به دنبال رستگاری باشی. و این دین و دانش است که انسانها را رستگار میکند.
و گر دل نخواهی که باشد نَژَند ... نخواهی که دائم بُوی مُسْتمند
و اگر میخواهی که اندوهگین، افسرده و بیچاره و فقیر نباشی ...
به گفتار پیغمبرت راهْ جوی ... دل از تیرگیها، بدین آبْ شوی
باید سخنان پیغمبرت را دنبال کنی. چرا که پیغمبر و مسیر او، مانند آبی هستند که ناپاکیهای روحت را شستشو میدهند.
چه گفت آن خداوندِ تنزیل و وحی ... خداوندِ امر و خداوند نهی
آن خداوند نزول قرآن و وحی و خداوندی که فرمان میداد و نهی میکرد، چقدر خوب گفت که ...
برخی میگویند که فردوسی شیعه بوده و چهار بیتی که در ادامه میخوانید، بعدا به دستور سلطان محمود غزنوی به شاهنامه اضافه شده است. اصلیترین دلیل هم این است که اگر چهار بیت بعدی را حذف کنید، آسیبی به شعر وارد نمیشود. چرا که فردوسی در این بیت میگوید آن خداوند تنزیل و وحی که امر و نهی میکرد (استعاره از پیامبر)، چه خوب گفته است که من شهر علمم و علی در آن است (بیت 8)
اینها همه نقل بود. همانطور که در ابتدا هم گفتم، من صرفا نتایج جستجوهایم را اینجا گردآوری میکنم و دانش لازم برای سنجش صحت این موضوع را ندارم.
که خورشید بعد از رسولانِ مِه ... نتابید بر کسْ زِ بْوبَکر به
که پس از پیامبران بزرگ، ابوبکر شایستهترین فردی بود که خورشید بر او بتابد (یعنی به خلافت برسد)
عمر کرد اسلام را آشکار ... بیاراستْ گیتیْ چو باغ بهار
عمر کسی بود که اسلام واقعی را آشکار کرد و جهان را مثل یک باغ بهاری، پر از گل و زیبا کرد
(منظور احتمالا لشکرکشیهای عمر برای ترویج اسلام باشد.)
پس از هر دو آن بود عثمان گزین ... خداوند شرم و خداوند دین
پس از این دو نفر، عثمان برای خلافت برگزیده شد.
چهارم علی بود جفتِ بتول ... که او را به خوبی ستاید رسول
چهارمین خلیفه، حضرت علی (همسر حضرت فاطمه) بود. کسی که پیامبر، همیشه او را ستایش میکرده است.
که من شهر علمم، علیم در است ... درست این سخن قول پیغمبر است
پیامبر میگفت که اگر من شهر علم باشم، علی در آن است (اشاره به حدیث معروف). و قطعا این سخن از پیامبر است و جعلی نیست.
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست ... تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
چرا که من حاضرم شهادت بدهم که این سخن، سخن خود پیامبر است. همیشه این سخن را در گوشم میشنوم.
علی را چنین گفت و دیگر همین ... کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
این حرفی بود که درمورد علی گفت. و حرف دیگرش این بود که علی باعث تقویت دین اسلام است.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه ... به هم بستیِ یکدگر راستْ راه
پیامبر مانند آفتاب و یارانش مثل ماه هستند (ماه، نور خورشید را منعکس میکند). و اینها کنار هم، باعث همبستگی مسیر اسلام میشوند و راه را برای مسلمانان روشن میکنند.
منم بندهٔ اهل بیت نبی ... ستایندهٔ خاک و پای وصی
من غلام و بندهی اهل بیت پیامبر هستم. خاک پای علی را ستایش میکنم.
حکیم این جهان را چو دریا نهاد ... بر انگیخته موج از او تندباد
خداوند هنگام آفرینش این جهان، دریا را آفرید و طوفانها سبب ایجاد موج در این دریا میشدند.
چو هفتاد کشتی بر او ساخته ... همه بادبانها بر افراخته
بعد در این دریا، هفتاد کشتی ایجاد شد. همه کشتیها هم بادبانهایشان را باز کرده بودند تا با طوفانها مقابله کنند.
فکر میکنم منظور اینجا این باشد که در دریای عالم که همیشه طوفانی است، 70 دین به عنوان کشتی و راه نجات وجود دارد که بزرگترین و زیباترین کشتی، کشتی اسلام است. پیامبر و حضرت علی در این کشتی هستند و انسان عاقل هم باید همین کشتی را به عنوان راه نجاتش انتخاب کند تا حتی اگر غرق شد، در آخرت به بهشت برود و سعادتمند شود.
یکی پهن کشتی، به سانِ عروس ... بیاراسته همچو چشم خروس
در میان این کشتیها، یک کشتی بزرگ بود؛ به زیبایی عروس و درخشان و تزئین شده، مثل چشم خروس
محّمد بدو اندرون با علی ... همان اهل بیت نبی و ولی
حضرت محمد و علی (اهل بیت پیامبر و جانشین او)، در این کشتی هستند
خردمند کز دور دریا بدید ... کرانه نه پیدا و بُن ناپدید
فرد خردمندی که این دریا را از دور مشاهده کند. میفهمد که نه آغاز این دریا مشخص است و نه پایانش (نحوهی به وجود آمدن این دنیا و پایان یافتنش را هیچکس نمیداند) ...
بدانست کو موج خواهد زدن ... کسْ از غرق بیرون نخواهد شدن
و این فرد متوجه میشود که موجهای این دریا، باعث غرق شدن کشتیها و سرنشینهایشان میشوند و کسی نجات پیدا نمیکند.
به دل گفت اگر با نبی و وصی ... شوم غرقه دارم دو یار وفی
پس به خودش میگوید که حتی اگر با پیامبر و جانشینش غرق شوم، حداقل دو یار باوفا دارم
همانا که باشد مرا دستگیر ... خداوند تاج و لَوا و سَریر
و آنگاه خداوند تاج و تخت و پرچم، دست من را میگیرد.
خداوند جوی می و انگبین ... همان چشمهٔ شیر و ماء معین
همان خداوندی که جوی شراب و عسل و چشمهی شیر و آب گوارا را آفرید (اشاره به نعمتهای بهشتی)
اگر چشم داری به دیگرْ سرایْ ... به نزد نبی و علی گیر جای
اگر به دنبال سعادت در جهان آخرت هستی، باید به پیامبر و حضرت علی نزدیک باشی (راه آنها را دنبال کنی)
گرت زین بد آید، گناه من است ... چنین است و این دین و راه من است
اگر از این راه ضرری بر تو رسید، من گناهش را به گردن میگیرم. چرا که این دین و راهی است که من انتخاب کردهام و به تو میگویم
بر این زادم و هم بر این بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم
من مسلمان به دنیا آمدهام و مسلمان میمیرم. و مطمئن باش که خاک پای حضرت علی هستم.
دلت گر به راهِ خطا مایل است ... تو را دشمن اندر جهان خود دل است
اگر دلت میل به گناه و راه اشتباه دارد، بدان که این دل، دشمن توست.
نباشد جز از بیپدر دشمنش ... که یزدان به آتش بسوزد تنش
و مطمئن باش که فقط بیپدرها (حرامزادهها) دشمن علی هستند. و خدا اینها را در آتش جهنم میسوزاند
هر آنکس که در جانْشْ بغض علی است ... از او زارتر در جهان زار کیست
بیچارهترین و بدبختترین افراد در این دنیا کسانی هستند که نسبت به حضرت علی کینه و دشمنی دارند.
نگر تا نداری به بازی جهان ... نه برگردی از نیکْ پِی همرهان
حواست باشد دنیا را به بازی نگیری و از همراهان نیکسرشت جدا نشوی
همه نیکیات باید آغاز کرد ... چو با نیکنامان بُوی همنورد
خواهی دید که کمال همنشین در تو اثر میکند و همراهی با افراد نیک، باعث میشود نیکی در تو ایجاد شود.
از این در سخن چند رانم همی ... همانا کرانَش ندانم همی
میتوانم تا ابد در این مورد حرف بزنم. چرا که این موضوع (ستایش پیغمبر و حضرت علی و مزایای پیروی از آنها)، بیانتهاست
برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (گفتار اندر فراهم آوردن کتاب)، اینجا کلیک کنید.