سلام ... من سارا هستم ... علاقهمند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه میخونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، میخوام هرچی پیدا میکنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازهکار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری میدونستید یا اشتباهی توی متنهام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.
برای مشاهده بخش قبلی (اندر ستایش پیغمبر)، اینجا کلیک کنید.
نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وبسایت گنجور (خوانش سهراب سیفی) برداشته شده است.
سخن هر چه گویم همه گفتهاند ... بر باغ دانش همه رفتهاند
اگر بر درخت برومند جای ... نیابم که از بر شدن نیست رای
کسی کو شود زیر نخل بلند ... همان سایه ز او بازدارد گزند
توانم مگر پایهای ساختن ... بر شاخ آن سرو سایه فکن
کز این نامور نامهٔ شهریار ... به گیتی بمانم یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان ... به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد ... دگر بر ره رمز و معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان ... فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی ... از او بهرهای نزد هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد ... دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهندهٔ روزگار نخست ... گذشته سخنها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخْوَرد ... بیاورد کاین نامه را یاد کرد
بپرسیدشان از کیان جهان ... و زان نامداران فرخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند ... که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چه گونه سر آمد به نیک اختری ... بر ایشان همه روز کند آوری
بگفتند پیشش یکایک مهان ... سخنهای شاهان و گشت جهان
چو بشنید از ایشان سپهبد سخن ... یکی نامور نامه افکند بن
چنین یادگاری شد اندر جهان ... بر او آفرین از کهان و مهان
سخن هر چه گویم، همه گفتهاند ... برِ باغ دانش، همه رفتهاند
هر سخنی بخواهم بگویم، افراد پیش از من، آن را گفتهاند. میوههای باغ دانش، همه چیده شدهاند.
اگر بر درخت برومندْ جای ... نیابم که از بر شدن نیست رای
اگر نتوانم روی درخت تناور، جایی پیدا کنم و راهی برای بالا رفتن از آن درخت نباشد
کسی کو شود زیرِ نخل بلند ... همان سایه زو بازدارد گزند
میتوانم زیر آن نخل بلند بشینم و از سایهاش بهرهمند شوم. این سایه من را از آسیبها دور نگه میدارد.
(یعنی لازم نیست به سراغ علوم سختی بروم که دیگران دربارهی آن تحقیق میکنند. میتوانم بخشهای آسانتری را انتخاب کنم که در زیر درخت علم و دانش قرار دارند. همین بخشها هم میتوانند من را جاودانه کنند تا نامم در یادها بماند. و من به همین خرسند هستم و بیشتر را نمیخواهم)
توانم مگر پایهای ساختن ... برِ شاخ آن سرو سایه فکن
شاید بتوانم کنار شاخهی آن سرو بلند، یک پایگاه از دانشم بسازم.
فکر میکنم در اینجا به عمد از دو نوع درخت متفاوت (نخل و سرو) اسم برده شده. یعنی فردوسی این دو مقوله را از هم جدا کرده. انگار که درخت نخل، نماد علم باشد و درخت سرو، نماد ادبیات. فردوسی میگوید که اگر نتونستم در حوزهی علم جاودانه بشوم، میتوانم در حوزهی ادبیات اساطیری و تاریخ پهلوانان نامی از خودم جا بگذارم.
کزین نامْوَرْ نامهٔ شهریار ... به گیتی بمانم یکی یادگار
آنوقت میتوانم به سبب این شاهنامه (که داستان و سخنان شاهان را در آن گرداوری میکنم)، یادگاری در جهان باقی بگذارم و جاودان بشوم.
تو این را دروغ و فَسانه مَدان ... به رنگ فسون و بهانه مدان
البته فکر نکن که داستانهای شاهنامه دروغ و افسانه و نیرنگ هستند.
ازو هر چه اندر خورد با خرد ... دگر بر رَه رمز و معنی برد
از داستانهای شاهنامه، هر بخشی که با عقل جور است را با عقلت تفسیر کن. و بخشهای دیگر را که عقلت آنها را نمیپذیرد، باید رمزگشایی کنی.
به نقل از استاد کزازی:
فردوسی در این ابیات، شاهنامه را از دید ساختاری و معنایی به دو بخش تقسیم میکند: بنیادین و نهادین. آن چیزی که با عقل و خرد قابل درک است، بخشهای تاریخی شاهنامه و از نوع بنیادین هستند. اما آنچه که رمزنگاری شده، جز بخشهای نهادین است. بخشهای اسطورهای همه نهادین هستند. دشواری شناخت شاهنامه هم همینجاست. چون بیشتر شاهنامه نمادین است و کالبد و پوستهای دارد که به راحتی قابل درک نیست. پس نباید فریفتهی پوسته و بخش برونی شاهنامه شد و باید کوشید که پیام نهفته را پیدا کرد.
یکی نامه بود از گهِ باستان ... فراوان بدو اندرونْ داستان
کتابی باستانی بود؛ پر از داستان.
(از اینجا، فرایند گرداوری و نگارش شاهنامه را میخوانیم. این داستان، در این شعر تمام نمیشود و در بخشهای بعدی هم همچنان ادامه دارد.)
پراگنده در دستِ هر موبدی ... از او بهرهای نزدِ هر بِخْرَدی
هر بخش از این کتاب، در دست یکی از موبدان و انسانهای خردمند دنیا قرار داشت و پراکنده بود.
یکی پهلوان بود، دهقان نژاد ... دلیر و بزرگ و خردمند و راد
بعد، پهلوانی پیدا شد، که اجدادش کشاور بودند. این فرد، خیلی شجاع و دانا و جوانمرد بود.
پژوهندهٔ روزگارِ نَخُست ... گذشته سخنها همه باز جُست
این فرد در تاریخ پژوهش میکرد و سخنان و حکایتهای قدیمی را گرداوری میکرد
ز هر کشوری موبدی سالخَوْرد ... بیاورد کاین نامه را یاد کرد
به سراغ موبدان کشورهای مختلف میرفت که بخشهای مختلف این کتاب را در ذهنشان داشتند.
بپرسیدشان از کیانِ جهان ... و زان نامدارانِ فرخ مَهان
از آنها در مورد پادشاهانی که در دنیا حکومت کرده بودند میپرسید و از آن بزرگان مشهور میپرسید:
که گیتی به آغاز چونْ داشتند ... که ایدون به ما خوار بگذاشتند
که در آغاز دنیا، حاکمان چطور حکومت میکردند و دنیا را چطور میچرخاندند که دنیایی که امروز به ما رسیده، اینقدر پست و فرومایه است.
چه گونه سر آمد به نیکْ اختری ... بر ایشان همه روز کُند آوری
میپرسید که دوران دلاوری آنها، چطور به خوبی به پایان رسید؟
در برخی نسخهها، کلمهی آخر مصرع دوم «گُندآوری» نوشته شده. که به معنی لشکر و سپاه است. که میشود کل بیت را اینطور معنی کرد: دوران دلاوری آنها چطور به سر رسید؟ سواران و سپاهیانشان چه شدند؟
بگفتند پیششْ یکایک مَهان ... سخنهای شاهان و گشتِ جهان
تکتک بزرگان، سخنهای پادشاهان قدیم و سرگذشت جهان را برای او تعریف کردند.
چو بشنید ازیشان سپهبد سَخُن ... یکی نامور نامه افکند بن
پهلوان بعد از شنیدن این حرفها، یک نامه (کتاب) مشهور را پایهگذاری کرد (شروع به نوشتن کرد).
چنین یادگاری شد اندر جهان ... بر او آفرین از کِهان و مَهان
و اینگونه بود که این یادگاری در جهان باقی ماند. کتابی که بزرگ و کوچک، همه آن را تحسین میکنند.
برای مطالعه بخش بعدی شاهنامه (داستان دقیقی شاعر)، اینجا کلیک کنید.