برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (فرستادن فریدون منوچهر را به جنگ سلم و تور)، اینجا کلیک کنید.
بدان گه که روشن جهان تیره گشت ... طلایه پراگنده بر گرد دشت
به پیش سپه قارن رزم زن ... ابا رای زن سرو شاه یمن
خروشی برآمد ز پیش سپاه ... که ای نامداران و مردان شاه
بکوشید کاین جنگ آهرمنست ... همان درد و کین است و خون خستنست
میان بسته دارید و بیدار بید ... همه در پناه جهاندار بید
کسی کو شود کشته زین رزمگاه ... بهشتی بود شسته پاک از گناه
هر آن کس که از لشکر چین و روم ... بریزند خون و بگیرند بوم
همه نیکنامند تا جاودان ... بمانند با فرهٔ موبدان
هم از شاه یابند دیهیم و تخت ... ز سالار زر و ز دادار بخت
چو پیدا شود پاک روز سپید ... دو بهره بپیماید از چرخ شید
ببندید یکسر میان یلی ... ابا گرز و با خنجر کابلی
بدارید یکسر همه جای خویش ... یکی از دگر پای منهید پیش
سران سپه مهتران دلیر ... کشیدند صف پیش سالار شیر
به سالار گفتند ما بندهایم ... خود اندر جهان شاه را زندهایم
چو فرمان دهد ما همیدون کنیم ... زمین را ز خون رود جیحون کنیم
سوی خیمهٔ خویش باز آمدند ... همه با سری کینه ساز آمدند
وقتی هوا تاریک میشود، قارن و سرو به میان سپاه میروند و با آنها صحبت میکنند. (این صحبتها معمولا برای روحیه دادن به سپاه و حفظ انگیزهی آنها قبل از شروع جنگ است).
آنها به سپاهیان میگویند که شما در راه کینخواهی (و با نیروهای شر) میجنگید. اگر بمیرید، به بهشت میروید و اگر دشمنان را بکشید، خیر دنیا و آخرت را برای خودتان خریدهاید. سپاهیان هم میگویند ما بندهی شاه هستیم و هر چه او بگوید، همان را میکنیم و فردا رودی از خون خواهیم ساخت.
بدان گه که روشنْ جهان تیره گشت ... طلایه پراگنده بر گرد دشت
شب که شد، سپاه در دشت پراکنده شدند تا استراحت کنند.
به پیش سپه قارن رزم زن ... ابا رای زن سرو شاه یمن
قارن و سرو (شاه یمن) به نزد سپاه رفتند و ...
خروشی برآمد ز پیش سپاه ... که ای نامداران و مردان شاه
فریاد کشیدند: ای بزرگمردان که در خدمت شاه هستید ...
بکوشید کاین جنگ آهرمنست ... همان درد و کین است و خون خَسْتَنست
تمام تلاشتان را برای پیروزی در این جنگ بکنید؛ چرا که در مقابل شر میجنگید و میخواهید انتقام خونی که ریخته شده را بگیرید ...
میان بسته دارید و بیدار بید ... همه در پناه جهاندار بید
کمر به پیروزی در این جنگ ببندید و هوشیار باشید که همه در پناه خدا هستید ...
کسی کو شود کشته زین رزمگاه ... بهشتی بود شسته پاک از گناه
هرکس از شما که در این جنگ کشته شود، گناهانش پاک شده و به بهشت میرود ...
هر آن کس که از لشکر چین و روم ... بریزند خون و بگیرند بوم
همه نیکنامند تا جاودان ... بمانند با فرهٔ موبدان
هم از شاه یابند دیهیم و تخت ... ز سالار زر و ز دادار بخت
کسانی هم که بتوانند افراد لشکر دشمن را بکشند، نام نیکشان تا ابد جاودان شده و از پادشاه جایزه دریافت میکنند (سرزمین بگیرند) و خداوند هم به آنها پاداش میدهد.
چو پیدا شود پاک روز سپید ... دو بهره بپیماید از چرخ شید
صبح که شد ...
ببندید یکسر میان یَلی ... ابا گرز و با خنجر کابلی
همگی کمربند پهلوانی را همراه با گرز و خنجر کابلی ببندید.
بدارید یکسر همه جای خویش ... یکی از دگر پای مَنهید پیش
در جایگاهی که برایتان در سپاه مشخص شده، قرار بگیرید و نافرمانی نکنید.
سران سپه مهترانِ دلیر ... کشیدند صفْ پیش سالار شیر
بعد از اتمام صحبتهای قارن و سرو، سران شجاعِ سپاه پیش منوچهر به صف شدند ...
به سالار گفتند ما بندهایم ... خود اندر جهان شاه را زندهایم
و گفتند که ما بندهی پادشاه هستید و به خاطر او زندهایم ...
چو فرمان دهد ما همیدون کنیم ... زمین را ز خون رود جیحون کنیم
اگر شاه فرمان بدهد، ما بیچون و چرا اطاعت میکنیم و آنقدر خون میریزیم که رودی به بزرگی جیحون ایجاد شود.
سوی خیمهٔ خویش باز آمدند ... همه با سری کینه ساز آمدند
بعد به سوی خیمهی خودشان رفتند تا استراحت کنند و آمادهی فردا و جنگ شوند.
برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (تاخت کردن منوچهر بر سپاه تور (بخش دوم))، اینجا کلیک کنید.