شاهنامه‌خوان تازه‌کار
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

داستان ضحاک (بخش دوم): پادشاهی ضحاک هزار سال بود



سلام ... من سارا هستم ... علاقه‌مند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه می‌خونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، می‌خوام هرچی پیدا می‌کنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازه‌کار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری می‌دونستید یا اشتباهی توی متن‌هام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.

برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (داستان ضحاک - بخش اول)، اینجا کلیک کنید.

نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وب‌سایت گنجور (خوانش فرید حامد) برداشته شده است.

مثل همیشه اول شعر رو کامل می‌گذارم. بعد داستان رو به زبان امروزی براتون می‌نویسم و بعد میریم سراغ معنی ابیات


شعر داستان ضحاک (بخش دوم): پادشاهی ضحاک هزار سال بود

چنان بد که هر شب دو مرد جوان ... چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان

خورشگر ببردی به ایوان شاه ... همی ساختی راه درمان شاه

بکشتی و مغزش بپرداختی ... مر آن اژدها را خورش ساختی

دو پاکیزه از گوهر پادشا ... دو مرد گرانمایه و پارسا

یکی نام ارمایل پاک‌دین ... دگر نام گرمایل پیشبین

چنان بد که بودند روزی به هم ... سخن رفت هر گونه از بیش و کم

ز بیدادگر شاه و ز لشکرش ... و زان رسم‌های بد اندر خورش

یکی گفت ما را به خوالیگری ... بباید بر شاه رفت آوری

و زان پس یکی چاره‌ای ساختن ... ز هر گونه اندیشه انداختن

مگر زین دو تن را که ریزند خون ... یکی را توان آوریدن برون

برفتند و خوالیگری ساختند ... خورش‌ها و اندازه بشناختند

خورش خانهٔ پادشاه جهان ... گرفت آن دو بیدار دل در نهان

چو آمد به هنگام خون ریختن ... به شیرین روان اندر آویختن

از آن روزبانان مردم‌کشان ... گرفته دو مرد جوان را کشان

زنان پیش خوالیگران تاختند ... ز بالا به روی اندر انداختند

پر از درد خوالیگران را جگر ... پر از خون دو دیده پر از کینه سر

همی بنگرید این بدان آن بدین ... ز کردار بیداد شاه زمین

از آن دو یکی را بپرداختند ... جز این چاره‌ای نیز نشناختند

برون کرد مغز سر گوسفند ... بیامیخت با مغز آن ارجمند

یکی را به جان داد زنهار و گفت ... نگر تا بیاری سر اندر نهفت

نگر تا نباشی به آباد شهر ... تو را از جهان دشت و کوه است بهر

به جای سرش زان سری بی‌بها ... خورش ساختند از پی اژدها

از این گونه هر ماهیان سی‌جوان ... از ایشان همی یافتندی روان

چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست ... بر آن سان که نشناختندی که کیست

خورشگر بدیشان بزی چند و میش ... سپردی و صحرا نهادند پیش

کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد ... که ز آباد ناید به دل برش یاد

پس آیین ضحاک وارونه خوی ... چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

ز مردان جنگی یکی خواستی ... به کشتی چو با دیو برخاستی

کجا نامور دختری خوبروی ... به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی

پرستنده کردیش بر پیش خویش ... نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش


در بخش دوم شعر داستان ضحاک چه می‌خوانیم؟

در بخش‌های قبلی خواندیم که چطور ابلیس راه‌حل مشکل ضحاک را به او نشان می‌دهد و چطور ضحاک پادشاه ایران می‌شود. در این بخش با سرگذشت اولین نفراتی آشنا می‌شویم که می‌خواهند جوانان ایران را از شر ضحاک نجات بدهند.

همانطور که قبلا خوانیدم، بنا بر این است که ضحاک روزانه 2 مرد را کشته و مغز آن‌ها را به مارهایش بدهد تا خودش در امان باشد. و ضحاک باید تا زمانی که مارها خودشان از بین بروند (بمیرند)، این کار را ادامه بدهد. اَرمایِل و گرمایِل، اولین نفراتی هستند که به فکر چاره می‌افتند. آن‌ها رسم آشپزی (خوالیگری) می‌آموزند و به طباخ‌خانه‌ی دربار ضحاک می‌روند.

بعد به جای اینکه هر روز دو جوان را بکشند و برای مارها ببرند، مغز یک جوان و مغز یک گوسفند را مخلوط می‌کنند. و اینگونه می‌شود که هر ماه 30 جوان از مرگ نجات پیدا می‌کنند.

بعد از اینکه تعداد جوانان نجات‌یافته به 200 می‌رسد، ارمایل و گرمایل به آن‌ها گله‌ای دام می‌دهند و می‌گویند به دشت و صحرا بروند و آنجا زندگی‌شان را ادامه دهند. فردوسی می‌گوید که کردهای غیور فعلی، از نژاد همان‌هایی هستند که از چنگال ضحاک گریختند.


معنی ابیات شعر داستان ضحاک

چنان بُد که هر شب دو مردِ جوان ... چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان

وضعیت اینطور بود که هر شب دو مرد جوان را می‌کشتند. فرقی هم نمی‌کرد که آن‌ها از مرد عادی باشند یا از نسل پهلوانان

  • کهتر: زیردست - کوچکتر - پست در شان و مقام - کنایه از مردم عادی


خورشگر ببردی به ایوان شاه ... همی ساختی راهِ درمان شاه

بکشتی و مغزش بپرداختی ... مر آن اژدها را خورش ساختی

آشپز این جوانان را به درگاه شاه می‌برد؛ آن‌ها را می‌کشت و از مغزشان برای مارها غذا می‌پخت.


دو پاکیزه از گوهرِ پادشا ... دو مرد گرانمایه و پارسا

یکی نام اَرْمایِلِ پاک‌دین ... دگر نام گرْمایِلِ پیشبین

دو مرد پارسا و نیک‌کردار به نام‌های ارمایل و گرمایل که از نسل جمشید و نیاکانش بودند،

  • پاک دین: زاهد و پارسا - کسی که اعتقادات دینی محکم و درستی دارد.
  • پیشبین: دوراندیش


چنان بد که بودند روزی به هم ... سخن رفت هر گونه از بیش و کم

ز بیدادگر شاه و ز لشکرش ... و زان رسم‌های بد اندر خورش

این دو جوان روزی با هم صحبت می‌کردند و حرف به شاه ستمگر رسید.


یکی گفت ما را به خوالیگری ... بباید بر شاه رفت آوری

یکی از آن‌ها گفت که ما می‌توانیم آشپز شویم و به درگاه ضحاک رفت و آمد کنیم.


و زان پس یکی چاره‌ای ساختن ... ز هر گونه اندیشه انداختن

مگر زین دو تن را که ریزند خون ... یکی را توان آوریدن برون

بعد از آن به دنبال راه چاره‌ای برای نجات جوانان بودند. تا اینکه به نتیجه رسیدند و راهی پیدا کردن که هر روز یکی از جوانان را نجات بدهند.


برفتند و خوالیگری ساختند ... خورش‌ها و اندازه بشناختند

پس آشپزی (انواع غذاها و دستور تهیه آن‌ها) را یاد گرفتند.


خورش خانهٔ پادشاه جهان ... گرفت آن دو بیدار دل در نهان

آشپزخانه‌ی ضحاک هم آن‌ها را استخدام کرد.


چو آمد به هنگام خون ریختن ... به شیرین روان اندر آویختن

از آن روزبانان مردم‌کشان ... گرفته دو مرد جوان را کشان

زنان پیش خوالیگران تاختند ... ز بالا به روی اندر انداختند

و آن‌گاه بود که نوبت به کشتن جوانان رسید. نگهبانان قصر ضحاک، هر روز دو مرد را کشان‌کشان به آشپزخانه می‌آوردند و کتک می‌زدند و پیش پای آشپزها می‌انداختند.



پر از درد خوالیگران را جگر ... پر از خون دو دیده پر از کینه سر

همی بنگرید این بدان آن بدین ... ز کردار بیداد شاه زمین

از آن دو یکی را بپرداختند ... جز این چاره‌ای نیز نشناختند

گرمایل و ارمایل که جگرشان از این ظلم می‌سوخت و پر از خشم و کینه بودند، به هم نگاهی انداختند. اما راه فراری از دستور پادشاه ظالم نبود و تنها چاره این بود که یکی را بکشند و مغزش را بپزند.


برون کرد مغز سر گوسفند ... بیامیخت با مغز آن ارجمند

بعد از آن، مغز یک گوسفند را هم پختند و با مغز جوانی که کشته شده بود، ترکیب کردند.


یکی را به جان داد زنهار و گفت ... نگر تا بیاری سر اندر نهفت

نگر تا نباشی به آباد شهر ... تو را از جهان دشت و کوه است بهر

اینطور بود که یکی را نجات دادند. به این افراد نجات‌یافته می‌گفتند که باید پنهان شوند و هیچ‌وقت به شهر نروند. این جوانان نجات‌یافته از این به بعد فقط در دشت و کوه جای داشتند و نباید بین مردم ظاهر می‌شدند.


به جای سرش زان سری بی‌بها ... خورش ساختند از پی اژدها

و این‌گونه بود که به جای مغز یک انسان، از مغز یک حیوان بی‌ارزش برای پختن غذای مارها استفاده کردند.


از این گونه هر ماهیان سی‌جوان ... از ایشان همی یافتندی روان

چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست ... بر آن سان که نشناختندی که کیست

خورشگر بدیشان بزی چند و میش ... سپردی و صحرا نهادند پیش

چاره‌ای که ارمایل و گرمایل پیدا کرده بودند، باعث شد که هر ماه 30 جوان از مرگ نجات پیدا کنند. وقتی تعداد نجات‌یافته‌ها به 200 تن رسید، به آن‌ها گله‌ای از بز و گوسفند ماده دادند (تا چوپانی کنند و روزگار بگذرانند) و به آن‌ها گفتند که به صحرا بروند و بگریزند.


کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد ... که ز آباد ناید به دل برش یاد

و نژاد کرد، از این جوانان پدید آمد که در درونشان از آبادی چیزی به یاد ندارند.(زیرا به پیشنهاد آشپزها و برای حفظ جان خود دور از شهر و آبادی و در دشت و کوه و صحرا زندگی کرده‌اند.)

پس آیین ضحاک وارونه خوی ... چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

و آیین ضحاک اینطور بود. ضحاک هرچه آرزو می‌کرد، انجام می‌داد (چیزی جلودارش نبود).

  • وارونه خوی: کسی که خوی او برگشته و پلید شده است.

ز مردان جنگی یکی خواستی ... به کشتی چو با دیو برخاستی

پهلوانان و جنگجویان را مجبور می‌کرد که با دیوان کشتی بگیرند.

(در تفسیر دیگری خواندم که: ضحاک هر از چند گاهی یکی از پهلوانان را انتخاب می‌کرد و به ناحق می‌کشت؛ چون اخلاق دیوخوی داشت. بهانه‌اش هم این بود که آن‌ها علیه دیوان شوریده‌اند و قیام کرده‌اند.)


کجا نامور دختری خوبروی ... به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی

پرستنده کردیش بر پیش خویش ... نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

ضحاک از میان دختران اشراف‌زاده و زیبا و پاکدامن، دختر به کنیزی خود می‌گرفت که چنین چیزی در هیچ دین و آیینی پذیرفته نیست.

(با سپاس از سپیده شهبازخانی عزیز که معنی این بیت رو تصحیح کردند)

برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (اندر خواب دیدن ضحاک فریدون را)، اینجا کلیک کنید.


ضحاکداستان پادشاهی ضحاک در شاهنامهشاهنامهشاهنامه خوانیفردوسی
سلام. من سارام. عاشق تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقته شاهنامه می‌خونم و برای پیدا کردن اطلاعات، به دردسر می‌افتم. پس همه‌ی اطلاعاتی که پیدا می‌کنم رو اینجا می‌ذارم تا به بقیه کمک کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید