شاهنامه‌خوان تازه‌کار
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
خواندن ۱۱ دقیقه·۸ ماه پیش

رای زدن رودابه با کنیزکان - شاهنامه فردوسی

سلام دوستان. بعد از یه تاخیر طولانی برگشتم.

راستش یکم گله دارم از بعضی‌ها که مطالب و عکس‌های «شاهنامه‌خوان تازه‌کار» رو به اسم خودشون منتشر می‌کنن. می‌خوام از همینجا بگم که انتشار محتواها و تصاویر این پیج بدون ذکر منبع مجاز نیست و من راضی نیستم.

پیشاپیش ممنونم از هم‌دلی شما.

برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (پرسیدن همسر مهراب از دستان ویژگی هاى او را)،‌ اینجا کلیک کنید.


وُرا پنجْ ترکِ پَرَستَنده بود ... پرستنده و مهربانْ بنده بود

بدان بَنْدِگانِ خردمند گفت ... که بُگشادْ خواهم نهان از نُهُفْتْ

شما یک به یک رازدارِ منید ... پرستنده و غَمْگُسارِ مَنید

بدانید هرْ پنج و آگه بُویدْ ... همه ساله با بختْ هَمْرَه بُویدْ

که من عاشقم، همچو بحرِ دَمان ... از او بَرْ شده موج تا آسمان

پُر از پورِ سامَسْتْ روشنْ‌دلم ... به خواب اندر اندیشه زو نَگْسَلَم

همیشه دلم در غمِ مهرِ اوست ... شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست

کنون این سخن را چه درمان کنید ... چه گویید و با من چه پیمان کنید

یکی چاره باید کُنون ساختن ... دل و جانم از رنج پَرْداختن

پرستندگان را شگفت آمد آن ... که بیکاری آمد زِ دخت رَدان

همه پاسخش را بیاراستند ... چو اهرمن از جای برخاستند

که ای افسرِ بانوانِ جهان ... سرافراز بَر دخترانِ مَهان

ستوده ز هندوستان تا به چین ... میانِ بتان دَر، چو روشنْ نگین

به بالای تو بر چمنْ سَرَو نیست ... چو رخسارِ تو تابش پَرْوْ نیست

نگارِ رخِ تو زِ قَنّوج و رای ... فِرستد همی سویِ خاور خدای

تو را خود به دیده درونْ شرم نیست ... پدر را به نزدِ تو آزَرْم نیست

که آن را که اندازد از برْ پدر ... تو خواهی که گیری مر او را به بر

که پروردهٔ مرغ باشد به کوه ... نشانی شده در میان گروه

کس از مادرانْ پیرْ هرگز نَزاد ... نه ز آن کس که زاید بِباشد نژاد

چنین سرخ دو بُسَدِ شیر بوی ... شگفتی بُوَد گر شود پیرجوی

جهانی سراسر پر از مهرِ تُسْتْ ... به ایوان‌ها صورتِ چهرِ تُست

تو را با چنین روی و بالای و موی ... ز چرخِ چهارم خور آیدْتْ شوی

چو رودابه گفتارِ ایشان شنید ... چو از بادِ آتش دلش بَرْدَمید

بَرْ ایشان یکی بانگ بَرْزَد به خشم ... بِتابید روی و بِخوابید چَشم

وز آن پس به چشم و به روی دُژَم ... به ابرو ز خشم اندر آورد خَم

چنین گفتْ کاینْ خامْ پیکارتان ... شنیدن نَیَرْزَید گفتارتان

نه قیصر بخواهم نه فَغْفورِ چین ... نه از تاجدارانِ ایران زمین

به بالای منْ پورِ سامَسْت زال ... اَبا بازوی شیر و با بُرز و یال

گَرَشْ پیر خوانی همی گر جوان ... مرا او به جای تَنَسْت و روان

مرا مهرِ او دلْ ندیده گُزید ... همان دوستی از شنیده گُزید

بر او مهربانم به بر روی و موی ... به سوی هنر گشتمش مهرجوی

پرستنده آگه شد از راز او ... چو بِشنید دلْ خسته آوازِ او

به آوازْ گفتند ما بنده‌ایم ... به دلْ مهربان و پرستنده‌ایم

نگه کن کنون تا چه فرمان دهی ... نیاید ز فرمانِ تو جز بَهی

یکی گفت ز ایشان که ای سَرْوْ بُنْ ... نِگر تا نداند کسی این سُخُن

اگر جادویی بایدْ آموختن ... به بند و فسون چشم‌ها دوختن

بِپَریم با مرغ و جادو شَویم ... بِپوییم و در چاره، آهو شویم

مگر شاه را نزدِ ماه آوَریم ... به نزدیکِ او پایگاه آوریم

لبِ سرخ رودابه پرخنده کرد ... رُخانِ مُعَصْفَر سوی بنده کرد

که این گفته را گر شوی کارْبَنْد ... درختی برومندْ کاری بُلند

که هر روز یاقوتْ بارْ آورد ... بَرَش تازیان بَر کنار آورد


داستان شعر رای زدن رودابه با کنیزکان

رودابه نزد خدمتکاران وفادارش می‌آید و راز دلش را به آن‌ها می‌گوید. خدمتکاران ناراحت می‌شوند و به او می‌گویند:‌ «تو از بهترین و زیباترین دختران در جهانی، از خودت و پدرت خجالت نمی‌کشی که عاشق پسر پیری چون زال شده‌ای؟ پدرش او را رها کرده و او به دست پرنده‌ای تربیت شده است و انگشت‌نمای مردم است! تو می‌توانی همسر هر که می‌خواهی بشوی! پادشاهان بزرگ به دنبال تو هستند!»

رودابه خشمگین می‌شود و می‌گوید: «من ندیده عاشق زال شده‌ام و او را همینطور که هست دوست دارم. کسی جز او را نمی‌خواهم.»

خدمتکاران که متوجه می‌شوند رودابه واقعا عاشق شده و از زال دست نخواهد کشید، به او می‌گویند هر چه فرمان دهی انجام می‌دهیم تا به زال برسی.


معنی ابیات رای زدن رودابه با کنیزکان

وُرا پنجْ ترکِ پَرَستَنده بود ... پرستنده و مهربانْ بنده بود

رودابه پنج ندیمه‌ی ترک داشت که فرمانبر و بنده‌ی مهربان او بودند.

  • ترک: کنایه از زیبارو (چون ترکان در زیبایی پرآوازه‌ بودند)
  • پرستنده: خدمتگزار - ندیمه - خدمتکار


بدان بَنْدِگانِ خردمند گفت ... که بُگشادْ خواهم نهان از نُهُفْتْ

این ندیمه‌ها رازدار رودابه بودند؛ پس رودابه نزد آن‌ها آمد و گفت می‌خواهم رازی را به شما بگویم.


شما یک به یک رازدارِ منید ... پرستنده و غَمْگُسارِ مَنید

شما محرم اسرار و دوستدار و غمخوار من هستید.


بدانید هرْ پنج و آگه بُویدْ ... همه ساله با بختْ هَمْرَه بُویدْ

که من عاشقم، همچو بحرِ دَمان ... از او بَرْ شده موج تا آسمان

همه‌ی شما که آرزو می‌کنم خوشبخت باشید، بدانید که من عاشقی هستم که عشق چون دریایی خروشان در وجودم تلاطم می‌کند.

  • بوید: باشید
  • دمان: خروشان و خشمگین


پُر از پورِ سامَسْتْ روشنْ‌دلم ... به خواب اندر اندیشه زو نَگْسَلَم

با تمام وجود عاشق پسر سام شده‌ام و حتی در خواب هم به او فکر می‌کنم.

  • گسل کردن: جدا کردن


همیشه دلم در غمِ مهرِ اوست ... شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست

قلبم پر از عشق او است و شب و روز به او می‌اندیشم


کنون این سخن را چه درمان کنید ... چه گویید و با من چه پیمان کنید

این درد من رو چطور درمان می‌کنید و چه پیمانی با من می‌بندید؟


یکی چاره باید کُنون ساختن ... دل و جانم از رنج پَرْداختن

باید چاره‌ای پیدا کنید و دل و جانم را از این رنج خالی کنید

  • پرداختن: تهی کردن - خالی کردن


پرستندگان را شگفت آمد آن ... که بیکاری آمد زِ دخت رَدان

آن‌ها از کار ناشایست رودابه شگفت‌زده شدند.

  • بیکار: کار ناشایست


همه پاسخش را بیاراستند ... چو اهرمن از جای برخاستند

همه‌شان ناراحت و خشمگین (مثل اهریمن) بلند شدند که پاسخ او را بدهند.


که ای افسرِ بانوانِ جهان ... سرافراز بَر دخترانِ مَهان

گفتند: ای سرافرازترین دختر در میان بزرگان

  • افسر: تاج - سرور


ستوده ز هندوستان تا به چین ... میانِ بتان دَر، چو روشنْ نگین

که همه از هند تا چین تو را می‌ستایند و در میان همه‌ی زیبارویان مثل جواهر می‌درخشی


به بالای تو بر چمنْ سَرَو نیست ... چو رخسارِ تو تابش پَرْوْ نیست

حتی درخت سرو هم قد و بالای تو را ندارد و حتی از پروین هم درخشان‌تر و زیباتری

  • به بالا: همتا - هم‌تراز - جفت
  • پرو: حالت اختصاری خوشه‌ی پروین (شش ستاره که به حالت خوشه‌ی انگور در کنار هم قرار گرفته‌اند)
  • بالا: قد و بالا


نگارِ رخِ تو زِ قَنّوج و رای ... فِرستد همی سویِ خاور خدای

تو آنقدر زیبایی که شاه قنوج تصویر تو را به‌عنوان هدیه برای شاه خاور می‌فرستد.

  • رای: پادشاه
  • قنوج: شهری در جنوب دهلی
  • خاور: جایی که خورشید غروب می‌کند - مغرب


تو را خود به دیده درونْ شرم نیست ... پدر را به نزدِ تو آزَرْم نیست

اصلا از خودت و پدرت خجالت نمی‌کشی؟

  • آزرم: حجب و حیا - خجالت


که آن را که اندازد از برْ پدر ... تو خواهی که گیری مر او را به بر

تو می‌خواهی کسی را در آغوش بگیری که پدرش رهایش کرده؟


که پروردهٔ مرغ باشد به کوه ... نشانی شده در میان گروه

کسی که یک مرغ در کوه پرورشش داده و انگشت‌نمای مردم است؟

  • نشانی شدن: انگشت‌نما شدن


کس از مادرانْ پیرْ هرگز نَزاد ... نه ز آن کس که زاید بِباشد نژاد

تا به حال کسی پیر از شکم مادرش زاده نشده است؛ اگر هم کسی زاده شده باشد، نمی‌تواند پادشاه و پهلوان و والا مقام شود.

  • آن کس که زاید: منظور مادر است


چنین سرخ دو بُسَّدِ شیر بوی ... شگفتی بُوَد گر شود پیرجوی

جای تعجب است تو که اینقدر جوان و شاداب هستی در پی زالِ پیر باشد!

  • بسد: مرجان - کنایه از لب سرخ
  • شیر بوی: کسی که دهنش بوی شیر می‌دهد - کم سن و سال


جهانی سراسر پر از مهرِ تُسْتْ ... به ایوان‌ها صورتِ چهرِ تُست

همه‌ی مردم دنیا عاشق تو هستند و تو آنقدر زیبایی که به نقاشی‌هایی تبدیل شده‌ای که ایوان‌ها را با استفاده از آن‌ها تزئین می‌کنند.

  • صورت: نقش و نگار - تصویر


تو را با چنین روی و بالای و موی ... ز چرخِ چهارم خور آیدْتْ شوی

با این قد و قامت و زیبایی تو، خورشید به خواستگاری تو خواهد آمد

  • بالای: قد و بالا
  • چرخ چهارم: آسمان چهارم - جایگاه خورشید
  • خور: خورشید


چو رودابه گفتارِ ایشان شنید ... چو از بادِ آتش دلش بَرْدَمید

رودابه با شنیدن حرف‌هایشان مثل آتش خشمگینی شد که از وزش باد شعله‌ورتر شود.


بَرْ ایشان یکی بانگ بَرْزَد به خشم ... بِتابید روی و بِخوابید چَشم

رودابه عصبانی شد و دادی بر سر ندیمه‌ها زد. چشمانش را بست (پشت چشم نازک کرد) و از ندیمه‌ها روی برگرداند.

  • تابیدن روی و خوابیدن چشم: کنایه از خشمگین و آزرده شدن


وز آن پس به چشم و به روی دُژَم ... به ابرو ز خشم اندر آورد خَم

بعد با خشم و ابروهای در هم کشیده گفت: ...

  • دژم: خشمگین


چنین گفتْ کاینْ خامْ پیکارتان ... شنیدن نَیَرْزَید گفتارتان

چون شما از سر ستیز و ناسازگاری با من سخن می‌گویید، حرف‌هایتان بی‌پایه است و ارزش شنیدن ندارد

  • پیکار: پر اینجا به معنی پرخاش


نه قیصر بخواهم نه فَغْفورِ چین ... نه از تاجدارانِ ایران زمین

نه شاه چین را می‌خواهم و نه شاه روم و نه شاه ایران را

  • قیصر: پادشاهان روم را می‌گفتند
  • فغفور: پادشاهان چین را می‌گفتند


به بالای منْ پورِ سامَسْت زال ... اَبا بازوی شیر و با بُرز و یال

فقط پسر سام (زال) شایسته‌ی همسری من است که بازویی چون شیر و اندامی تنومند دارد.

  • به بالا: همتا - هم‌تراز - جفت
  • بالا: قد و بالا
  • برز: شکوه و زیبایی
  • یال: گردن - کنایه از قدرتمندی


گَرَشْ پیر خوانی همی گر جوان ... مرا او به جای تَنَسْت و روان

فرقی ندارد بگویید پیر است یا جوان؛ او مثل جان و تن من می‌ماند.

  • به جای:‌ به مانند - به مثل


مرا مهرِ او دلْ ندیده گُزید ... همان دوستی از شنیده گُزید

من ندیده - و فقط بر اساس شنیده‌هایم - عاشقش شده‌ام

بر او مهربانم به بر روی و موی ... به سوی هنر گشتمش مهرجوی

اصلا با وجود همین چهره و موهای سفیدش او را دوست دارم و به خاطر هنرمندی و پهلوانی‌اش عاشقش شده‌ام

  • به سوی: به سبب - به دلیل


پرستنده آگه شد از راز او ... چو بِشنید دلْ خسته آوازِ او

وقتی خدمتکاران صدای دلخسته و اندوهناک رودابه را شنیدند، از راز او آگاه شدند و متوجه شدند واقعا عاشق شده است.

  • دلخسته آواز: آوازی که دل را زخمی و مجروح می‌کند


به آوازْ گفتند ما بنده‌ایم ... به دلْ مهربان و پرستنده‌ایم

همه گفتند: ما مطیع و فرمانبر تو هستیم


نگه کن کنون تا چه فرمان دهی ... نیاید ز فرمانِ تو جز بَهی

حالا فکر کن و بگو ما چه کاری برایت انجام بدهیم. که هرچه تو فرمان بدهی، نتیجه‌ای خوب و نیکو به دنبال خواهد داشت.


یکی گفت ز ایشان که ای سَرْوْ بُنْ ... نِگر تا نداند کسی این سُخُن

یکی از آن‌ها گفت که ای رودابه، باید این راز را پیش خودمان نگه داریم.

  • سروبن: استعاره از رودابه


اگر جادویی بایدْ آموختن ... به بند و فسون چشم‌ها دوختن

اگر لازم باشد، جادوگری یاد می‌گیریم


بِپَریم با مرغ و جادو شَویم ... بِپوییم و در چاره، آهو شویم

مثل پرنده‌ها پرواز می‌کنیم و مثل آهو چست‌وچالاک می‌شویم

  • چاره: نیرنگ و جادو


مگر شاه را نزدِ ماه آوَریم ... به نزدیکِ او پایگاه آوریم

هر کاری می‌کنیم تا زال را نزد تو بیاوریم و کاری کنیم که او هم عاشق تو شود

  • ماه: رودابه
  • شاه: زال - داماد


لبِ سرخ رودابه پرخنده کرد ... رُخانِ مُعَصْفَر سوی بنده کرد

رودابه خندید و چهره‌ی شادابش را به سمت خدمتکارانش برگرداند.

معصفر: سرخ یا زرد (عصفر گیاهی سرخ‌رنگ یا زرد رنگ است)


که این گفته را گر شوی کارْبَنْد ... درختی برومندْ کاری بُلند

که هر روز یاقوتْ بارْ آورد ... بَرَش تازیان بَر کنار آورد

اگر به گفته‌تان عمل کنید، درخت بلندی کاشته‌اید که به زودی میوه می‌دهد و شما در همه‌ی عمر از میوه‌هایش بهره‌مند خواهید شد.

  • کاربند: عمل‌کننده
  • برومند: درختی که میوه می‌دهد - میوه‌دار
  • درخت برومند: استعاره از پیوند زال و رودابه
  • یاقوت: بهره‌ها و دستاوردهای ارزشمند پیوند زال و رودابه (مثل همبستگی ایرانیان و تازیان و پایان دشمنی دیرینه‌ی آن‌ها از زمان ضحاک)


جالب است بدانید که پیوند پادشاهان شاهنامه با زنانی از تبار دشمنان، معمولا پایان خوشی ندارد و به فاجعه می‌انجامد. مثلا:
- ازدواج تهمینه و رستم، منجر به زادن سهراب می‌شود. سهرابی که به دست پدر کشته می‌شود.
- مادر سیاوش هم از نژاد دشمنان است و سیاوش به خفت می‌میرد و سرش را از تنش جدا کرده و در تشتی زرین فرو می‌برند.
- سیاوش هم با زنی از تبار دشمنان (به نام جریره) ازدواج می‌کند و پسرشان به مرگی ناخواسته و نابهنگام می‌میرد.
- اسفندیار زاده‌ی ازدواج گشتاسب با کتایون (شاهدخت رومی است)؛ پهلوانی رویین‌تن که در نبرد با رستم به طرز مفتضحانه‌ای شکست می‌خورد.
- رستم هم به مرگ ناشایسته‌ای از جهان می‌رود و به دست برادرش در چاهی می‌افتد و همانجا می‌میرد.
فقط پیوند سیاوش با فرنگیس (دختر افراسیاب) است که از این قاعده مستثنی است. کیخسروی همایون، فرزند این دو بوده و همان پادشاه آرمانی است که ایران هرگز به خودش ندیده است.

برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (رفتن کنیزکان رودابه به دیدن زال)، اینجا کلیک کنید.


زال و رودابهشاهنامهشاهنامه خوانیشاهنامه فردوسیداستان زال و رودابه
سلام. من سارام. عاشق تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقته شاهنامه می‌خونم و برای پیدا کردن اطلاعات، به دردسر می‌افتم. پس همه‌ی اطلاعاتی که پیدا می‌کنم رو اینجا می‌ذارم تا به بقیه کمک کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید