ویرگول
ورودثبت نام
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
خواندن ۱۴ دقیقه·۲ سال پیش

ستایش سلطان محمود: بخش 12/جلد 1 شاهنامه فردوسی

سلطان محمود غزنوی؛ عکس تولیدشده با هوش مصنوعی
سلطان محمود غزنوی؛ عکس تولیدشده با هوش مصنوعی



سلام ... من سارا هستم ... علاقه‌مند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه می‌خونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، می‌خوام هرچی پیدا می‌کنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازه‌کار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری می‌دونستید یا اشتباهی توی متن‌هام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.


برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (ستایش ابومنصور)، اینجا کلیک کنید.


نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وب‌سایت گنجور (خوانش سهراب سیفی) برداشته شده است.


شعر ستایش سلطان محمود

جهان آفرین تا جهان آفرید ... چون او مرزبانی نیامد پدید

چو خورشید بر چرخ بنمود تاج ... زمین شد به کردار تابنده عاج

چه گویم که خورشید تابان که بود ... کز او در جهان روشنایی فزود

ابوالقاسم آن شاه پیروز بخت ... نهاد از بر تاج خورشید تخت

ز خاور بیاراست تا باختر ... پدید آمد از فرّ او کان زر

مرا اختر خفته بیدار گشت ... به مغز اندر اندیشه بسیار گشت

بدانستم آمد زمان سخن ... کنون نو شود روزگار کهن

بر اندیشهٔ شهریار زمین ... بخفتم شبی لب پر از آفرین

دل من چو نور اندر آن تیره شب ... نخفته گشاده دل و بسته لب

چنان دید روشن روانم به خواب ... که رخشنده شمعی بر آمد ز آب

همه روی گیتی شب لاژورد ... از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد

در و دشت بر سان دیبا شدی ... یکی تخت پیروزه پیدا شدی

نشسته بر او شهریاری چو ماه ... یکی تاج بر سر به جای کلاه

رده بر کشیده سپاهش دو میل ... به دست چپش هفتصد ژنده پیل

یکی پاک دستور پیشش به پای ... بداد و بدین شاه را رهنمای

مرا خیره گشتی سر از فرّ شاه ... و زان ژنده پیلان و چندان سپاه

چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ... از آن نامداران بپرسیدمی

که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه ... ستاره است پیش اندرش یا سپاه

یکی گفت کاین شاه روم است و هند ... ز قنّوج تا پیش دریای سند

به ایران و توران ورا بنده‌اند ... به رای و به فرمان او زنده‌اند

بیاراست روی زمین را به داد ... بپردخت از آن تاج بر سر نهاد

جهاندار محمود شاه بزرگ ... به آبشخور آرد همی میش و گرگ

ز کشمیر تا پیش دریای چین ... بر او شهریاران کنند آفرین

چو کودک لب از شیر مادر بشست ... ز گهواره محمود گوید نخست

نپیچد کسی سر ز فرمان اوی ... نیارد گذشتن ز پیمان اوی

تو نیز آفرین کن که گوینده‌ای ... بدو نام جاوید جوینده‌ای

چو بیدار گشتم بجستم ز جای ... چه مایه شب تیره بودم به پای

بر آن شهریار آفرین خواندم ... نبودم درم جان بر افشاندم

به دل گفتم این خواب را پاسخ است ... که آواز او بر جهان فرخ است

بر آن آفرین کو کند آفرین ... بر آن بخت بیدار و فرخ زمین

ز فرش جهان شد چو باغ بهار ... هوا پر ز ابر و زمین پر نگار

از ابر اندر آمد به هنگام نم ... جهان شد به کردار باغ ارم

به ایران همه خوبی از داد اوست ... کجا هست مردم همه یاد اوست

به بزم اندرون آسمان سخاست ... به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست

به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل ... به کف ابر بهمن به دل رود نیل

سر بخت بدخواه با خشم اوی ... چو دینار خوارست بر چشم اوی

نه کند آوری گیرد از باج و گنج ... نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج

هر آن کس که دارد ز پروردگان ... از آزاد و از نیک‌دل بردگان

شهنشاه را سر به سر دوست‌وار ... به فرمان ببسته کمر استوار

نخستین برادرش که‌تر به سال ... که در مردمی کس ندارد همال

ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر ... زیَد شاد در سایهٔ شاه عصر

کسی کش پدر ناصرالدین بود ... سر تخت او تاج پروین بود

و دیگر دلاور سپهدار طوس ... که در جنگ بر شیر دارد فسوس

ببخشد درم هر چه یابد ز دهر ... همی آفرین یابد از دهر بهر

به یزدان بود خلق را رهنمای ... سر شاه خواهد که باشد به جای

جهان بی‌سر و تاج خسرو مباد ... همیشه بماناد جاوید و شاد

همیشه تن آباد با تاج و تخت ... ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

کنون باز گردم به آغاز کار ... سوی نامهٔ نامور شهریار

کمی درباره‌ی سلطان محمود

سلطان محمود غزنوی، مقتدرترین پادشاه سلسله غزنویان بود. او اولین پادشاه غزنوی است که به خود لقب «سلطان» داده است (ظاهرا برای اعلام استقلال از دستگاه خلافت). سلطان محمود به جنگاوری، شجاعت، فتوحات بی‌شمار و قدرتمندی معروف است.

او برادرش را که پس از مرگ پدر، به تخت نشسته بود، در جنگی شکست داد و خود پادشاه غزنویان شد. بعد از آن هم به خراسان،‌سیستان، بخش‌هایی از افغانستان و پاکستان کنونی و هندوستان لشکرکشی کرد و غنایم جنگی بسیاری به دست آورد. می‌گویند سلطان محمود غزنوی، قدرتمندترین و گسترده‌ترین امپراتوری شناخته شده در جهان اسلام از زمان خلافت عباسی را تشکیل داده‌است. قدرت سیاسی و عظمت پادشاهی سلطان محمود هم به دلیل لشکرکشی‌ها و غنایم باارزشی است که به دست آورده است.

او به علم و هنر و ادبیات، اهمیت بسیار زیادی می‌داد. حمایت از دانشمندان، تأسیس مراکز علمی، ایجاد باغ‌ها و ساخت مساجد، کاخ‌ها و کاروانسراها، پایتختش (غزنی) را به اولین مرکز ادبیات فارسی و یکی از شهرهای برجسته آسیای میانه و خاور میانه تبدیل کرد.

بخشی از زندگی فردوسی نیز در زمان همین پادشاه بوده است. فردوسی، از ابتدا به دلیل املاک پدرش، زندگی خوب و مرفه‌ای داشته. اما چند سال پس از آغاز شرودن شاهنامه، به فقر و تندگستی می‌رسد. در اصل او، سرودن شاهنامه را سال‌ها قبل از به تخت نشستن سلطان محمود آغاز کرده است. اما به دلیل تنگدستی، تصمیم می‌گیرد شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم کند. (ظاهرا سلطان محمود برای هر بیت، به شاعران یک دینار طلا پرداخت می‌کرده). به علاوه در این حالت، شاهنامه در کتابخانه سلطنتی غزنویان هم ثبت و نگهداری می‌شده است.

پس فردوسی ابیاتی را در ستایش سلطان محمود، به شاهنامه اضافه کرده و به امید گرفتن پاداش، راهی غزنه می‌شود. می‌گویند سلطان محمود، به دلیل بدگویی درباریان و سایر شاعران و شیعه بودن فردوسی، شاهنامه را نخوانده رد می‌کند. دلیل دیگر هم می‌توانسته این باشد که اشعار فردوسی، در مدح و ستایش سلطان نبوده‌اند.

حتی به فردوسی می‌گوید که در تمام شاهنامه رستم را ستوده، در حالی که در سپاه او، هزاران رستم وجود دارند.

فردوسی از برخورد سلطان محمود ناراحت شده و ابیات بسیاری را در هجو او، به شاهنامه اضافه می‌کند و بعد از ترس محاکمه و توبیخ، متواری می‌شود. او مدت‌ها در شهرهایی مانند طبرستان و ری و غیره زندگی کرده و در سال‌های پایانی زندگی‌اش به شهر خودش طوس، بازمی‌گردد.

سال‌ها بعد از آنکه سلطان محمود، فردوسی را از خود می‌راند؛ در زمان فتح هندوستان، یکی از وزیران سلطان محمود، در جواب یک سوال او، بیتی از شاهنامه را می‌خواند. سلطان می‌پرسد این شعر از کیست که در آن روح مردانگی وجود دارد؟ در پاسخ گفته می‌شود که متعلق به فردوسی است.

این‌گونه می‌شود که سلطان از عملکرد قبلی خود ناراحت شده و دستور می‌دهد که مبلغ بسیار زیادی را به فردوسی هدیه داده و از او دلجویی کنند. کاروان هدایا، دقیقا در روز تشییع جنازه‌ی فردوسی به طوس می‌رسد. دختر فردوسی هم این هدایا را قبول نکرده و پس می‌فرستد.


معنی ابیات و لغات شعر ستایش سلطان محمود در شاهنامه

و آنچه در ادامه می‌خوانید، نتیجه جستجوهای اینترنتی و جستجوی معانی کلمات است. متاسفانه هیچ مرجعی برای استناد پیدا نکردم.

جهان آفرین تا جهان آفرید ... چون او مرزبانی نیامد پدید

از روز آفرینش جهان تا امروز، هیچ پادشاه بزرگ و شکوهمندی چون سلطان محمود در جهان حکومت نکرده است.


چو خورشید بر چرخ بنمود تاج ... زمین شد به کردار تابنده عاج

او مانند خورشید بر زمین تابید.


چه گویم که خورشید تابان که بود ... کز او در جهان روشنایی فزود

در ستایش این خورشید تابانی که همه‌ی جهان را روشن کرد، چه می‌توانم بگویم؟


ابوالقاسم آن شاه پیروز بخت ... نهاد از بر تاج خورشید تخت

ای ابوالقاسم، تخت پادشاهی آن شاه خوشبخت (سلطان محمود) از تاج خورشید بالاتر است.

  • بالاتر بودن تخت از خورشید: کنایه از ارجمندی مقام سلطان محمود
  • بر: در اینجا به معنای بالاتر بودن

(با سپاس از سپیده شهباز عزیز که معنی این بیت رو برام کامنت کردن)


ز خاور بیاراست تا باختر ... پدید آمد از فرّ او کان زر

او از شرق تا غرب را به حکومتش مزیّن کرد. فلز طلا هم از جلال و شکوه او پدید آمده


مرا اختر خفته بیدار گشت ... به مغز اندر اندیشه بسیار گشت

او باعث شد شانس خفته‌ی من بیدار شود. او باعث شد که من به فکر فرو بروم


بدانستم آمد زمان سخن ... کنون نو شود روزگار کهن

می‌دانستم اکنون، زمان سخن گفتن است. چرا که سلطان محمود، کاری کرده که روزگار کهن به پایان برسد و همه‌چیز تازه شود.


بر اندیشهٔ شهریار زمین ... بخفتم شبی لب پر از آفرین

یک شب، زمانی به خواب رفتم که داشتم ستایش سلطان محمود را می‌کردم.


دل من چو نور اندر آن تیره شب ... نخفته گشاده دل و بسته لب

در آن شب تیره، دهانم بسته بود ولی دلم مثل نور روشن بود. (خودم خوابیده بودم اما دلم بیدار بود.)


چنان دید روشن روانم به خواب ... که رخشنده شمعی بر آمد ز آب

در خواب دیدم که شعم درخشانی از آب (احتمالا دریا) بیرون می‌آید.


همه روی گیتی شب لاژورد ... از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد

آن شمع باعث شد که تمام جهان، به رنگ یاقوت زرد دربیاید. (نورش همه جا را روشن کرد)


در و دشت بر سان دیبا شدی ... یکی تخت پیروزه پیدا شدی

همه‌جا مثل حریر شد و بعد، یک تخت فیروزه‌ای، پدیدار شد


نشسته بر او شهریاری چو ماه ... یکی تاج بر سر به جای کلاه

روی این تخت، پادشاهی نشسته بود که چون ماه می‌مانست. یک تاج هم برسر داشت.


رده بر کشیده سپاهش دو میل ... به دست چپش هفتصد ژنده پیل

سپاه عظیمش صف کشیده بودند. در سمت چپش هم هفتصد فیل بزرگ بودند.

(میل یک واحد اندازه‌گیری است. در عربی میل به معنی مسافتی با اندازه مد بصر (بالا آمدن آب دریا)در روی زمین یا 4 هزارذراع گفته می شود. نتوانستم معادل آن به متر و واحدهای رایح امروزی را پیدا کنم. جایی هم نوشته شده بود که میل، صورت عربی واحد مایل است. اما چون مطمئن نبودم، از آن در معنی بیت استفاده نکردم)


یکی پاک دستور پیشش به پای ... بداد و بدین شاه را رهنمای

فردی عادل و متدین پیش شاه بود و او را راهنمایی می‌کرد.


مرا خیره گشتی سر از فرّ شاه ... و زان ژنده پیلان و چندان سپاه

جلال و شکوه شاه و سپاهیان و فیلانش، باعث تعجبم شد


چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ... از آن نامداران بپرسیدمی

وقتی چهره‌ی پادشاه را دیدم، از بزرگمردان پرسیدم که ...


که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه ... ستاره است پیش اندرش یا سپاه

این تاج و تخت است یا آسمان و ماه؟ این‌ها سپاهیان هستند یا ستاره‌های آسمانند؟ (تشبیه جلال و جبروت سلطان محمود به آسمان و ماه و ستاره‌هایش)


یکی گفت کاین شاه روم است و هند ... ز قنّوج تا پیش دریای سند

کسی در جوابم گفت که این فرد، هم شاه روم است و هم شاه هند. از شهر قنوج تا رود سند، همه جز فرمانبردارهای او هستند.


به ایران و توران ورا بنده‌اند ... به رای و به فرمان او زنده‌اند

ایرانیان و تورانیان همه فرمانبردار او هستند.


بیاراست روی زمین را به داد ... بپردخت از آن تاج بر سر نهاد

او کسی است که عدل و داد را در زمین گسترده است. تمام زمین به او مالیت پرداخت می‌کنند و او هزینه‌های فرمانروایی‌اش را از اینجا تامین می‌کند.


جهاندار محمود شاه بزرگ ... به آبشخور آرد همی میش و گرگ

در حکومت سلطان محمود بزرگ صلح و آرامش کامل برقرار است.

  • اینکه میش و گرگ از یک مکان آب میخورند به معنای برقراری صلح و آرامش کامل است.

(با سپاس از سپیده شهباز عزیز که معنی درست این بیت رو برام کامنت گذاشتن)


ز کشمیر تا پیش دریای چین ... بر او شهریاران کنند آفرین

از کشمیر (در دامنه کوه‌های هیمالیا) تا نزدیک دریای چین، همه او را ستایش می‌کنند.


چو کودک لب از شیر مادر بشست ... ز گهواره محمود گوید نخست

حتی نوزادان و کودکانی که تازه شیر مادر را کنار گذاشته‌اند (کودکان دو ساله)، هم اسم او را تکرار می‌کنند و او را ستایش می‌کنند.


نپیچد کسی سر ز فرمان اوی ... نیارد گذشتن ز پیمان اوی

هیچ‌کس جرئت نافرمانی از او را ندارد.


تو نیز آفرین کن که گوینده‌ای ... بدو نام جاوید جوینده‌ای

تو هم باید او را ستایش کنی.


چو بیدار گشتم بجستم ز جای ... چه مایه شب تیره بودم به پای

از خواب که پریدم، سریع از جا بلند شدم.


بر آن شهریار آفرین خواندم ... نبودم درم جان بر افشاندم

او را ستایش کردم. درهمی نداشتم که تقدیمش کنم، می‌توانستم جانم را نثارش کنم


به دل گفتم این خواب را پاسخ است ... که آواز او بر جهان فرخ است

با خودم گفتم حتما این خواب، تعبیری دارد. چرا که او پادشاه بزرگ جهان است.


بر آن آفرین کو کند آفرین ... بر آن بخت بیدار و فرخ زمین

کسی توانایی ستایش سلطان محمود را ندارد.

  • اولین «آفرین»: کنایه از سلطان محمود که خوشبخت و مبارک است
  • دومین «آفرین»: کنایه از ستایش کردن

ز فرش جهان شد چو باغ بهار ... هوا پر ز ابر و زمین پر نگار

جلال او باعث زیبایی جهان شده. همانطور که جهان در فصل بهار پر از ابر و گل و شکوفه و زیبایی می‌شود.


از ابر اندر آمد به هنگام نم ... جهان شد به کردار باغ ارم

در همین هنگام است که باران می‌بارد و دنیا مثل بهشت می‌شود.


به ایران همه خوبی از داد اوست ... کجا هست مردم همه یاد اوست

به دلیل عدالت و دادخواهی اوست که مردم ایران وضعیت خوبی دارند. مردم مدام در یادش هستند و او را ستایش می‌کنند.


به بزم اندرون آسمان سخاست ... به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست

به وقت شادی (صلح) سخاوتمند است و به وقت جنگ، دلیر و جنگنده (بزم و رزم متضاد هستند.)


به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل ... به کف ابر بهمن به دل رود نیل

بسیار قوی هیکل است و ذاتش فرشته است. مانند ابر در ماه بهمن، سخاوتمند است و می‌بارد. دلش هم مانند رود نیل بزرگ است.


سر بخت بدخواه با خشم اوی ... چو دینار خوارست بر چشم اوی

در نگاه سلطان محمود بخت و اقبال دشمن در برابر خشم او مانند طلا بی ارزش است

(با سپاس از سپیده شهباز عزیز که معنی این بیت رو توی بخش کامنت‌ها بهم گفتن)


نه کند آوری گیرد از باج و گنج ... نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج

دلاوری است ناشی از ترس یا مقام و مال نیست. جنگ و مشکلات، باعث افسردگی و عقب‌نشینی او نمی‌شوند.


هر آن کس که دارد ز پروردگان ... از آزاد و از نیک‌دل بردگان

هر انسان آزاده و درستکاری ...


شهنشاه را سر به سر دوست‌وار ... به فرمان ببسته کمر استوار

دوستدار سلطان محمود است و فرمان او را اطاعت می‌کند.


نخستین برادرش کهتر به سال ... که در مردمی کس ندارد همال

اولین برادرش (که از او کوچکتر است)، شبیه و مانندی ندارد


ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر ... زیَد شاد در سایهٔ شاه عصر

او مطیع شاه است و زیر سایه‌ی او با خوشحالی زندگی می‌کند.


کسی کش پدر ناصرالدین بود ... سر تخت او تاج پروین بود

حکومت پسر ناصرالدین، تا آسمان‌ها ادامه دارد.


و دیگر دلاور سپهدار طوس ... که در جنگ بر شیر دارد فسوس

برادر دلاور دیگرش، فرامندار طوس است. شجاعت شیر، در مقابل شجاعت او در جنگ‌ها، مسخره است.


ببخشد درم هر چه یابد ز دهر ... همی آفرین یابد از دهر بهر

او هرچه بدست‌ می‌آورد را بخشش می‌کند. او فقط به دنبال تایید و ستایش است، نه به دنبال مال و اموال


به یزدان بود خلق را رهنمای ... سر شاه خواهد که باشد به جای

او راهنمای خدا در میان مردم است و می‌خواهد که حکومت سلطان محمود حفظ شود.


جهان بی‌سر و تاج خسرو مباد ... همیشه بماناد جاوید و شاد

دعا می‌کنم که این جهان و مردم، همیشه زیر سایه‌ی سلطان محمود باشند. دعا می‌کنم که او همیشه جاودان و پیروز باشد.


همیشه تن آباد با تاج و تخت ... ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

همیشه حکومتش آباد و پابرجا باشد. همیشه موفق باشد و دور از غم و ناراحتی بماند.


کنون باز گردم به آغاز کار ... سوی نامهٔ نامور شهریار

حالا، ستایش سلطان را تمام می‌کنم و دوباره به موضوع اصلی شاهنامه برمی‌گردم


برای مشاهده بخش بعدی (پادشاهی کیومرث)، اینجا کلیک کنید.


سلطان محمودشاهنامهشاهنامه خوانیشاهنامه فردوسیفردوسی
سلام. من سارام. عاشق تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقته شاهنامه می‌خونم و برای پیدا کردن اطلاعات، به دردسر می‌افتم. پس همه‌ی اطلاعاتی که پیدا می‌کنم رو اینجا می‌ذارم تا به بقیه کمک کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید