ویرگول
ورودثبت نام
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

پادشاهی طهمورث دیوبند: بخش 18 شاهنامه فردوسی (جلد اول)

جنگ طهمورث با دیوها و شکست آن‌ها؛ عکس تولیدشده با هوش مصنوعی
جنگ طهمورث با دیوها و شکست آن‌ها؛ عکس تولیدشده با هوش مصنوعی


سلام ... من سارا هستم ... علاقه‌مند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه می‌خونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، می‌خوام هرچی پیدا می‌کنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازه‌کار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری می‌دونستید یا اشتباهی توی متن‌هام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.


برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (بنیاد نهادن جشن سده، بخش دوم)، اینجا کلیک کنید.


نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وب‌سایت گنجور (خوانش فرید حامد) برداشته شده است.


مثل همیشه اول کل شعر رو می‌گذارم تا با فایل صوتی بالا، بخونید و لذت ببرید:

پسر بد مر او را یکی هوشمند ... گرانمایه طهمورث دیو بند

بیامد به تخت پدر بر نشست ... به شاهی کمر بر میان بر ببست

همه موبدان را ز لشکر بخواند ... به خوبی چه مایه سخن‌ها براند

چنین گفت کامروز تخت و کلاه ... مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه

جهان از بدی‌ها بشویم به رای ... پس آنگه کنم درگهی گرد پای

ز هر جای کوته کنم دست دیو ... که من بود خواهم جهان را خدیو

هر آن چیز کاندر جهان سودمند ... کنم آشکارا گشایم ز بند

پس از پشت میش و بره پشم و موی ... برید و به رشتن نهادند روی

به کوشش از او کرد پوشش به رای ... به گستردنی بد هم او رهنمای

ز پویندگان هر چه بد تیز رو ... خورش کردشان سبزه و کاه و جو

رمنده ددان را همه بنگرید ... سیه گوش و یوز از میان برگزید

به چاره بیاوردش از دشت و کوه ... به بند آمدند آن که بد زان گروه

ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز ... چو باز و چو شاهین گردن فراز

بیاورد و آموختن‌شان گرفت ... جهانی بدو مانده اندر شگفت

چو این کرده شد ماکیان و خروس ... کجا بر خروشد گه زخم کوس

بیاورد و یک‌سر به مردم کشید ... نهفته همه سودمندش گزید

بفرمودشان تا نوازند گرم ... نخوانندشان جز به آواز نرم

چنین گفت کاین را ستایش کنید ... جهان آفرین را نیایش کنید

که او دادمان بر ددان دستگاه ... ستایش مر او را که بنمود راه

مر او را یکی پاک دستور بود ... که رایش ز کردار بد دور بود

خنیده به هر جای شهرسپ نام ... نزد جز به نیکی به هر جای گام

همه روزه بسته ز خوردن دو لب ... به پیش جهاندار بر پای شب

چنان بر دل هر کسی بود دوست ... نماز شب و روزه آیین اوست

سر مایه بد اختر شاه را ... در بسته بد جان بدخواه را

همه راه نیکی نمودی به شاه ... همه راستی خواستی پایگاه

چنان شاه پالوده گشت از بدی ... که تابید ازو فرّهٔ ایزدی

برفت اهرمن را به افسون ببست ... چو بر تیز رو بارگی بر نشست

زمان تا زمان زینش بر ساختی ... همی گرد گیتی‌ش بر تاختی

چو دیوان بدیدند کردار او ... کشیدند گردن ز گفتار او

شدند انجمن دیو بسیار مر ... که پردخته مانند از او تاج و فرّ

چو طهمورث آگه شد از کارشان ... بر آشفت و بشکست بازارشان

به فرّ جهاندار بستش میان ... به گردن بر آورد گرز گران

همه نرّه دیوان و افسونگران ... برفتند جادو سپاهی گران

دمنده سیه دیوشان پیش‌رو ... همی بآسمان برکشیدند غو

جهاندار طهمورث بافرین ... بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

یکایک بیاراست با دیو جنگ ... نبد جنگشان را فراوان درنگ

از ایشان دو بهره به افسون ببست ... دگرشان به گرز گران کرد پست

کشیدندشان خسته و بسته خوار ... به جان خواستند آن زمان زینهار

که ما را مکش تا یکی نو هنر ... بیاموزی از ما که‌ت آید به بر

کی نامور دادشان زینهار ... بدان تا نهانی کنند آشکار

چو آزاد گشتند از بند او ... بجستند ناچار پیوند او

نبشتن به خسرو بیاموختند ... دلش را به دانش برافروختند

نبشتن یکی نه، که نزدیک سی ... چه رومی، چه تازی و چه پارسی

چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی ... ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی

جهاندار سی سال از این بیشتر ... چه گونه پدید آوریدی هنر

برفت و سر آمد بر او روزگار ... همه رنج او ماند از او یادگار


کمی درباره‌ی طَهْمورَث

طهمورث (تهمورث) چهارمین شخصیت‌های اساطیری ایرانی در شاهنامه و سومین پادشاه سلسله‌ی پیشدادی است. او پسر هوشنگ است و بعد از مرگش بر تخت پادشاهی می‌نشیند. تهمورث وزیری صالح و زیرک به نام شهراسپ (سحرسپ) نیز دارد که او را راهنمایی می‌کند.این چنین است که او، پس از بر تخت نشستن، موبدان را دعوت کرده و به آن‌ها وعده می‌دهد که جهان را پر از نیکی کند (که همین کار را هم می‌کند). او مانند پدرش، از حیوانات بهره می‌برد، نخ‌ریسی می‌آموزد و پارچه و لباس می‌سازد. حتی برخی از پرندگان را هم دست‌آموز می‌کند.

در شاهنامه می‌خوانیم که گروهی از دیوان، علیه او قیام می‌کنند و طهمورث در نبردی آن‌ها را شکست می‌دهد. دیوان امان می‌خواهند و می‌گویند که در ازای جانشان، 30 خط دنیا (نوشتن و خواندن 30 زبان) را به طهمورث یاد خواهند داد.



معنی ابیات و لغات شعر طهمورث در شاهنامه

پسر بُد مر او را یکی هوشمند ... گرانمایهْ طهمورثِ دیو بند

هوشنگ، پسر دانایی به نام طهمورث دارد. طهمورثی که دیوان را شکست می‌داد!


بیامدْ به تخت پدر بر نشست ... به شاهی کمر بر میان بَر ببست

پس از مرگ پدر، مسئولیت پادشاهی را قبول کرد تا آن را به بهترین شکل انجام دهد و در راستای پادشاهی تلاش کند.


همه موبدان را ز لشکر بخواند ... به خوبی چه مایه سخن‌ها براند

روحانیون را فراخواند و سخن‌های خوبی به آن‌ها گفت


چنین گفت کامروز تخت و کلاه ... مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه

گفت امروز به پادشاهی می‌رسم و تمام تلاشم را می‌کنم تا شایسته‌ی این مقام باشم


جهان از بدی‌ها بشویم به رای ... پس آنگه کنم درگهی گرد پای

تلاش می‌کنم تا با خردمندی خود، نیکی را در جهان پراکنده کنم و با بدی‌ها می‌جنگم و آن‌ها را شکست می‌دهم. و بعد به اوضاع ممکلت سروسامان می‌دهم و آن‌وقت است که می‌توانم راحت و آسوده روی تخت پادشاهی بنشینم.

  • پای گرد کردن: کنایه از آسوده گرفتن (به نقل از میرجلال‌الدین کزازی) - معنی دیگرش، چهارزانو نشستن است


ز هر جایْ کوته کنم دستِ دیو ... که من بود، خواهم جهان را خدیو

به عنوان پادشاه جهان، دیو‌ها را شکست می‌دهم.


هر آن چیز کاندر جهان سودمند ... کنم آشکارا، گشایم ز بند

من، خوبی‌ها و سودمندی‌ها را گسترده می‌کنم


پس از پشتِ میش و بره پشم و موی ... برید و به رشتن نهادند روی

بعد پشم گوسفند و میش و بره را چید و آن‌ها را ریسید.


به کوشش از او کرد، پوشش به رای ... به گستردنی بُد هم او رهنمای

اینگونه بود که با خرد و تلاشش، پارچه بافت. و مردم را راهنمایی کرد که فرش و گلیم ببافند.


ز پویندگان هر چه بُد تیزرو ... خورش کردشان سبزه و کاه و جو

جانوران تیزرو (مانند اسب) را گرداوری کرد و به آن‌ها غذا داد (از آن‌ها نگهداری می‌کرد تا به عنوان مرکب از آن‌ها استفاده کنند.)


رمنده ددان را همه بنگرید ... سیه گوش و یوز از میان برگزید

به چاره بیاوردش از دشت و کوه ... به بند آمدند آن که بُد زان گروه

پستانداران وحشی را زیر نظر گرفت و از میان آن‌ها گربه سیاه گوش و یوزپلنگ را انتخاب کرد. این حیوان‌ها را در قفس انداخت و به محل پادشاهی خودش و در میان مردم آورد. (احتمالا به این دلیل که در جنگ از آن‌ها استفاده کند)


ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز ... چو باز و چو شاهینِ گردن فراز

بیاورد و آموختن‌شان گرفت ... جهانی بدو مانده اندر شگفت

پرندگان شکاری و سریع مانند باز و شاهین را تربیت کرد. هیچ‌کس باورش نمی‌شد که بشود این پرندگان را دست‌آموز کرد.


چو این کرده شد، ماکیان و خروس ... کجا بر خروشد گهِ زخمِ کوس

بیاورد و یک‌سر به مردم کشید ... نهفته همه سودمندش گزید

سپس مرغ و خروس را آورد، آن‌ها را اهلی کرد و به مردم گفت این خروس در بامداد (زمان نیایش خدا)، می‌خواند.

  • به مردم کشید: اهلی کرد
  • گه زخم کوس: کنایه از بامداد که نخستین کوس (طبل) را می‌زدند.
  • خروس در اینجا نشانه‌ی سحرخیزی و نیایش خدا در صبح‌گاه دارد و به همین دلیل، حیوانی مقدس شمرده می‌شود.


بفرمودشان تا نوازند گرم ... نخوانندشان جز به آواز نرم

از مردم خواست تا این حیوانات اهلی (مرغ و خروس) را دوست داشته باشند و با آن‌ها مهربان باشند.


چنین گفت کاین را ستایش کنید ... جهان آفرین را نیایش کنید

که او دادمان بر دَدان دستگاه ... ستایش مَر او را که بِنمود راه

به مردم دستور داد که خدای یکتا را ستایش کنند؛ چرا که این خداوند بوده که راه را به ما نشان داده و کاری کرده که بر حیوانات چیره شویم و از آن‌ها استفاده کنیم.


مَر او را یکی پاک دستور بود ... که رایش ز کردار بد دور بود

طهمورث، وزیر نیک و صالحی داشت که کردارش همیشه نیک بود


خَنیده به هر جای شَهْرَسْپْ نام ... نزد جز به نیکی به هر جای گام

نامش شهرسپ بود. همه او را می‌شناختند (مشهور بود). بسیار نیک بود و همیشه بر اساس نیکی عمل می‌کرد.

  • خنیده: مشهور - معروف


همه روزه بسته ز خوردن دو لب ... به پیش جهاندار بر پای شب

در طول روز هیچ نمی‌خورد (روزه می‌گرفت) و تمام شب هم با خدا راز و نیاز می‌کرد.


چنان بر دل هر کسی بود دوست ... نماز شب و روزه آیین اوست

همه او را دوست داشتند. او تمام آیین‌های دینی را به درستی انجام میداد و یک دین‌دار کامل بود.


سَرِ مایه بُد اخترِ شاه را ... درِ بسته بد جان بدخواه را

همه راه نیکی نمودی به شاه ... همه راستی خواستی پایگاه

او همیشه فرمان خدا را اطاعت می‌کرد و هیچ‌گاه هم به خطا نمی‌رفت. و او بود که همیشه راه درست را به پادشاه نشان می‌داد.


چنان شاه پالوده گشت از بدی ... که تابید ازو فرّهٔ ایزدی

طهمورث (به خاطر وزیرش) آنقدر از بدی دور ماند که فره ایزدی به دست‌ آورد.

فرّ یا فَرَّه مفهومی در اساطیر ایرانی است. این یک موهبت یا فروغی ایزدی است که شخص با انجام کارهای نیک و رسیدن به درجات بالای کمال به دست می‌آورد. این فره تنها به افراد پاکی که از هرگونه بدی (و صفات بد) دور بودند، تعلق می‌گرفت. و شاهان ایرانی نیز با داشتن فره شاهی یا فره ایزدی به مشروعیت می‌رسیدند. و شاهی که فره خود را از دست می‌داد، از چشم ایزد و مردمش، می‌افتاد.


برفت اهرمن را به افسون ببست ... چو بر تیز رو بارگی بر نشست

زمان تا زمان زینش بر ساختی ... همی گرد گیتی‌ش بر تاختی

همین فر ایزدی باعث شد که دیو اهرمن را شکست بدهد و او را به اسارت بگیرد. آهرمن مانند اسبی تیزرو بود و طهمورث گاهی بر او زین می‌بست و سوارش می‌شد و گرد جهان می‌گشت.


چو دیوان بدیدند کردار او ... کشیدند گردن ز گفتار او

دیوها که این حرکت طهمورث را دیدند، عصبانی شدند و سر نافرمانی گذاشتند.


شدند انجمن دیوْ بسیار مَر ... که پردخته مانند از او تاج و فرّ

دیوهای بسیاری گرد هم آمدند تا چاره‌ای پیدا کنند و پادشاهی و شکوه طهمورث را از او بگیرند.

  • پردخته ماندن: تهی ماندن


چو طهمورث آگه شد از کارشان ... بر آشفت و بشکست بازارشان

طهمورث که از این کار دیو‌ها آگاه شد، عصبانی شد و تصمیم گرفت به جنگ آن‌ها برود و آن‌ها را از میان بردارد.


به فرّ جهاندار بستش میان ... به گردن بر آورد گرز گران

به فره ایزدی کمر ببست و گرز بزرگ و سنگینش را برداشت.


همه نرّه دیوان و افسونگران ... برفتند جادو سپاهی گران

دمنده سیه دیوشان پیش‌رو ... همی بآسمان برکشیدند غو

در سپاه عظیمِ مقابلش، دیوان نر بودند و جادوگران. دیو سیاه هم لشکرشان را رهبری می‌کرد. دو سپاه که به هم رسیدند، فریاد دیو‌ها به هوا خاست (فریاد زدن دیوها، احتمالا نشانه‌ای برای شروع جنگ و برای ایجاد ترس و دلهره در لشکر حریف باشد).


جهاندار طهمورث بافرین ... بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

یکایک بیاراست با دیو جنگ ... نبد جنگشان را فراوان درنگ

طهمورث که لایق ستایش و آفرین است، به میدان آمد و با دیو درگیر شد.


از ایشان دو بهره به افسون ببست ... دگرشان به گرز گران کرد پست

طهمورث دو سوم از دیو‌ها را به جادو و افسون اسیر کرد و یک سوم را کشت.


کشیدندشان خسته و بسته خوار ... به جان خواستند آن زمان زینهار

دیو‌ها را اسیر کرد. دست‌هایشان را بست و آن‌ها را به دنبال سپاه خود می‌کشید. و آن‌وقت بود که دیوها امان خواستند.


که ما را مکش تا یکی نو هنر ... بیاموزی از ما که‌ت آید به بر

گفتند اگر ما را نکشی، هنری به تو آموزش می‌دهیم که در همه حال به کارت می‌آید.


کی نامورْ دادشان زینهار ... بدانْ تا نهانی کنند آشکار

پادشاه راضی شد تا در ازای جانشان، راز نهانی را برای او آشکار کنند.

این سیاست که از اسیران جنگی در راه آبادانی کشور بهره برده شود، برای اولین بار، در این بخش از شاهنامه مطرح شده و از زمان طهمورث مرسوم می‌شود.


چو آزاد گشتند از بند او ... بجستند ناچار پیوند او

دیوها که از بند آزاد شدند، به ناچار، قولشان را عملی کردند.


نبشتن به خسرو بیاموختند ... دلش را به دانش برافروختند

آن‌ها دانشِ خواندن و نوشتن را به پادشاه یاد دادند.

از اینجا می‌فهمیم که دیوها در تمدن و هنر و دانش، از آدمیان برتر بوده‌اند.


نبشتن یکی نه، که نزدیک سی ... چه رومی، چه تازی و چه پارسی

چه سُغْدی، چه چینی و چه پهلوی ... ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی

نه یک زبان، بلکه نزدیک به 30 زبان را به طهمورث آموزش دادند. هرچه زبان می‌شناسی (مانند زبان رومی، عربی، فارسی، زبان سرزمین سغذ، پهلوی و غیره) را شامل می‌شد.


جهاندار سی سالْ از این بیشتر ... چه گونه پدید آوریدی هنر

طهمورث، 30 سال بعد از شکست دیوها زندگی کرد و هنر را در نزد ایرانیان پرورش داد.


برفت و سر آمد بر او روزگار ... همه رنج او ماندْ از او یادگار

تا آنکه از دنیا رفت. آنچه از طهمورث به یادگار مانده، رنج و تلاشی است که در راستای آبادانی ایران کرد.


برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (پادشاهی جمشید)، اینجا کلیک کنید.


داستان طهمورث در شاهنامهشاهنامه فردوسیطهمورث دیو بندداستان تهمورث در شاهنامهشاهنامه خوانی
سلام. من سارام. عاشق تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقته شاهنامه می‌خونم و برای پیدا کردن اطلاعات، به دردسر می‌افتم. پس همه‌ی اطلاعاتی که پیدا می‌کنم رو اینجا می‌ذارم تا به بقیه کمک کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید