ویرگول
ورودثبت نام
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
شاهنامه‌خوان تازه‌کار
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

پادشاهی فریدون 500 سال بود: بخش 35 جلد اول شاهنامه فردوسی


سلام ... من سارا هستم ... علاقه‌مند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه می‌خونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، می‌خوام هرچی پیدا می‌کنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من هیچ تخصصی ندارم و تازه‌کار هستم. لطفا اگر نکات بیشتری می‌دونستید یا اشتباهی توی متن‌هام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.


برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (بند کردن فریدون ضحاک را)، اینجا کلیک کنید.


نکته: فایل صوتی که در بالای صفحه هست، از این صفحه وب‌سایت گنجور (خوانش فرید حامد) برداشته شده است.


داستان شعر پادشاهی فریدون 500 سال بود

جشن مهرگان، مصادف است با روزی که فریدون بر تخت پادشاهی می‌نشیند.

جشن مهرگان، بعد از نوروز، مهم‌ترین جشن ایرانیان است. این جشن از 16 تا 21 مهرماه برگزار می‌شود. البته برای برگزاری این جشن، دلایل بسیاری ذکر می‌کنند. مثلا برخی می‌گویند این جشن به ستایش میترا مرتبط می‌دانند و عده‌ای می‌گویند این جشن به دلیل اتمام فصل کشت (اتمام فصل فعالیت مردم) و آماده شدن برای ورود سرما می‌دانند.
در این جشن سفره‌ی بزرگی پهن می‌شود که انواع غذاها، شراب، آجیل و تنقلات در آن قرار دارد. موسیقی و شادی هم یکی از عناصر اصلی این جشن است (مانند تمام جشن‌های ایرانیان). ایرانیان در این جشن به هم هدیه هم می‌دهند.
در روز مهرگان، پادشاه عوام را به حضور می‌پذيرفت و به شكايت آنان رسيدگی می‌كرد و امور مردم را سروسامان می‌داد؛ حتی در مواردی پند و اندرز بزرگان را می‌شنيد و در اداره امور از آن بهره می‌گرفت.

فرانک، مدتی بعد از پیروزی فریدون، از موفقیت او باخبر می‌شود. او خدا را نیایش می‌کند، به درویشان بسیار می‌بخشد، بزمی آماده می‌کند و بعد هرچه دارد را برای فریدون می‌فرستند. فریدون هم در این پانصد سال، نیکی را در تمام جهان گسترده می‌کند و بدی‌ها را از بین می‌برد.

معنی شعر پادشاهی فریدون پانصد سال بود

فریدون چو شد بر جهان کامگار ... ندانست جز خویشتن شهریار

به رسم کیان تاج و تخت مهی ... بیاراست با کاخ شاهنشهی

فریدون به پادشاهی رسید. او پادشاه تمام دنیا بود (پادشاه دیگری جز او وجود نداشت). او با آداب و رسوم کامل، بر تخت پادشاهی نشست و در روز تاج‌گذاری‌اش، همه‌جا را تزئین کرد.

جایی خواندم که معنی مصرع دوم بیت اول می‌تواند این باشد: فریدون هیچکس جز خودش را شایسته‌ی پادشاهی نمی‌دید
(اما اگر اینطور بود، فریدون هم به دلیل غرورش، به پایانِ جمشید دچار می‌شد و به تباهی می‌رفت. به همین دلیل به نظرم این معنی اشتباه است)


به روز خجسته سر مهرماه ... به سر بر نهاد آن کیانی کلاه

در یک روز مبارک در اول ماه مهر، فریدون‌ بر تخت پادشاهی نشست


زمانه بی‌اندوه گشت از بدی ... گرفتند هر کس ره ایزدی

در آن زمان، همه‌ی مشکلات مردم حل شد و همه خداوند یکتا را پرستش می‌کردند.


دل از داوریها بپرداختند ... به آیین یکی جشن نو ساختند

مردم کینه و دشمنی را کنار گذاشتند و با هم یک دل شدند و یک جشن و آیین جدید را پایه گذاری کردند.

نشستند فرزانگان شادکام ... گرفتند هر یک ز یاقوت جام

می روشن و چهرهٔ شاه نو ... جهان نو ز داد و سر ماه نو

مردم با شادی گرد هم جمع شدند و شراب نوشیدند و شروع یک پادشاهی جدید را در اول ماه مهر جشن گرفتند.


بفرمود تا آتش افروختند ... همه عنبر و زعفران سوختند

فریدون دستور داد که آتش روشن کنند و اسفند بسوزانند (تا بوی خوب در فضا پخش شود - آتش هم که یکی از اصلی‌ترین پایه‌های دین زرتشتی و آیین ایرانیان است)


پرستیدن مهرگان دین اوست ... تن آسانی و خوردن آیین اوست

آیین فریدون، پرستیدن مهرگان بود و فراهم کردن لوازم آسایش مردمش (اینکه به مردم خیر برساند تا همه در رفاه زندگی کنند و کسی به سختی نیوفتد)


اگر یادگارست ازو ماه مهر ... بکوش و به رنج ایچ منمای چهر

این جشن مهر ماه (مهرگان)، از او یادگار مانده. تو هم مانند فریدون باش و کوشش کن و از رنج دوران دلگیر نشو (چرا که به پایان می‌رسد.)


ورا بد جهان سالیان پانصد ... نیفکند یک روز بنیاد بد

فریدون پانصد سال پادشاه بود و حتی یک روز هم بدی نکرد.


جهان چون برو بر نمانْد ای پسر ... تو نیز آز مَپْرَست و انده مَخَوْر

و اگر جهان به فریدون (که همه کارهایش نیک بود) وفا نکرد، پس به تو هم وفا نمی‌کند. پس حرص و طمع نداشته باشد و اندوه زندگی را نخور (از زندگی لذت ببر)


نماند چنین دان جهان برکسی ... درو شادکامی نیابی بسی

دنیا این چنین است. تا ابد به کسی وفادار نمی‌ماند و آنقدر هم شادی نسیب کسی نمی‌کند. (بیشترش رنج و سختی است. پس از شادی‌هایش لذت ببر)


فرانک نه آگاه بُد زین نهان ... که فرزند او شاه شد بر جهان

ز ضحاک شدْ تختِ شاهی تهی ... سرآمد برو روزگار مهی

اما فرانک از پیروزی پسرش و شاه شدن او خبر نداشت و نمی‌دانست که فریدون ضحاک را شکست داده و دوران او را تمام کرده


پس آگاهی آمد ز فرخ پسر ... به مادر که فرزند شد تاجور

اما فریدون برای او پیکی فرستاد و به او خبر داد که پیروز شده و حالا پادشاه است.


نیایش کنان شد سر و تن بشست ... به پیش جهانداور آمد نخست

فرانک اول از همه خودش را شست و تمیز کرد و به درگاه خدا رفت و با او نیایش کرد.


نهاد آن سرش پست بر خاک بر ... همی خواند نفرین به ضحاک بر

سجده کرد و بعد ضحاک را نفرین کرد.


همی آفرین خواند بر کردگار ... برآن شادمان گردش روزگار

خدا را ستایش کرد که گردش روزگار را به سمت نیکی چرخانده و آن‌ها را از ظلم و بدی رهانیده است.


وزان پس کسی را که بودش نیاز ... همی داشت روز بد خویش راز

نهانش نوا کرد و کس را نگفت ... همان راز او داشت اندر نهفت

یکی هفته زین گونه بخشید چیز ... چنان شد که درویش نشناخت نیز

بعد هر نیازمندی را که می‌شناخت (حتی آن‌هایی که نیازمندی‌شان را پنهان می‌کردند و با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته بودند)، مورد لطف قرار داد و آنقدر به آن‌ها بخشید که دیگر فقیری باقی نمانده بود (وضع زندگی همه‌شان خوب شد).


دگر هفته مَر بزم را کرد ساز ... مهانی که بودند گردن فراز

بیاراست چون بوستان خان خویش ... مهان را همه کرد مهمان خویش

بعد از آن، تمام بزرگانی که می‌شناخت را به مهمانی دعوت کرد و سفره‌ی بزرگی را برای پذیرایی از آن‌ها آماده کرد. (برای جشن گرفتنِ پیروزی فریدون، مهمانی ترتیب داد.)


وزان پس همه گنج آراسته ... فراز آوریده نهان خواسته

همان گنجها راگشادن گرفت ... نهاده همه رای دادن گرفت

گشادن در گنج را گاه دید ... درم خوار شد چون پسر شاه دید

بعد تمام دارایی و گنج‌هایش را بیرون آورد و همه را به فریدون بخشید. چرا که حالا پسرش شاه شده بود و آن دارایی‌ها، در مقابل مقام و دارایی‌های پسرش چیزی نبود.


همان جامه و گوهر شاهوار ... همان اسپ تازی به زرین عذار

همان جوشن و خود و زوپین و تیغ ... کلاه و کمر هم نبودش دریغ

گنج‌هایش شامل لباس، جواهر، اسب عرب و زین طلا، لباس‌های جنگی و ادوات جنگ بودند. هرچه داشت را برای فریدون فرستاد و دریغ نکرد.


همه خواسته بر شتر بار کرد ... دل پاک سوی جهاندار کرد

فرستاد نزدیک فرزند چیز ... زبانی پر از آفرین داشت نیز

آن‌ها را روی شترها گذاشتند و به قصر فریدون فرستادند. فرانک نامه‌ای هم برای پسرش نوشت و او را تحسین کرد.


چو آن خواسته دید شاه زمین ... بپذرفت و بر مام کرد آفرین

فریدون از دیدن اموالی که مادرش فرستاده بود، خوشحال شد. آن‌ها را پذیرفت و به مادرش درود فرستاد.


بزرگان لشگر چو بشناختند ... بر شهریار جهان تاختند

فرماندهان لشکر وقتی خبر پادشاه شدن فریدون را شنیدند، به قصر او آمدند. (منظور لشکرهای دیگری است، بجز لشکر فریدون که در جهان بودند)


که ای شاه پیروز یزدانشناس ... ستایش مر او را زویت سپاس

چنین روز روزت فزون باد بخت ... بد اندیشگان را نگون باد بخت

او را ستایش کردند. دعا کردند که عمرش زیاد شود و بخت با او یار باشد و دشمنانش شکست بخورند.


ترا باد پیروزی از آسمان ... مبادا به جز داد و نیکی گمان

آرزو کردند که خداوند یارش باشد و مسیرش را برای پیروزی هموار کند.


وزان پس جهاندیدگان سوی شاه ... ز هر گوشه‌ای برگرفتند راه

همه زر و گوهر برآمیختند ... به تاج سپهبد فرو ریختند

و اینگونه بود که بزرگان از تمام جهان به سوی قصر فریدون می‌آمدند و برای او طلا و جواهرات هدیه می‌آوردند.


همان مهتران از همه کشورش ... بدان خرمی صف زده بر درش

ز یزدان همی خواستند آفرین ... بران تاج و تخت و کلاه و نگین

بزرگان هفت کشور (که فریدون پادشاهش بود)، جلوی در قصر او صف می‌کشیدند و برای دست‌بوسی و اعلام وفاداری می‌آمدند و او را ستایش می‌کردند.


همه دست برداشته به آسمان ... همی خواندندش به نیکی گمان

که جاوید بادا چنین شهریار ... برومند بادا چنین روزگار

همه‌شان از خدا می‌خواستند که پادشاهی فریدون طولانی باشد و روزگار نیکشان، دوام داشته باشد.


وزان پس فریدون به گرد جهان ... بگردید و دید آشکار و نهان

بعد از آن، فریدون در دنیا گشت و همه‌چیز را دید (به تجربیاتش افزوده شد).


هران چیز کز راه بیداد دید ... بر آن بوم و بر کان نه آباد دید

به نیکی ببست از همه دست بد ... چنانک از ره هوشیاران سزد

همه بدی‌هایی را که دید، نابود کرد. هرجایی که آباد نبود را آباد کرد و نیکی را در دنیا پراکنده ساخت. دقیقا همانطور که شایسته‌اش بود.


بیاراست گیتی بسان بهشت ... به جای گیا سرو گلبن بکشت

او بود که دنیا را مانند بهشت کرد. حتی جایی که فقط گیاه (علف هرز) وجود داشت را هم به دستورش درخت و گل کاشتند و آنجا را آبادتر کردند.



از آمل گذر سوی تمیشه کرد ... نشست اندر آن نامور بیشه کرد

بعد از آمل به تمیشه (محلی نزدیکی آمل) رفت و آنجا را مقر پادشاهی‌اش قرار داد.


کجا کز جهان گوش خوانی همی ... جز این نیز نامش ندانی همی

فریدون اینگونه بود و غیرممکن است کسی (در هرجای دنیا) چیزی بجز این درباره‌ی او بگوید. (همه تعریف می‌کنند که او پادشاه نیکی بود و برای آبادی جهان کوشید).

  • کز جهان گوش: محل اقامت فریدون


برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (فرستادن فریدون جندل را به یمن)، اینجا کلیک کنید.
پادشاهی فریدونشاهنامهشاهنامه خوانیشاهنامه فردوسیداستان فریدون در شاهنامه
سلام. من سارام. عاشق تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقته شاهنامه می‌خونم و برای پیدا کردن اطلاعات، به دردسر می‌افتم. پس همه‌ی اطلاعاتی که پیدا می‌کنم رو اینجا می‌ذارم تا به بقیه کمک کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید