سلام ... من سارا هستم ... علاقهمند به تاریخ و ادبیات و هنر ... چند وقتیه که شاهنامه میخونم و از اونجایی که برای پیدا کردن معنی کلمات و ابیات دچار مشکل میشم، میخوام هرچی پیدا میکنم رو اینجا برای شما بنویسم. فقط این رو بگم که من تخصصی توی تفسیر شاهنامه ندارم و نتیجهی جستجوهام رو اینجا مینویسم. پس لطفا اگر نکات بیشتری میدونستید یا اشتباهی توی متنهام بود، برام بنویسید تا اصلاح کنم.
برای مشاهده بخش قبلی شاهنامه (آگهی یافتن فریدون از کشته شدن ایرج)، اینجا کلیک کنید.
برآمد برین نیز یک چندگاه ... شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید ... کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت ... قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان ... از آن شاد شد شهریار جهان
از آن خوبرخ شد دلش پرامید ... به کین پسر داد دل را نوید
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید ... یکی دختر آمد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش ... برآمد به ناز و بزرگی تنش
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای ... تو گفتی مگر ایرجستی به جای
چو بر جست و آمدش هنگام شوی ... چو پروین شدش روی و چون مشک موی
نیا نامزد کرد شویش پشنگ ... بدو داد و چندی برآمد درنگ
مدتی به این منوال گذشت تا فریدون فهمید که یکی از کنیزهای ایرج (ماهآفرید) باردار است. امید داشت که فرزندی به دنیا بیاید و انتقام ایرج را بگیرد. ماهآفرید دختری به دنیا آورد که بسیار شبیه ایرج بود. فریدون او را بسیار دوست داشت و به خوبی بزرگ کرد. وقت ازدواجش که رسید، با پشنگ ... (ادامهی این داستان را در بخش بعدی میخوانیم)
پشنگ، برادرزادهی فریدون است. یادتان زمانی که فریدون به جنگ ضحاک میرفت، دو برادرش (کیانوش و برمایه) در کنارش بودند؟ پشنگ پسر یکی از آنهاست.
برآمد برینْ نیز یک چندگاه ... شبِستان ایرج نگه کرد شاه
چند وقتی گذشت و بعد، فریدون به شبستان ایرج رفت.
یکی خوبچهره، پرستنده دید ... کجا نام او بود ماهآفرید
در آنجا یکی از زنهای حرمسرا به نام ماهآفرید آشنا شد که بسیار زیبا بود.
که ایرج برو مهرِ بسیار داشت ... قضا را کنیزک ازو بار داشت
ایرج ماهآفرید را خیلی دوست داشت و ماهآفرید از او حامله بود.
پری چهره را بچه بود در نهان ... از آن شاد شد شهریارِ جهان
فریدون با شنیدن خبر بارداری، بسیار خوشحال شد.
از آن خوبرخْ شد دلش پرامید ... به کینِ پسر دادْ دل را نوید
امیدوار شد که میتواند انتقام ایرج را بگیرد.
فریدون که بسیار پیر شده بود، خودش نمیتوانست به جنگ سلم و تور برود. برای همین میخواست جانشینی برای ایرج بیاید و او به کینخواهی برد.
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید ... یکی دختر آمد ز ماه آفرید
ماهآفرید دختری به دنیا آورد.
جهانی گرفتند پَروردَنَش ... برآمد به ناز و بزرگی تنش
او در قصر بسیار عزیز بود و همه برای بزرگ شدنش زحمت می کشیدند. اینگونه بود که به خوبی بزرگ شد.
مر آن ماهرخ را ز سر تا به پای ... تو گفتی مگر ایرجستی به جای
دختر شباهت بسیار زیادی به ایرج داشت.
چو بر جست و آمدْش هنگامِ شوی ... چو پروین شُدَش روی و چون مشکْ موی
وقتی بزرگ شد، زیبارویی بود که موهای بسیار قشنگی هم داشت. زمان شوهر کردنش رسید.
نیا نامزد کرد شویش پشنگ ... بدو داد و چندی برآمد درنگ
فریدون وصلت او با پشنگ را ترتیب داد و کمی به این منوال گذشت ...
در روایتهای دیگر (بجز شاهنامه)، آمده که ایرج دو پسر (وانیتار و اَنَسْتوه) هم داشته که سلم و تور آنها را میکشند. به همین دلیل فریدون دختر ایرج (گوزک) را پنهان میکند. ظاهرا سلم و تور، ماهآفرید را هم بعد از تولد دخترش میکشند.
برای مشاهده بخش بعدی شاهنامه (زادن منوچهر از مادرش)، اینجا کلیک کنید.