شاید خدا در وجود هر دختری باید خیاطی خبره ، با سلیقه و شجاع جای می داد
که بغضش را قیچی و دلتنگی اش را کوتاه کند و سقف آرزوهایش بدوزد .
و در پستی و بلندی های زندگی آن را درست بشکافد و دوباره از نو بدوزد .
همینطور بتواند جنس تار و پود هدفش را خوب بشناسد و انتخاب کند تا در سیلاب های زندگی آب نرود و سر خم نکند .
و یا به درستی پارچه های اضافی دنباله لباس هدفش را که تنها و تنها باعث زشت شدن آن شده است را قیچی کند و دور بریزد و با دست های ظریفش همزمان با کوک زدن ، بر روی بال های سنجاق سینه ای پروانه ای شکلش سوار شود ، و با او از آزادی و رهایی سخن بگوید .
آری ؛ انگار خدا باید در وجود هر دختری خیاطی جای می داد تا خودش نیز برای مظلومیت و معصومیتشان شان اشک نریزد .
به احترام تمام دختران سرزمینم
آقای نویسنده ?
3 /بهمن ماه / 1399