میخوام به مناسبت خوشحالی از رفع فیلتر وینک، داستان دو سال گذشته تیممون رو تعریف کنم که واقعا همیشه یادآوری این خاطرات باعث خنده و مسرت من و بقیه بچه های تیم میشه، البته اگر فکر میکنید از منظورم این مدل خندههاست که از گریه غم انگیزتر است سخت در اشتباهید.
هدف بیشتر از ثبت این خاطرات، همون #هشتگ_بمونه_به_یادگار که "تاثیرگذاران شبکه های اجتماعی" زیر اکثر پستهاشون استفاده میکنندِ.
وینک قبل از وینک :
وینک از شهریور 96 شروع شد اما اون وینک این وینک نیست، این وینکی که الان هست کلاً با اون وینکی که قبلا بوده فرق داره!
وینک گذشته یک نیازمندی مکان محور(location based) بود که هدف و مسیری کاملا متفاوت از وینک الان داشت. ما 4 نفر بودیم که شروع کردیم روی محصول وینک کار کردیم و بعدش با اضافه شدن دو نفر دیگه بعد از چند ماه در آبان 96 آماده شدیم که بازاریابی رو شروع و از اپلیکیشنمون رونمایی کنیم.
با توجه به ماهیت کسب وکار تجمیع کاربر در یک محله خیلی مهم بود تا مفهوم مکان محور بودن حفظ شود، باید به صورت آفلاین و محلی تبلیغات میکردیم تا پس از جذب کلی کاربر فعال در یک محله، به محله ی بعدی بریم و به همین ترتیب ادامه میدادیم.
کمپین یا زلزله، مسئله این است ؟؟
اولین کمپین ما در هفته آخر آبان بافضای بسیار شاد و خوشحال با کلی بادکنک جایزه و مسابقه در اکباتان برنامه ریزی شده بود، که در همان روزها زلزله سرپل ذهاب و عزاداری مردم ایران باعث شد تمام برنامه ریزی های ما بهم بخوره چون که نه مردم دل و دماغ شادی داشتند و نه خود ما که بخوایم کمپین رو اجرا کنیم .
دو سه هفته از این زلزله گذشت و ما تصمیم گرفتیم برای شب یلدا دوباره همون کمپین رو اجاره کنیم که دوباره مصادف شد با زلزله ملارد و آلودگی هوا و تعطیلی مدارس و البته ما ایندفعه با یک کم تاخیر کمپین خود را اجرا کردیم ولی متاسفانه به علت شرایط جوی و آلودگی، شهر بسیار خلوت بود و کمپین ما اونجوری که پیش بینی کردیم نشد.
کمپین یا اغتشاشات مسئله این است ؟
خب ما در اکباتان فعالیت به اهداف خود رسید بودیم، پس وقت آن شد که بریم و در محله دوم فعالیت کنیم که با اکثریت آرا انقلاب انتخاب شد.
لوکیشن :انقلاب
زمان : دی 96
سکانس :
لازم به توضیح بیشتر نیست که کمپین های ما در خیابان انقلاب مصادف شد با شلوغی های دی ماه 96 و قاعدتاً این کمپین هم بعد از چاپ بیست و پنج هزار تراکت و پوستر و بسیار برنامه ریزی کنسل شد!!!
تغییرات از اینجا شروع شد (pivot) :
خوب اینجا ما تصمیم گرفتیم تا بیشتر از این به مملکت آسیب نرسوندیم، روش تبلیغاتی خود را تا آروم شدن اوضاع به آنلاین تغییر بدیم.
پس از ابتدای بهمن تبلیغات آنلاین در بستر اینستاگرام رو شروع کردیم و اونجا بود که نیاز به باز خرید و بازفروش لباس رو خیلی بیشتر از قبل دیدیم و متوجه شدیم هنوز جواب کاملی برای این نیاز وجود ندارد، در نتیجه بعد از تحقیقات بیشتر در اسفند ماه 96 تصمیم به تغییر گرفتیم .
خب البته تصمیم سختی بود، چون در تحقیقاتمون به یک چالش فرهنگی عمیق برخورد کرده بودیم،که همان تابو خرید و فروش پوشاک دست دوم بود.(دست دوم به معنی خرید از فرد دیگری و به معنی لباس استفاده شده نیست)
البته ما تصمیم گرفتیم بریم تو دل تغییر این تابو و اگه راستشو بگم چون تیم کله شق و چقری بودیم، این تابو نه تنها ما رو نترسوند بلکه انگیزمون رو چند برابر کرد.
خب بسیار شاد و خوشحال از اینکه قرار نیست با کمپین های آفلاینمون صدمهی جدی دیگه ای به کشور بزنیم ( ; و قراره یک مشکل که در جامعه پیدا کردیم رو پاسخ بدیم به تعطیلات عید رفتیم تا بعد از تعطیلات با انرژی روی بیزینس جدید تمرکز کنیم و بترکونیم.
اینجا تشکری کردم از تمامی اتفاقات بد چند ماه اخیرش، مخصوصاً "شلوغی های دی ماه" که باعث شد ما در مسیر بهتری قدم بگذاریم و راه اصلی خودمون رو پیدا کنیم.
سرمایه گذار سوزنی در انبار کاه است ؟!
وقتی فروردین برگشتیم اولین چالش ما شنیدن نظر سرمایه گذار وینک بود. از اونجایی که سرمایه گذار اصلی شیپور و وینک یکی بود، وقتی شنیده بود که قراره وینک مدل کسب و کارش تغییر کنه ابراز بی علاقگی کرد و به ما گفت که باید برای ادامه سرمایه گذاری روی این بیزینس که یک جورایی در آینده رقیب شیپور هم میشه بیشتر فکر کند.
ما در تیم تسلیم نشدیم و تصمیم گرفتیم با تبلیغات هدفمند و رشد زیاد هیئت مدیره رو مجاب کنیم اما هیهات ....
درتکاپو و برنامهریزی خودنمایی برای سرمایه گذار و هییت مدیر عزیز به یکباره، تحریم های جدید، گرونی دلار و موندن ارزها در پشت مرزهای ایران، باعث شد که سرمایه گذار مذکور که اروپایی بود اگر میخواست هم نمیتونست پولی به ایران بفرسته و ما موندیم با کلی انگیزه برای شروع یک استارت آپ خفن اما بدون سرمایه در کشوری که همه فکر میکردن قراره جنگ بشه و پول هاشون رو در بالش خود پنهان کرده بودند.
پیدا کردن سرمایه گذار در این شرایط همچون پیدا کردن سوزن در انبار کاه شده بود!
اما ما تبلیغات خود را شروع کردیم و با اولین کمپین هفت روزمون و با بودجه دو میلیون و ششصد هزار تومان، پنج هزار آگهی در وینک ثبت شد :)
و این روند پیشرفت در جذب کاربر، آگهی و فروش همینطوری ادامه داشت تا بعد از کلی تلاش و چندین ماه برو و بیا برای امضای قرارداد بالاخره به خانواده رهنما پیوستیم، بالاخره بعد ماه ها بی پولی شروع کردیم تبلیغات با صرف هزینه،که این باعث شد شیب رشد ما چند برابر شود. داشتیم صعودی میرفتیم و میترکونیدم و در آن روزهای طلایی بسیار بسیار غره به تیم و صنعت انتخابی و محصولمون بودیم.
تحریم ایران توسط شرکت معظم آیفون !
فروردین که شروع کردیم میانگین روزی 75 آگهی در وینک ثبت می شد که این عدد به میانگین 1500 در اسفند 97 رسید.
خوشحال و خندان بودیم در حدی یک پیشنهاد سرمایه گذاری عالی رو هم رد کردیم.
ناگهان در اوج وینک و روزگاری که بیشترین پیشرفت رو داشتیم، چهارشنبه 8 اسفند خوابیدیم و پنجشنبه صبح بیدار شدیم دیدیم سیب اپ با 49,870 دانلود بسته شده است.
در خواب غفلت بودیم که نصف کاربران خود و 70 درصد معاملات خود را در 9 اسفند 97 بعد از 11 ماه تلاش از دست دادیم.
همانطور که میدونید در فضای کارآفرینی و استارتآپی نا امیدی جایی ندارد، پس اکانت اینترپرایز (جایگزین فارسی براش گیر نیاوردم) جدیدی گرفتیم و با روشهای مختلف کاربران خود را برمیگردانیدم که بله 20 فروردین دومرتبه حساب کاربری ایاواس ما بسته شد.
از اونجایی تنها راه ارتباطی کاربران در وینک از طریق چت درون برنامه بود بعد از بسته شده اپلیکشن ایاواس ما موندیم و چندصد معامله بین کاربران که نصفه مونده بودند. تا چند روز نیمی از تیم 6 نفره ما باید کار خود را رها میکردند و جواب کاربران ناراضی از وضعیت رو میدانند و پرداختها و خریدهای نیمه رو ساماندهی میکردند، البته بدترین قسمت این بود که کاربران ما رو مقصر مشکلات فروردین و اسفند میدیدند!!
البته این بدبیاری مخصوص تمام استارت آپ هایی بود که اپلیکیشن داشتند اما ما یک فرق عمده داشتیم و اون این بود که ما تا به آن روز وبسایتی نداشتیم که کاربران را به آن هدایت و ازشون بخوایم از طریق وبسایت خرید و فروش خورد را پیگیری کنند!
داداش یک برنامه نویس فرانتاند نداری چند ماه به ما قرض بدی ؟
خب برای بهبود اوضاع راهی جز رفتن به سمت توسعه وب اپلیکیشن نداشتیم، که برای این کار نیاز به تیم، حداقل متشکل از یک فرانتاند و یک بکاند داشتیم، اما از اونجا که برنامه نویس فرانت اند نداشتیم پس باید یک برنامه نویس جدید به تیم اضافه میکردیم.
خب اینجا بود که تازه اول دردسرهای ما بود.
برای استخدام یک نفر ما نیازمند پول بیشتری بودیم و این درحالی بود که ما قرار بود چند ماه هیچ پولی رو از سرمایه گذارانمون دریافت نکنیم و از اونجایی که وینک راه درآمدی هم نداشت پس پولی برای هزینه های جاری هم نداشتیم چه برسد به استخدام جدید.
خب اینجا بود که رامین مدیر مارکتینگ وقت،که قبل از این برنامه نویس بود شروع کرد به مطالعه در مورد وب اپلیکشن و آستین بالا زد و با یک یا علی در اردیبهشت، خرداد ، تیر چند نسخه داد تا ما از اون منجلاب نجات پیدا کردیم.
کی گفته 13 نحسِ ؟
خب ضربه بعد رو در روز تولد وینک خوردیم، بعد وعده و وعید بسیار به کاربرانمان برای یک اتفاق بزرگ در روز تولد وینک این چنین شد :
13 تیر به مناسبت تولد یکسالکی وینک تصمیم گرفتیم یک کمپین راه اندازی کنیم (بدون بودجه فقط با محتوای جذاب) با این مفهوم که :
کی گفته 13 عدد نحسیه؟!
کی گفته هرچی فکر کنیم بد و نحسه واقعا بد و نحس است ؟
کی گفته خرید لباسی که قبلا متعلق به یک فرد دیگه بوده، بده ؟
باورهای قدیمی خود رو دور بریزید و جور دیگه ای فکر کنید.
اینها یکسری باور غلط و خرافات بیش نیستند.
اما صبح پنجشنبه روز 13 تیر، نحسی گریبان خودمون رو گرفت و اول صبح حساب توییترمون بعد از چندین ماه از ساختش به یکباره توسط توییتر بسته شد و همچنین از 8 صبح سایت پایین(Down) بود.
همزمان با بهت از این دو اتفاق غیر منتظرهی غیر میمون به دنبال سر ریشه دو مشکل کذایی گشتیم.
زیرساخت شیپور به یک مشکل برخورده بود و از اونجا که ما بعضی از سرویس هامون هنوز روی زیرساخت های شیپور بود و تیم اونها در وسط شلوغی حواسشون به ما نبوده بدون خواست قلبی و قبلی این هدیه تولد رو به ما داده بودند.
اون شب تا ساعت 11 با تیم شیپور کار کردیم تا سایت و اطلاعات سایت رو دوباره برگردونیم :)
اینجا بود که متوجه شدیم وقتی بزرگان یک چیزی در مورد نحسی میگن حتما دلیلی داره، ما رو چه به رد اینچنین باورهای عمیقی.
خب تولد به هر سختی بود گذشت و جالب بود که بدون بودجه نتایج خوبی رو کسب کردیم و بسیار موفقیت آمیز بود.
پس از آن قرار شد بخت با ما یار باشه و بودجه تبلیغاتی به ما تعلق بگیرد و در مرداد تبلیغات کنیم، بودجه دیر رسید شد شهریور و عزاداری های محرم و تعطیلات باعث شد که ما مجبور به تغییر محتوای تبلیغات خود بشیم تا مناسب حال و هوای اون روزها باشه و هم علاوه بر اون در تعطیلات هم که حسابی سوت و کور بودن شبکه های اجتماعی و کم بود ترافیک باعث شد اون کمیپن مورد نظر هم به سرنوشت سایر کمپین های آفلاین ما دچار بشه.
فیلترینگ، غول مرحله آخر نیست!
خب در اواخر آبان ما ناچاراً نزدیک به 15 روز تعطیل بویدم و بعد که اومدین سرکار و داشتیم دوباره به حالت عادی برمیگشتیم که یهو خیلی اتفاقی متوجه شدیم که ای بابا اینترنت داخلی شد!(نکته خوبش این بود این دفعه تو خواب غفلت نبودیم،و فهمیدیم فقط این پدر سوخته خارجیها کاراشونو موقعی مردم خوابن انجام میدن)
تو بی اینترنتی ما چون سرورمون ایران بود داشتیم عین روزهای عادی دیگر کار میکردیم و کلی ترافیک داشتیم و در کمال حیرت این دفعه هیچ مشکلی نبود و در کمال صلح و آرامش هممون هم داشتیم روی آپدیت جدید پیش رو کار میکردیم که دوشنبه 4 آذر ساعت 7 شب وینک یهو تبدیل شد به یک صفحه سفید !!!
فکر کردیم مشکل از زیرساخت هاست و میخواستیم با مدیر فنیمون صحبت کنیم که از بد حادثه اون روزها به خاطر وب سامیت در اروپا به سر میبرد و تا خواستم وی را در بلاد کفر پیدا کنم و بهش پیام بدم یاد این آهنگ افتادم که میگفت : اگه راستی مردی باید دنبالم بگردی!!
آن بنده خدا از همه جا بی خبر؛ از یکشنبه بنا به مشکلات شرکت تامین کننده بلیط(که مشکلات آن استارتآپ بخت برگشته مذکور برا بلیط خیلی اتفاقی به خاطر این مشکلات ایجاد شده در اینترنت داخلی بود) تا چهارشنبه در راه و فرودگاه های مختلف بود تا که به ما رسید و شروع کرد به بررسی مشکل و کلی گشتیم که اون وسط ها یهو صفحه پیوندها یکبار خودش رو به ما نشون داد و ما فهمیدیم بله ما فیلتر شدیم بدون هیچ اطلاع رسانی قبلی .!.
از شنبه پیگیری آغاز شد و بعد از پاکسازی کامل وینک از هر آنچه که فکر میکردیم مشکل دارد، ساعت یازده شب روز چهارشنبه 6 آذر بعد از 9 روز ما رفع فیلتر شدیم.
اما و اما با توجه به اینکه ماهانه در وینک چند هزار آگهی ثبت میشه، فروخته میشه، هزاران فروشنده سایل بدون استفاده یا صنایع دستی خود را میفروشند، و همه با هم کلی ثروت ایجاد میکنیم و هم کلی سرعت صدمه زدن صنعت مد به محیط زیست رو کم میکنیم هر کدوم از این بلایا نه تنها به تیم وینک بلکه به کاربران چند ده هزار نفری وینک صدمه میزنه، که البته با هر اتفاق بعضی ها از ما رو برمیگردانند و بعضی ها با ما همدردی و اعلام کمک داوطلبانه میکنند.
ما تا به امروز چهار میلیارد تومان ثروت از بازفروش کالای مد ایجاد کردیم، سیصد و پنجاه هزار آگهی در وینک ثبت و حدود دو میلیون پیام رد و بدل شده و تمام این اعداد ما رو فقط کمی به چشم اندازمون نزدیک کرده، پس این مشکلات ما رو پشیمون نمیکنه ولی سرعت ما رو کم، و خستگی ما رو زیاد میکنه و اما همیشه در مقابل این اتفاقات پیام های خوب و همدردی کاربران ما رو ایمن میکنه و به ما انگیزه میده.
پس این روزها ما بیشتر از همیشه سعی داریم که نیازها و خواستههای مشتریان رو با توجه به منابعمون به بهترین شکل ممکن پاسخ بدیم، چون همیشه تو روزهای سخت وینک اونا حسابی پشت ما بودند و به ما انرژی ادامه دادند تا شرایط وینک مثل سابق بشه.
و البته داستان بسیار برای گفتن است اما چاره ای نیست که تا همین الان هم بسیار درازه گویی کردم و لاجرم باید سخن کوتاه کنم و مهمتر اینکه چون این چندین خط آخر را در بی نوری مطلق حاصل از قطع سراسری برق محل کار نوشتم و اگر تا دقایقی دیگر از اینجا خارج نشم باید تا صبح رو اینجا سپری کنم و میدانم شما به این امر راضی نیستید.