sarehsolooki
sarehsolooki
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

من از تنش می‌ترسم.


اگر کسی از من بپرسد "چه چیزی در رابطه انسان‌ها با هم، تو را می‌ترساند؟" شاید خیلی چیزها در ذهنم بیاید، اما قطعا اولین مورد، "تنش و جر و بحث" است؛ مخصوصا در جمع‌های خانوادگی. اصلا صدای حرف زدن افراد وقتی از یک حدی بالاتر برود، ترس به دلم می‌افتد، طوری که دوست دارم فورا از آن محیط دور شوم و تا فضا به حالت عادی برنگشته، من هم برنگردم.

حالا بعضی‌ها درست برعکسند، انگار به دنبال تشنج هستند و آرامش یک گفتگو، حالشان را بد می‌کند. به همین دلیل اگر ببینند صحبتشان با یک نفر، یا حتی گفتگوی دو نفر دیگر با هم، خیلی آرام و منطقی پیش می‌رود، با گفتن یک جمله یا کلمه، مسیر بحث را طوری عوض می‌کنند که بالاخره به بالا رفتن صدا و بر هم خوردن آرامش فضا، منجر شود. سپس با ترفندهایی که بلدند و خب البته بیشترشان تکراری شده، سعی می‌کنند خودشان را در آن بحث ساختگی محق جلوه بدهند و پیروز میدان مبارزه خیالی شوند. حالا با توجه به حوصله و البته منطق طرف مقابل، یا موفق می‌شوند یا به هدفشان نمی‌رسند.

از این آدم‌ها، ما هم یکی در فامیل نزدیکمان داریم و دیگر تقریبا همه اعضای خانواده و حتی فامیل‌های دورتر، به این عادت بدش آشنا هستند و تقریبا از هر مراسمی که این خانم حضور داشته و بلوایی که در آن به پا کرده، خاطره دارند. در واقع می‌شود گفت دیگر اخلاقش دست همه آمده و به قول معروف دستش برایشان رو شده، به همین دلیل تلاش می‌کنند در موقعیت‌هایی که ایشان حضور دارد، نباشند یا اگر هم ناچار شدند، حداقل مخاطب حرف‌های تنش‌برانگیزش قرار نگیرند. اما در معدود مواقعی که موفق می‌شود و بالاخره یک دعوایی راه می‌اندازد، هرقدر طرف مقابل با استدلال و منطق و البته رعایت احترام در بحث جلو می‌رود، وی بی‌منطق‌تر می‌شود و آخرش هم که می‌بیند در مقابل دلایل طرف کم آورده، شروع به جیغ و داد و بعضا گریه مصنوعی می‌کند. اینجا دو حالت پیش می‌آید؛ یا دل طرف مقابل برایش می‌سوزد و بی‌خیال ادامه بحث می‌شود یا جدال کلامی ادامه پیدا می‌کند و این خانم نهایتا با ناراحتی و قهر موقعیت را ترک می‌کند و تا مدتی هم قهر می‌ماند. یعنی در جنجالی که خودش فقط و فقط به خاطر جلب توجه به پا کرده، موفق نشده، ناراحت می‌شود، قهر می‌کند و می‌رود. اما این رفتن و قهر کردن، حداقل برای من، پایان ماجرا نیست و انرژی منفی و اثر بدی که این تنش، روی روح و روانم باقی گذاشته تا مدت‌ها باعث ناراحتی‌ام می‌شود. به خصوص که همسر این خانم از اقوام نزدیکمان هستند و به هر حال مجبوریم به خاطر همسرشان هم که شده این حال بد را دو سه ساعتی در سال تحمل کنیم. لازم به ذکر است که خانم مذکور حدودا ۶۳ ساله هستند و در تمام سال‌هایی که فامیل ما بوده‌اند، یعنی حدود ۴۰ سال، به گواه تمام بزرگترهای خانواده، همیشه به همین شکل رفتار کرده‌اند.

خلاصه که این روزها و بعد از چند ماه که از آخرین برخورد نه چندان خوبمان با این خانم گذشته، و به دنبال تازه‌ترین واکنشی که از ایشان دیدیم، مدام این سوال را از خودم می‌پرسم که چرا یک نفر باید این نیاز به توجه را، که در همه ما وجود دارد، به این شکل پاسخ بدهد؟

من این مدل خود و دیگرآزاری را که می‌بینم یاد خاطرات خانواده‌ام از زمان نوزادی خودم می‌افتم، که بچه به شدت گریه‌ای و ناآرامی بودم. اما همان اندک وقت‌هایی هم که خیلی آرام در بغل کسی بودم یا حتی موقعی که یک گوشه خواب بودم، کلی تلاش می‌کردم که گریه‌ام بگیرد و موفق هم می‌شدم. و خب البته که دلیل این را هم نمی‌دانم.

تنشترسدعواخانوادهرابطه
فارسی‌زبان عاشق زبان فارسی و علاقمند به زبان انگلیسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید