داشتن جایی که بتوانیم حرفهای توی سرمان را بیان کنیم، از واجبات است و من خوشحالم که بالأخره فرصت نوشتن در یکی از پلتفرمهای اشتراک حرف برای من هم فراهم شد. مدت زیادی است با ویرگول آشنا شدهام؛ به واسطه نوشته غرغرطور یکی از کارآموزهای محل کار سابقم، که مدیرم برای من فرستاده بود و از من به عنوان مدیر داخلی و مدیر دفترش، در مورد آن نظر خواسته بود. آن روز متن دوستمان را در ویرگول خواندم و اول کلی عصبی شدم که در واقع حق داشتم، چون به دنبال آن نوشته دو سه اتفاق دیگر هم افتاد و مشخص شد نوشته اعتراضی او، بیشتر یک غرغر بچهگانه بوده تا یک اعتراض منطقی و با دلیل درست. ولی بعد از خواندن نوشته و طی شدن لحظات اولیه عصبانیت، از اینکه چرا مدیرم آن را برای من ارسال کرده و از من نظر خواسته خیلی تعجب کردم. در صورتی که اساساً مورد اعتراض پیشنهاد خودش بود و با تأیید نهایی خودش هم انجام شده بود. به هر حال بعد از حدود نصف روز وقت گذاشتن و کلنجار رفتن با کلمات و با توجه به محدودیتهایی که آن روزها در شرکت دچارش بودیم، جوابی برای آن شکواییه!!! نوشتم و با تلگرام برای مدیرمان ارسال کردم. جواب آمد: "خیلی پخته و خوب بود." اما مطمئن نیستم که آن جوابیه پخته اصلاً به رؤیت دوست معترض فوقالذکر رسید یا نه. به هرحال کارآموز محترم شاکی دیروز و مطمئناً مهندس حرفهای امروز، با آن اعتراض آنلاینش، شد عامل آشنایی من با ویرگول.
حالا بعد از گذشت حدود دو سال از آن روز، من کارم را عوض کردهام و معلم زبان شدهام، آن شرکت تغییر ماهیت داده و آن کارآموز با اینکه از احوالاتش بیخبرم، ولی قطعاً با آن همه استعدادی که داشت به جاهای خوبی رسیده. و من امشب تصمیم گرفتم با نوشتن این خاطره و تعریف کردن نحوه آشناییام با ویرگول، اولین قدم را بردارم. به امید ادامه...