1. از زمانی که فیلمباز شده بودم همیشه دیالوگهای موردعلاقهم رو اونقدر میخوندم و تکرار میکردم تا حفظ بشم. دوران راهنماییم بود که فیلم "انجمن شاعران مرده" رو دیدم و به این جمله رسیدم:
2- در مورد روانشناسی حرف بزنیم.
برای رسیدن به این همه اسم و تشخیص مسائل مربوط به سلامت روان، سالها تحقیق و تجربه لازم بوده. روزهایی توی تاریخ وجود داشته که مشکلات مربوط به کارکرد مغز آدمها تو یه برچسب مثل "مجنون" یا "شیرینعقل" خلاصه میشده و قرار نبوده کسی به خودش زحمت بده که روابط علت و معلولی رو توی پروسهی شکلگیری اون وضعیت بررسی کنه و یا بفهمه طرز صحیح برخورد با این افراد چهطوره. حتی هنوز هم عدهی زیادی هستن که در صورت مواجهه با فردی خارج از تعریف "نرمال" ترجیح بدن موضوع رو به "فیلم در اوردن" تقلیل بدن و یا بدتر از اون، فرد بهخاطر وضعیت سلامت روانش به کل کنسل کنن.
3- بریم سال 1977
بیلی استنلی میلیگان به جرم گروگانگیری، سرقت و تجاوز دستگیر شده.
هیچکس موقع بیرون اومدن از شکم مامانش، تلخی و خشونت رو انتخاب نمیکنه، بعضی از اتفاقاتی که برای مغزمون میفتن، در اثر ایجاد تروماهای شدیدن. خیلی از این تروماها هم ریشه تو ناکارآمدی همون حکومتی دارن که الان داره پروندهی اون مجرم رو بررسی میکنه تا احتمالن حکم سنگینی براش ببره. بنابراین، کمترین کاری که از دستش بر میاد همینه که ببینه ضعفهاش کجا باعث شکلگیری اون مجرم شدن.
یکی از پررنگترین ویژگیهای جامعهی خشن، عدم وجود فضای مناسب برای درک متقابله.
4- "The blood spilled violently on our faces, markes us forever."
*خطر اسپویل*
جایی از سریال هست که در جریان یه روز از زندگی دنیِ هشت، نه ساله قرار میگیریم.
خشونت از جایی شروع میشه که هممدرسهای دنی از اعتماد اون سوء استفاده میکنه و پولش رو قاپ میزنه، در نهایت هم جلوی همه دنی رو مسخره میکنه و میره.
کودکی که این عمل رو انجام میده، خودش در معرض خشونته، و وقتی میگیم خشونت، منظور صرفن خشونت درونخانوادگی نیست. اما خانواده مهمترین بخشش رو تشکیل میده.
کمی بعدتر، دنی که روز بدی داشته، از مادرش که عصرها توی یه بار کار میکنه میخواد که تو خونه تنها نذارهتش. مادری که تا همون لحظه هم مشغول کار بوده. اول شیفت توی بیمارستان، بعد آکاده کردن غذا برای پسرش، و حالا برای شیفت بعدیِ کاری که انجامش برای امرار معاش لازمه، مادرِ نگران بچهش رو همراه خودش میبره.
توی بار شاهد یه دعوای نژادپرستانه که توسط یه سفیدپوست شکل میگیره هستیم. کوبیده شدن مشت از طرف سفیدپوست و اصابتش به صورت سیاهپوست، باعث رنگی شدن صورت دنی میشه.
دنی کمی بعدتر تو همون اپیزود از سریال اشاره میکنه که شاید، اون خونی که روی صورتش پاشیده شده،
علت اصلی شروع همهچیز بوده.
علت اصلی شروع همهچیز، تو جامعهای که مادر نمیتونه مادر باشه، و بچه هم نمیتونه بچهگی کنه.
5- "اتاق شلوغ" اقتباسی از زندگی واقعی بیلی میلیگانه که به خوبی هم سرگرمکنندهست و هم آموزنده. در حین دیدن این سریال، قدرت تصویر توی سادهسازی مسائل پیچیده و انتزاعی، بهتون یادآوری میشه و نیاز حیاتی بیلی به شخصیتهای درونش رو درک میکنید. ضمن این که تصویر تام هالند به عنوان مرد عنکبوتی رو کلن یادتون میره ;)