نیم ساعت از شروع دویدن صبحگاهیام گذشته است. امروز قرار است ۱۵ کیلومتر در خیابانها و کوچههای دارالسلام بدوم. پایتخت تانزانیا شهری ساحلی است که تقریبا هیچ پستی و بلندی ندارد و برای دویدن طولانی مناسب است.
دمای هوا ۲۴ درجه است و خیابانی که در آن میدوم در حاشیه ساحل اقیانوس هند قرار دارد. نسیم ملایمی از دریا میوزد که به تعریق و کنترل دمای بدنم کمک میکند.
دویدن را از محله ثروتمند شهر که بسیاری از سفارتخانهها در آن قرار دارند شروع کردهام. این محله شبهه جزیرهایست که از سه طرف آب دریا آنرا احاطه کرده و ساحل صدف (oysterbay) نامیده می شود.
بعد از حدود ۶ کیلومتر دویدن به محلههای واقعیتر شهر میرسم. در محله ساسانی (msasani) دیگر از خانههای گرانقیمت خبری نیست و در حاشیه خیابان، خانهها و مغازههای کوچکتر قرار دارند. اینجا میشود مردم عادی را دید و با چهره واقعی دارالسلام آشنا شد.
مغازههای کوچک با درهای باز همه جا را پر کرده است. هرکدام چیزی میفروشد از خنزر پنزر گرفته تا گوشت و لاستیک ماشین و پلاستیک. هر جا مغازهای نیست و دیوار پیوسته وجود دارد کسی چتری باز کرده، یک میز و چند صندلی پلاستیکی گذاشته و با یک اجاق پیک نیکی رستورانی نقلی راه انداخته است.
حاشیه خیابان پر است از این غذاخوریها. از دور میشود دید که در قابلمهها یا برنج در حال دم کشیدن است یا خمیر ذرت دارد میپزد. بعضی در قابلمهای دیگر گوشت بار گذاشتهاند یا موز سبز سرخ میکنند.
صبح اول وقت است. فضای شهر حال و هوای روستاها و شهرهای کوچک ایران را دارد. هوس امتحان کردن نان محلی را کردهام. چه خوب میشود یک نانوایی پیدا کنم که صبح اول وقت نان تازه در تنور میپزد. فکر بوی نان داغ گرسنهام میکند.
همینطور که میدوم چشمانم را تیز میکنم تا نانوایی پیدا کنم. یک ساعت گذشته و بعد از ۱۵ کیلومتر، دویدنم تمام شده و پس از عبور از چند محله و تعداد زیادی مغازه، دریغ از حتی یک مغازه که چیزی شبیه به نان داشته باشد. دارالسلام نانوایی ندارد.
در واقع تانزانیا نانوایی ندارد. نان و گندم کالایی کمیاب در شرق آفریقاست. اینطور نیست که نان کلا نباشد. سوپرهای بزرگ که بیشتر به مسافران خارجی سرویس میدهند نان کارخانهای دارند، نظیر نان تست و نان ساندویچی. رستورانهای فرنگی در شهرهای بزرگ ساندویچ و پیتزا میفروشند اما نان جز فرهنگ غذایی مردم محلی نیست. به جای آن ذرت و برنج بخش اصلی غذاست.
وقتی اروپاییها پایشان به سرزمینهای جنوب صحرای افریقا باز شد، مردم این مناطق با انواع دانههای خوراکی نظیر گندم، جو و ذرت آشنا شدند. با این همه در شرق افریقا ذرت جای خود را به فرهنگ غذایی مناطقی مثل تازانیا باز کرد و گندم به ویژه نان گندم اقبالی پیدا نکرد.
برای اینکه مطمئن شوم مشاهدات و اندک تحقیق اینترنتیام دراینباره اشتباه نیست با یکی از دوستانم، جیمی اسمیت، محقق کشاورزی در دانشگاه یوسی دیوویس کالیفورنیا گفتوگو کردم. به عقیده جیمی شرایط جغرافیایی و آب و هوای تانزانیا هیچوقت برای کشت گسترده گندم مناسب نبوده و به همین خاطر مردم محلی دسترسی به گندم نداشتند تا آنرا به سبد غذایی خود اضافه کنند.
مصرف گندم در تانزانیا بسیار کم است. با این همه نزدیک به ۹۰ درصد این نیاز از خارج وارد میشود و بیشتر گندم وارداتی صرف تولید پاستا، بیسکوییت و سیریال میشود.
خلاصه اگر رفتید تانزانیا و دارالسلام دنبال نان گندم نگردید.