آیا تعریف یک حد متعارف یا نرمال برای تحصیل و پرداختن به فعالیتهای درسی، ممکن است؟ آیا این امر، یک واجب است یا مستحب یا حتی مکروه؟
همیشه با نزدیک شدن به فصل تابستان، بحثها پیرامون اوقات فراغت در رسانهها رونق میگیرد. همه از این صحبت میکنند که والدین چگونه برای اوقات فراغت فرزندانشان برنامهریزی کنند و به بهترین وجه از این فرصتها استفاده شود. اما خیلی از ما هستیم که سالهاست نه تنها در تابستان فراغتی نداریم بلکه تعطیلی نوروز، فاصلهٔ بین دو ترم، اعیاد و تعطیلات رسمی، و حتی روزهای پایان هفته نیز از یادمان رفته است. البته به نظر میرسد گذشتن از سد کنکور و ورود به یک دانشگاه خوب و کسب یک جایگاه ممتاز دانشجویی چیزی جز این تلاش مداوم را نمیطلبد.
یادتان میآید وقتی خیالمان از دادن کنکور راحت شد و منتظر اعلام نتایج بودیم، احساس خلأ شدیدی میکردیم و به فکر چارهای بودیم برای پرکردن اوقات فراغت «فراخی» که پس از عبور از این به اصطلاح «قیف بر عکس» برایمان فراهم میشود. با شروع ترم نخست و مشاهدهٔ ساعات خالی بین کلاسها، روزهایی که فقط نصفشان پر شده و پنجشنبههای خالی نیز این حس در ما تقویت شد. شاید هم برای بعضیها تا دیدن نمرات ترم اول ادامه داشت.
برای بعضیها این حس هیچ وقت از بین نرفت و آن را در بوفه یا فضای سبز دانشگاه یا بیرون دانشگاه یا بیرونتر از دانشگاه و جاهای دیگری که خودشان میدانند پر کردند و میکنند. اما صحبت ما در مورد کسانی است که آن روحیه سختکوشی، ایدهآل طلبی، تلاش برای انجام دادن هر کاری به بهترین وجه، رعایت مو به موی مقررات، و راضی نگهداشتن همه کس یا در یک کلام «بچه مثبتی» را که تا پیش از دانشگاه درشان پرورش داده شده بود حفظ میکنند. چنین روحیاتی به طور مطلق ستودنی هستند و حتی یک فرد مقید و دیندار نیز معمولاً چنین است.
اینجاست که میرسیم به جان کلام، و اینکه در شرایط کنونی درس و دانشگاه، جای شگفتی ندارد که یک دانشجوی مثبت تمام زندگی خود را به ادای وظایف درسی خود بگذراند و حرف زدن از اوقات فراغت و تعطیلی برای وی عجیب و غریب باشد. اما آیا تعریف یک حد «متعارف» برای تحصیل و پرداختن به فعالیتهای درسی، نابخردانه و منجر به، یا ناشی از بیتعهدی است؟ از یک طرف باید دید که آیا واقعاً دست اندرکاران، فعالیتهای تحصیلی را به تمام اوقات یک دانشجو گستردهاند یا خیر. اگر چنین است، انگیزه آنان چیست؛ و آیا این انگیزه درست است؟ و از طرف دیگر آیا یک دانشجو نمیتواند و نباید سعی کند بخشهای دیگری از «زندگی» خود را در کنار این فعالیتها بگنجاند؟
پژوهشها نشان میدهد استراحت، تفریح، و فعالیتهای غیر کاری برای بهرهوری و خلاقیت ضروری هستند [۱]. این پژوهشها بیشتر به رابطهٔ کار و زندگی میپردازند ولی قابل تعمیم به رابطهٔ درس و زندگی هم هستند. در خصوص کار همانند درس، ساعات زیاد کاری تقدیس میشود و فناوریهای نوین تماس دائمی را با محل کار فراهم کردهاند. چنین فضایی منجر به فجایعی نیز شده است. تابستان چند سال پیش در لندن، یک دانشجوی ۲۱ ساله کارآموز بانکداری پس از آنکه گفته میشود ۷۲ ساعت بدون خوابیدن کار کرده بود، جان خود را از دست داد [۲]. پس از مرگ وی، کارآموزان دیگری درباره تجربیات خود سخن گفتند، از جمله ۲۰ ساعت کارکردن در روز و بازگشت به منزل فقط برای دوش گرفتن در حالی که تاکسی بیرون در منتظر است. چنین وضعیتی برای بعضی دانشجویان رشته کامپیوتر هم چندان ناآشنا نیست. «درس خواندن» شبانه روزی برای امتحان، ماندن در دانشگاه تا پاسی از (نیمه) شب برای «رساندن پروژه» در مهلت مقرر یا «فرستادن مقاله» به کنفرانس، نمونههایی از چنین سبکی در تحصیل است. حتی فجایع مشابهی نیز از قبیل خودکشی در دانشگاههای طراز اول رخ داده است. نمیتوان گفت که اصولاً این فعالیتها طوری برنامهریزی شدهاند که به سبکی جز این قابل انجام دادن نیستند؛ اما تا وقتی حد «متعارفی» برای تحصیل تعریف نشود، نمیتوان متناسب با آن حد برنامهریزی کرد.
استادان نیز از تعریف نشدن این حد متعارف رنج میبرند. نتایج بررسیها در یکی از کشورهای اروپایی نشان میدهد که استادان و معلمان ساعات فوق العاده بدون دستمزد بیشتری نسبت به سایر مشاغل حتی مدیران در حوزههای مالی، داشتهاند. جریان غالب در ۴۰ سال گذشته نیز چنین بوده است و فعالان در حوزههای آکادمیک به طور معمول ۵۰ ساعت در هفته یا بیشتر کار میکنند [۱]. یکی از مخاطرات فرهنگ ساعات زیاد کار، فرسودگی شغلی یا کارزَدگی است که در زبان انگلیسی واژه جالبی را برای آن استفاده میکنند: «burn out». بنگاهها و دولتها نیز شروع به اقداماتی در خصوص این مسئله کردهاند. مثلاً برخی شرکتهای آلمانی از جمله فولکس واگن، پوما، و بیامو همگام با وزارت کار و امور اجتماعی این کشور استفاده از پست الکترونیکی را در خارج از ساعات کاری محدود کردهاند. طرفداران این طرحها معتقدند که به نفع کارفرمایان است که کارمندانشان بتوانند با اطمینان خود را از کارشان منفصل کنند، و آنان در غیر این صورت در طولانی مدت کارزده میشوند.
خُب، راه گریز چیست؟ برای دانشجویان باید این روحیه اصلاح شود که: یک کار به بهترین نحو انجام نمیشود مگر اینکه تمام وقت خود را روی آن بگذاریم. به عبارت دیگر باید دید چه چیزی باعث افزایش بهرهوری میشود. همچنین نباید فراموش کرد که زندگی فقط تحصیل نیست! درست است که بیشتر زندگی یک دانشآموزِ مدرسهبرو را درس خواندن تشکیل میدهد اما این امر با ورود به تحصیلات دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی (و پس از آن با ورود به یک شغل آکادمیک برای استادان) دیگر درست نیست.
پژوهشها نشان میدهند تفاوت آمادگی جسمانی کسانی که ورزش میکنند با دیگران ابتدا چندان مشهود نیست اما از سن چهل و پنج سالگی افت آمادگی جسمانی در کسانی که سبک زندگی مناسب و فعالیت جسمانی کافی ندارند، شتاب میگیرد [۳]. همچنین یک سبک زندگی فعال خطر ابتلا به افسردگی را کاهش میدهد. فعالیت بدنی خواب را بهبود میدهد و از اضطراب و تنش میکاهد [۱]. حتی ۱۰ تا ۱۵ دقیقه قدم زدن میتواند بهبود قابل توجهی در روحیه ایجاد کند. دوچرخه سواری، آهسته دویدن، شنا کردن، و... اثر شگرفی در بهبود روحیه دارند. حتی ورزش کردن در دفتر کار یا آزمایشگاه پژوهشی نیز میتواند به بهرهوری ذهنی کمک کند. بنابراین فعالیت جسمی نه تنها نافی کار یا تحصیل نیست بلکه بهرهوری ما را افزایش میدهد و ما را سرزندهتر و شادتر میکند. از همه مهمتر اینکه که فدا کردن سلامتی به بهانه تحصیل نوعی خرج کردن از سرمایه است و نه سرمایه اندوزی!
نباید عنصر ضروری دیگری از بهرهوری (و البته طول عمر و سلامتی) را از یاد ببریم: خواب کافی. مرگ و میر در کسانی که پنج ساعت یا کمتر در شب میخوابند، تقریباً ۱۵ درصد افزایش مییابد [۴]. همچنین خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی در آنان بسیار بیشتر است. بنیاد ملی خواب در آمریکا برآورد کرده است که خستگی هزینهای بالغ بر۱۰۰ میلیارد دلار به خاطر کاهش بهرهوری، غیبتها، و سلامت پایین بر اقتصاد این کشور تحمیل میکند. یکی از راههای مقابله با این مشکل چرت زدن است. برخی شرکتها به طور فعال کارمندانشان را به چرت زدن تشویق میکنند: نایک جایی را برای چرت زدن یا تمدد اعصاب در اختیار کارمندانش میگذارد؛ در حالی که گوگل تختهای ویژهای را برای چرت زدن فراهم کرده است که آنها را Pod مینامند. البته پژوهشها نشان میدهند که حالت بهینه آن است که چرت زدن در اوایل بعد از ظهر باشد و بیشتر از ۳۰ دقیقه طول نکشد [۱].
ممکن است به نظر برسد که با محدود کردن ساعاتی که بر روی مسائل درسی میگذاریم هیچگاه نخواهیم توانست از پس همه کارها برآییم. یکی از راهکارها برای افزایش بهرهوری در امر پژوهش آن است که کارهایمان را در بلوکهای زمانی کوتاه (البته طبق زمانبندی) انجام دهیم [۱]. این روش یکی از مصداقهای «آهسته و پیوسته رفتن» است که نهایتاً منجر به نتایج بزرگ میشود. در دوران کنکور به ما توصیه میشد که به جای تمرکز طولانی روی یک درس، برنامه متنوعی از دروس مختلف را با چیدمان مناسب از دروس حفظی و فکری تدارک ببینیم؛ مگر حالا چه فرقی کرده است؟
نشان داده شده است که افرادی که به طور مزمن پرمشغله هستند به خاطر کاهش زیاد قوه شناختی، بازدهی کمتری دارند و نمیتوانند خوب تصمیم بگیرند [۱]. به بیان خودمانی، اگر وقفهای به ذهنمان داده نشود و نتوانیم آن را آزاد کنیم، مثل خنگها رفتار خواهیم کرد! حتی در خطوط تولید کارخانهها نیز مدتهاست ثابت شده کاهش زمان کار منجر به بهرهوری بیشتر میشود و رابطهٔ این دو، نقطهٔ بهینهای دارد که عدول از آن منجر به افت بهرهوری میشود. حتی در رویکردهای مدیریتی جدید، به امدادگران در حالات بحرانی نیز «زنگ تفریح» و استراحت داده میشود تا بتوانند از نهایت توانایی، ذکاوت، و قدرت تصمیمگیری خود استفاده کنند و به خود آسیب نزنند.
و در آخر اینکه تعیین یک «حد متعارف» برای تحصیل و درس خواندن کار آسانی نیست و باید همه دست به دست هم دهیم تا بتوانیم به آن برسیم. اما بدون شک، زندگی فقط درس خواندن نیست. اگر درس خواندن برای زندگی بهتر است، کار، تفریح، ورزش، ازدواج، بزرگ کردن فرزندان، تقرب به خدا، رشد اخلاقی، خدمت به خلق و خصوصاً والدین، صله ارحام، ساختن جامعه، و خیلی چیزهای دیگر نیز برای زندگی بهتر و جزئی از یک زندگی پربار هستند که باید به آنها هم فکر کنیم...
پینوشت: این نوشتار را حدود ۵ سال پیش که هنوز دانشجوی دکتری بودم برای نشریه دانشجویی شریفتروم نوشتم. اصل مطلب الهام گرفته از مقاله [۱] است. گزارههای علمی و برخی توصیهها نیز برگرفته از مقاله مذکور است. با کمی اصلاحات مجدداً با توجه به شرایط کرونا و اینکه همه در خانه داریم به کارهایمان میرسیم در ویرگول منتشرش میکنم.