فعلا مُتِنَکِر·۱ ماه پیشپسر ناصر و سوال احمقانه اش!!وارد شدم. پسر ناصر روی تخت دراز کشیده بود و به صفحه ی گوشی اش نگاه میکرد، صورتش با نور گوشی روشن شده بود. متوجه شدم مثل همیشه ایرپادش دم گو…
فعلا مُتِنَکِر·۱ ماه پیشخواهش میکنم مرا نشناسید ولی بخوانید!بعد از مدت طولانی به نوشتن برگشتم، اما در پلتفرمی متفاوت. تقریبا بیشتر از دو سال بود که هرشب یا یک شب در میان، در کاغذ های A5 یا A4، کلاسور…