باز در رویای خودم از تو بُتی را ساختم
بندهی عشقت شدم، قدّیسی از نو ساختم
طرح لبخندت کشیدم بر حریر قلب خویش
مثل نقاشی، به رنگ و بوم آن پرداختم
چشمهایت چون چراغی، گوهرین و بینظیر
شال زیبایی به روی شانهات انداختم
رنگ چشمت سبز تیره ، رویایی شگفت
تا کشیدم چشمهایت را، دل از کف باختم
فتنهی آن چشم مستت خواب را از من گرفت
در خیال خویش از تو آشوبگری میساختم
قامتت با حُسن یوسف در جمالت همنواست
صد "تبارک" بر زبان راندم، خودم نشناختم
#صدیقه_جـُر

ای عشق مرا به نور پیوند بزن
بر قصهٔ عشق تازه سر بند بزن
در سینهٔ عشاق، امیدی جاری ست
بر قلب و دل شکوفه لبخند بزن
#صدیقه_جر

#صدیقه_جـُر