ویرگول
ورودثبت نام
#ساحل
#ساحل
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

همسفر خیال

همسفر خیالم شده ای
در برهوتی از خیالات درهم
بغضی سمج پنجه می افکند بر گلویم،، و ناگهان آسمان چشمانم بارانی میشود ،
همانند ابرهای موسمی وباران زای بهاری که خیال بند آمدن ندارد،
چگونه رفتنت راباور کنم،؟چگونه؟؟

چه تشابه عجیبی است میان من و میان سالی،،، او موهایم راسفید کرد و من چشمانم به انتظارت سفید شد،،

انتشارات شاعرانهغروب دلتنگیعاشقانهعارفانهخداوند
همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید