لمس کردن دست هام روی کیبورد و نوشتن، موضوع درحال حاضر منه! زمان زیادی از نوشتن هایی که برام فقط نوشتن نبودن و تجربه حسی و فیزیکی بوده میگذره. این روز ها تنها چیزی که از وجودم حس میکنم احساس لبخند زدنه. لبخند زدن بهم احساس رضایت، خوشبختی در لحظه و زمان الان رو میده . من مدت زیادی هستش که این حس رو دارم و هنوز که هنوزه به جا مونده ازش.بهتره بگم این احساس فقط یک موضوع مطرح شده و سطحی نیست وقتی بیدار میشم یا در طول روز به یک مشکل جدی برمیخورم این احساس قدرت و لبخند همرامه و با تک تک چیزی که داره کمکم میکنه. چند روز گذشته یک سوال توی ذهنم نقش بسته بود اینکه این احساس لبخند درونی و قدرت و حتی جرات مقابله کردن با موانع از کجا اومده که همچنان پایانی نداره و انگار بخش موندگاری از منه؟
سال قبلی و مدت کمی از سال جدید تنها چیزی که باهاش همیشه درگیر بودم، خودم بودم! مدام در حال امتحان کردن مسیرهای مختلف بودم و مهم ترین چیزی که نداشتم اعتماد بود! اعتماد به خودم. این مسیر کوتاهم رو خیلی بلندتر و دردناکتر کرد. سرزنش و سرزنش و اضطراب درونی که حتی نمیدونستم وجود داره!
خالهام همیشه میگه چیزهایی که میبینی روی زندگیت تاثیر زیادی داره. هر فیلمی که میبینی ، داستانی که میخونی و حتی میشنوی تورو به سمت خودش میکشونه و توهم میشی شخصیتی مثل این افراد ساخته شده و یا حتی غیرواقعی!
من صدای خودم تنها به گوشم میرسید و چشم هام برای دیدن و خوندن بسته بود.. فکر کردی چیشد ؟ مدام عقب نشینی کردن تنها حاصل این دستاورد ها بود.
الان دست هام کلمات روی کیبورد رو لمس میکنند تا بگم صبر قشنگترین کلمه برای معنی و مفهوم یک زندگی هست.مخصوصا اون صبری که بعد از کلی جنگ و دعوا با خودم بهدست آوردم. صبر زمانی معنی قشنگی میده که با کلمات دیگه کنار هم بشینه. مثل تلاش، مثل زندگی، مثل دقت کردن و دیدن خودت.
تنها توصیفی که میتونم از این حس بدم یک لبخند پک و پهن خندیدن از ته دله! حالا من این حس رو همیشه دارم، حتی وقتی که همه چی سخته، دست و پام رو گم نمیکنم و خودم رو یه گوشه قایم نمیکنم.حالا با جرات میرم جلو و از تمام وجودم استفاده میکنم و نتیجهاش رو هم میبینم . فکر کنم اینهمه صبر کردن برای این احساس واقعا ارزشش رو داشت حتی بااینکه خیلی از بهترین لحظات زندگیه گذشتهام بدون این حس بوده اما میدونم از حالا به بعد هست و فکر کنم این خیلی عالیه!
مرسی سدنای دیروز که این حس رو داشتی ، مرسی سدنای هفته ی پیش که تسلیم نشدی و این حس رو نگه داشتی و مرسی سدنای امروز و میبینمت سدنای فردا:)
پن:این موسیقی رو به طور اتفاقی توی ساوندکلاودم شنیدم و بعد از گوش دادنش و پیگیری برای معنیش بهم حس خوبی داد. باشد که دلنشین باشد** اهنگ براتون میخونه؟
رسیدیم ورسیدیم
و این رسیدن آغازی رسیدنی دیگر بود
تا مرگ توقفی نیست مسیر را زندگی کنیم
سیده سدنا موسوی
نوشتهی حس خوبم:
اولین نوشتهی ویرگولیم: