همیشه با خودم فکر میکردم که هرگز نمیتوانم یک هفته در خانه بمانم.دنیای خانه برایم غریب بود .مثل ماهی که در تنگ کوچک به فکر دریای بی کران است.ولی حال دوماه است که در خانه محدود شده ام .اما برای ذهن من محدودتی وجود ندارد.هرچند که همه از خانه ماندن مینالند اما من خانه را فرصتی برای بیشتر شناختن خودم دانستم.گل های خانه هرروز دید جدیدی از زندگی را برایم نمایان میکند.کتاب های کتابخانه ام برایم مرورگر تمام لحظه های خواندن آن ها است.مداد های رنگی روی میزم که هر صبح رنگ هایش دلم را بدست می آورند،هرچند که رنگ های تار و سیاه چشم هایم را بعضی روزها به خود جلب میکند،حی با وجود غمیگینی دلم ،میخندم.خانه امن هست یعنی وجود تمام کسانی که در طی هفت سال آنچنان ندیده بودمشان ،و حال بودنشان بعد جدید از من و خانه را برایم در ذهنم حک کرد.دنیای پس از کرونا برایم مهم نیست چون فکر کردن به آینده ای که حال برایش نخندی هرگز مزه ی لذت را در دلم ایفا نمیکند.اگر دردی نباشد هرگز از خوشی ها لذت نخواهیم برد.دنیای پس از کرونا دنیای من است.دنیایی که همین حالا برایش میخندم،گریه میکنم،درد های پنهانی ام را مینویسم و تلاش میکنم که بعد از تمام خانه نشینی ها حرفی برای عمل داشته باشم:)