سدنا موسوی
سدنا موسوی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بیابون بی کران زندگی من رو نمیشه خراب کرد...

روزهای عجیب
روزهای عجیب


همیشه فکر میکردم مگر میشود روز‌ها،ساعت‌ها و هفته هارا از یاد برد.برایم معمای مسخره ای بود .نمیدانستم از خوشحالی روز‌ها از یاد میرفت یا از ناراحت بودن.من هم غرق در این معمای حل نشده ای شده بودم که جواب آن تا ناکجا آباد ذهنم فرار کرده بود.خبر نداشته ام امروز چند‌شنبه است.آن روز از آن روزهایی بود که هیچ سوالی و هیچ حرفی در ذهنم پرسه نمیزد.انگار همه در خانه هایشان حبس شده بودند و حتی هیچکدامشان قصد بیرون آمدن در فضای ذهنم نداشتند.تنهایی سکوت وحشتناکی است که در اوج بالا بودن ،برایت تزریق میشود.من هم در این تنهایی پی در پی دنبال واکسن آن در فضای کوچک شلوغ اتاقم هستم.

چشمانم را بستم و به خودم گفتم:

"من یک عدد در فضای پراکنده هستم.اگر نبودم فضای من در فضای زمین خالی بود ،پس من عددی در بی نهایت های زمینم چون من یک صفر با ارزشم"

چشمانم را باز کردم و مطمئن شدم از یاد رفتن روزها،ساعت‌ها و هفته ها بدنیست،درواقع فراموش کردن قانون هایی که انسان ها آفریده اند یعنی برای لحظه ای کامل زندگی کرده ام:)

https://virgool.io/@sedna.msvi.1/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%AF-%D9%88-%D9%86%D9%87-%D9%87%D9%85-%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%87-ga8cheegx3ty


با ارزش بودنویرگولارزش زندگیدر خانه بمانیدحال نامعلوم
مردمان خوب پیوسته درحال افزودن بر توانشان هستند:)من یک عدد هستم اما در بی نهایت وجود دارم^^
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید