ویرگول
ورودثبت نام
سدنا موسوی
سدنا موسویمردمان خوب پیوسته درحال افزودن بر توانشان هستند
سدنا موسوی
سدنا موسوی
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

پناه شاخه های شکننده

بهار 1403
بهار 1403

من به نوشتن پناه آوردم. چطور بگویم، که نوشتن ، گفتن حرف هایی است که زبان، هرگز نتوانست بازگویش کند. گویا نوزاد چندماهه ای هستم که عاجزانه با گریه، سخنش را بازگو میکند اما در تشخیص ادبیات مناسب ناتوان است .


انسان ، در این زمانه، یعنی کامل بودنی که در وصف خدا آورده می شود ولاغیر. باید هرروز، هرشب و تمام ساعتها ،به رغم شب های تنهایی خود، عاقل کل باشد. همین مورد ، تضاد زندگیم را پررنگ میکند که من که هستم؟

موجودی اجتماعی هستم اما بعضی از 24 ساعت ها، نیاز به تنهایی دارم. شاد هستم، اما گاهی نیاز به گریه دارم. پنج روز از هفته را پر مشغله ام و اگر روز تعطیلاتم مانند باقی انسان ها، جمعه نباشد و شنبه استراحت کنم، من بیمارم!

در نگاه روانشناسی انسان ها با توجه به نوع رفتار با خود ، جامعه و فرهنگ وارد دسته های مختلفی میشوند تا روانشاسان با نگاه به قوت و ضعف آدمی، با او ارتباط بگیرند و به او تاکید کنند که زندگی یعنی پذیرفتن تمام کرده ها و نکرده ها. یعنی پذیرفتن خستگی ، پذیرش متفاوت بودن ، پذیرش تضاد هایی که معرف توست.

باران

پدیرفتن چه صدایی است؟ شاید صدایی که دلخراش است اما نشانه ی سلامتی است. به مانند صدای گریه ی نوزاد. لازم است و واجب، اما همیشگی بودنش،مانند بارانی بودن هرروزه است . دلگیر، شکسته و خفقان.

پذیرفتن باران برای من همانقدر سخت، که برای طبیعت لازم است. من وجودش را نمیخاهم اما نخلان این سرزمین، بی نوا صدایش میزنند تا زنده بمانند . من آن را نمیخاهم اما میپذیرم که نارنج و بهار و لاله، به او وابسته اند هرچند آزاردهنده برای من.

اندکی تعمل میکنم که چرا به نوشتن پناه اوردم. میپذیرم هرچند زندگی شادی آور است اما من به مانند جنگ، غم زده ام. غم زده از درون و میپذیرم که مینویسم، چرا که صدای آدمی، ناخواناست . برای وصف دیروز کمی غم زده، برای امروز چند ساعتی شکننده و برای فردا، بسیار اشک آلودم.

https://virgool.io/@sedna.msvi.1/%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%B7%D9%86-firmu89ca3vm

پناهنوشتن
۶
۱
سدنا موسوی
سدنا موسوی
مردمان خوب پیوسته درحال افزودن بر توانشان هستند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید