در ادامه داستانی که درباره استارت آپم تعریف کردم، سراغ موضوعی خواهم رفت که مسیر زندگی ام را بیش از پیش روشن ساخت. زمانی که دانش اندکی که از سمینارها و جلسات دانشگاه در مورد کارآفرینی و نحوه جذب سرمایه و ایجاد استارت آپ در حال دریافت بودم کفایت نمی کرد، به همراه دوستم، کسی که استارت آپ را نیز با هم شروع کرده بودیم، تصمیم گرفتیم که دانش خود را بالا ببریم. بهترین راهی که برای خود می توانستیم متصور شویم، کنکور مدیریت یا MBA بود. در این نوشته قصد دارم داستان خودم و چرایی رفتن به MBA را بیان کنم تا افرادی که قصد دارند در سال جاری یا سال های بعد در این مسیر وارد شوند، دید روشن تری داشته باشند. من در کنکور MBA سال 96 شرکت کردم و نوشته های من مربوط به دانش من از این سال و سال های قبلش است.
در چند سال اخیر، تماس های زیادی از طرف دانشجویان سال آخر کارشناسی در مورد کنکور مدیریت با من گرفته می شد. از اولین سؤال هایی که از افراد می پرسیدم، دلیل آن ها برای کنار گذاشتن مهندسی و وارد شدن به یک رشته انسانی مانند مدیریت بود. دلایل مختلفی می شنیدم ولی از پرتکرارترین دلایل می توانم به دو مورد اشاره کنم:
1- از رشته مهندسی خودم خوشم نمی آید.
2- بازار کار مدیریت داغ است.
هر دو دلیل فوق باز هم به یک نکته باز می گردد، بازار کار مهندسی در ایران برای خیلی از دانشجویان تمام شده تلقی می شود. دانشجویان هم گناهی ندارند، فاصله صنعت از دانشگاه در طول سالیان به قدری زیاد شده است که استفاده از علم کسب شده در دانشگاه به عنوان یک شغل برای دانشجویان به رؤیا تبدیل گشته است. از طرف دیگر هم استارت آپ ها و شرکت های حوزه IT روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود و به دنبال نیروهای جوان و با استعداد می گردند. همین می شود که دانشجویان مسیر روشن شرکت های "استارت آپی" را به آینده تاریکی که مهندسی و استادان دانشگاه جلوی آن ها ترسیم می کنند ترجیح دهند.
دلایل فوق خوب به نظر می رسند، ولی به هیچ وجه کافی نیستند. به دلیل اینکه به موضوعی علاقه نداریم (در اینجا مهندسی)، نباید وارد مسیری شویم که نسبت به آن شناختی نداریم. شناختی که دانشجویان در این مرحله از مدیریت کسب می کنند، شناختی است که در هنگام انتخاب رشته کارشناسی با آن برخورد داشتیم. در بهترین حالت افرادی از رشته های مختلف پیدا می کنیم و در مورد گرایش از آن ها می پرسیم تا بلکه یکی آز آنها به علاقه ما نزدیکی داشته باشد. این فرآیند انتخاب آینده یک فاجعه است. فاجعه ای که منجر به گیر افتادن دوباره و دوباره افراد در هزینه غیر قابل برگشت می شود.
خب سؤال پیش می آید که، پس چگونه رشته خود را انتخاب کنیم؟ جواب آن درون خود ماست. هیچکس نه از علاقه واقعی شما خبر دارد و نه از آینده شما، حتی نزدیک ترین افراد به خود آدم. هنگامی که با فردی مثل من تماس می گیرید و درباره رشته و آینده کاری می پرسید، من تنها دید خودم نسبت به این رشته و آن چه به آن علاقه دارم را بیان می کنم، من هیچ چیز از شما نمی دانم. البته اشتباه نشود، منظور این نیست که با کسی مشورت نکنید، صرفاً آگاه باشید که این مشورت کردن تنها یک ابزار باید باشد و تصمیم نهایی که آیا این کنکور برای شما انتخاب مناسبی است، به فهم شما از استعدادها و علاقه تان باز می گردد. از معضلات کنکور MBA آن است که برای دانشجویان "مهندسی" طراحی شده است. کسانی که ریاضی را تا حد بالایی بلد هستند، می توانند با اندکی تلاش به موفقیت بالایی دست پیدا کنند. همین موضوع سبب می شود افراد به جای وارد شدن به مسیر خود اندیشی و آینده نگری، انتخاب آسان را در پیش بگیرند و به قول معروف برای خود زمان بخرند. این زمان خریدن باید هر چه زودتر به پایان رسد و تصمیمی گرفته شود که از درون خود شما فوران می کند. تصمیمی که آینده ای برای شما خواهد ساخت که از تلاش کردن برای آن لذت خواهید برد.
تمام صحبت های فوق برای کسانی است که در مسیر تصمیم گیری برای انتخاب مدیریت به عنوان رشته تحصیلی بعدی خود هستند. در ادامه صحبت خطابم به کسانی است که واقعاً تصمیم نهایی خود برای شرکت در کنکور مدیریت را گرفته اند. این صحبت ها را از کسی می شنوید که کارشناسی خود را در دانشگاه شریف مهندسی شیمی خوانده، یک سال کنکور ارشد مهندسی شیمی داده، به مقدار کافی از ریاضی دور بوده که همه چیز تازگی داشته باشد و در نهایت کنکور MBA را 26 شده و در گرایش مدیریت عملیات و زنجیره تأمین تحصیل کرده است.
اولین چیزی که می توانم در مورد کنکور مدیریت بگویم این است که کنکور آسانی است. ولی این آسانی مربوط به خود سؤال ها و آماده شدن برای امتحان است. متأسفانه به دلایل مختلفی که بعضی از آن ها در این نوشته بیان شد، رقابت در کنکور مدیریت سال به سال شدیدتر می شود و به دلیل اختلاف به نسبت زیاد دانشکده مدیریت شریف با سایر دانشکده های مدیریت ایران، این رقابت خونین می گردد. ولی کمتر شما را بترسانم، اگر کنکور در اردیبهشت باشد، خواندن از دی ماه نه تنها دیر نیست بلکه زودهنگام نیز محسوب می شود. من خودم از همین ماه به صورت جدی درس را آغاز کردم و در ابتدا هیچ چیز از ریاضیات پایه به خاطرم نبود. در نتیجه به نظرم الان که آبان ماه هست، اگه کسی قصد دارد که آمادگی برای کنکور را آغاز کند، می تواند به صورت آرام آرام به سمت جلو پیش رود.
اما در مورد خود درس ها: کنکور مدیریت 3 بخش دارد شامل ریاضی، GMAT و زبان. کنکوری که ما در سال 96 دادیم تفاوتی که حداقل با کنکورهای سال های بعد خود داشت این بود که زبان مدت زمان مشخصی را به خود اختصاصی می داد و دفترچه جدا داشت. این مسأله باعث بالا رفتن اهمیت درصد زبان در کنکور می شد، ولی حال که دفترچه ها یکسان شده اند افراد می توانند با سرمایه گذاری بیشتر بر روی ریاضی و جیمت و البته تحمل ریسک (چرا که اگه بیشتر وقت آزمون را روی این دو درس بگذارید و موفق نشوید درصد بالایی بزنید، از دو طرف ضربه می خورید.) به رتبه خوبی دست پیدا کنند. با این حال، من در اینجا مسیر و منابع درسی خودم را بیان می کنم. من در آزمون های مدرسان شریف شرکت کردم و ریاضی را نیز به طور کامل از درسنامه مدرسان شریف فرا گرفتم که به نظرم از کامل ترین درس نامه هاست. تست های آخر هر فصل را می توانید فاکتور بگیرید، زیاد اثربخش نیستند ولی به کمک درس نامه های این کتاب و کتاب های تست کنکورهای گذشته به تسلط بالایی در هر بخش برسید. به نظر من تا زمانی که تمام ریاضی را مطالعه نکرده اید به سراغ تست زدن زیاد نروید، یا حداقل ریاضی 1 یا 2 را به صورت جداگانه اتمام و بعد به سراغ سوال های 4 گزینه ای بروید. برای رسیدن به نقطه اعتماد روی مبحث، مثال های مدرسان به همراه خلاصه برداری هایی که از هر بخش انجام می دهید کافی است. خلاصه برداری خیلی خیلی مهم است چرا که مطالب به درازا می کشند و نیاز است که ابزارهای متعددی را به کمک حافظه و ذهن خود بیاورید.
برای جیمت آن چه می توانم بگویم این است که متأسفانه خواندن بیشتر شما، آن قدر که در ریاضی معجزه می کند، در این درس به کمک شما نمی شتابد. جیمت به استعداد شخصی شما در حل سؤال های خاص باز می گردد. برخی این استعداد را بیشتر دارند و برخی مثل من، کمتر. سؤال های بخش استدلال را قطعاً در صورت تمرین با موفقیت بیشتری پشت سر می گذارید و بخش املا نیز کاملاً حفظی است. ولی به طور عموم، اگر اولین آزمون شما پس از مطالعه مطالب جیمت، 30% است، نباید انتظار داشته باشید که با آزمون های فراوان و تمرین به درصد 75 می رسید. (البته اگر رسیدید نوش جانتان!) با این حال این درصد را می توانید به راحتی تا 50% بالا بیاورید و از بیشتر دوستان خود درصد بالاتری بزنید.
و اما زبان. پیش از کنکور 96، توصیه اکید بر این بود که زبان را فراموش نکنید. زبان درسی است که سرنوشت رتبه های برتر را مشخص می کند. دوستی دارم که صرفاً با زبان بالا و البته در کنکوری با ریاضی آسان، توانست رتبه 3 را برای خود به ارمغان بیاورد. ولی در کنکورهای 2 سال اخیر، زبان نقش تعیین کننده خود را از دست داده است. در نتیجه می توانم این پیشنهاد را به دوستانی بدهم که از زبان بیزار نیستند. شما می توانید با درصد ریاضی و جیمت متوسط رو به بالا و درصد زبان خوب، به راحتی رتبه دو رقمی کسب کنید. درصدهای من در کنکور 96، ریاضی 74 جیمت 40 و زبان 70 بود. درصدهای بالایی به نظر نمی رسید و نقطه تفاوت من با دوستانم در درصد زبان بود که توانستم رتبه 26 را کسب کنم. پس باید ببینید که ترجیحتان تمرکز حداکثری بر روی دو درس اصلی است یا زبان را می خواهید پاشنه آشیل خود قرار دهید.
در کلام آخر هم می خواهم بگویم که MBA رشته جذابی است، قطعاً برای من اینگونه بوده است. ولی من حداکثر تلاشم را کردم تا با چشم باز این رشته را انتخاب کنم و به دنبال سیر زیادی از آدم ها که در کارشناسی به دنبال برق و مکانیک و حالا در ارشد به دنبال MBA هستند نیوفتم. دنبال کردن کورکورانه زمانی برای شما روشن تر خواهد شد که سال ها وقت خود را در یک رشته یا در یک کار که به آن علاقه ندارید صرف کرده اید ، پرده کنار می رود و واقعیت را مشاهده می کنید می بینید که این آن چیزی نیست که به دنبالش بودید. چه بهتر که هم اکنون که در ابتدای مسیر هستیم، به جای وقت گذاشتن بر روی درس و تست از ابتدا، بر روی خود وقت بگذاریم و بدانیم که موفقیت ما در آن چیزی خواهد بود که به آن علاقه داریم نه آن چیزی که موفقیتش را در کتاب ها و از زبان دیگران می شنویم.