سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

زیبایی شناسی در فرهنگ ایرانی

در فرهنگ ایرانی هیچ گناهی بالاتر از خودپرستی و خودبینی و خودخواهی نیست. از سوی دیگر، هیچ مرتبه ای بالاتر از مرتبه گذشتن از خود و رهایی از نفس و ایثار و دلدادگی وجود ندارد.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D9%82-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-ctxjjkvovlcg

اما سوال اینجاست، انسان شاخص ایرانی چرا و با چه هدفی از نفس خود عبور می کند؟

ساده ترین پاسخ به این سوال در یک کلمه خلاصه می شود: زیبایی.

البته باید توجه داشت، این پاسخ اگر چه در ظاهر بسیار ساده است، اما اگر کسی سوال کند «زیبایی چیست»، سوالی را مطرح کرده که هزاران سال است ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده و هنوز کسی پاسخ قطعی آن را پیدا نکرده.

ریشه این دشواری و ناتوانی فلسفه از تعریف دقیق زیبایی، در ماهیت معنوی و ذهنی آن است. البته که زیبایی دیدنی است، اما هیچ فیزیکدان یا شیمی دانی قادر به تعریف ترکیب مولکلی یا اتمی بخصوصی که تولید زیبایی می کند نیست.

بنابراین، زیبایی پدیده ایست در عالم معنا. و انسان شاخص ایرانی به جای خود، همین زیبایی را در مرکز هستی می بیند و از نظرش جوهر زندگی چیزی نیست مگر درک این زیبایی. زیبایی تنها دیدنی نیست، بلکه پرستیدنی است. سعدی می فرماید:

خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این بازنگردم که مرا این دین است

سوال بعدی اینجاست که آیا این زیبایی همان زیبایی ظاهری و زمینی است که در چهره خوبرویان دیده می شود؟

هم آری و هم خیر. آری از آن جهت که چهره خوبرویان هم جلوه ای از همان زیبایی مطلق است. و خیر از آنجهت که اگر در این ظواهر متوقف شویم از درک آن زیبایی مطلق غافل می مانیم. چنانکه سعدی گفته:

جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دواب و انسان است
گمان برند که در باغ عشق سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است

یعنی این جلوه های فانی بهانه ها و واسطه هایی هستند برای درک آن زیبایی مطلق.

حکیم سبزواری در اهمیت و جایگاهی که درک زیبایی مطلق دارد اینطور سروده:

سَرِ از عشق تهی در گور بادا
هر آنکه جز تو بیند کوربادا

اما بلافاصله اضافه میکند:

غلط گفتم جز او کی در میان بود
کجا از غیر او نام و نشان بود

این تعبیر حکیم سبزواری همان معناست که سعدی هم گفته بود:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

یعنی هر آنچه هست جلوه ای از زیبایی مطلق است. وجود زیباست. بودن زیباست. علت و منشاء وجود زیبایی است. ما هستیم چون زیبایی هست، و تک تک ما جلوه ای از همان زیبایی مطلق هستیم.

مبداء و مقصد در تفکر و حکمت و فرهنگ ایرانی همین نکته است.

درک این مطلب است که حسین خوارزمی را چنان از خود بیخود کرده که چنین سروده:

وای که از حال من دلبرم آگاه نیست
آه که از دست او زهره یک آه نیست
بر در او میکشم جان ز پی تحفه لیک
هدیه این بینوا لایق درگاه نیست
طالب هر دو جهان ره نبرد سوی او
راه گداپیشگان در حرم شاه نیست
چند بود خاک پاک بسته این تیره خاک
یوسف مصری ما در خور این چاه نیست
شمع شبستان ما روی دلارای او است
مجلس عشاق را روشنی از ماه نیست
شاه مرا بندگان هست به از من بسی
لیک مرا غیر آن هیچ شهنشاه نیست
حلقه زدم بر درش گفت برو ای حسین
تا تو بخود بسته ای پیش منت راه نیست

خلاصه حرفش همین است که تا از خود بیخود نشوی، تا زمانی که اسیر خودپرستی باشی، مادامی که گدا صفت باشی و چشم و دل سیر نشده باشی، به حرم آن پادشاه که همان زیبایی مطلق هست راه پیدا نخواهی کرد. اما وقتی قادر به رویت آن زیبایی مطلق شدی، دیگر نیازی به دلخوشی ها و ظواهر فانی و خاکی نخواهی داشت.

نکته ظریفی اینجا هست که در عین سادگی براحتی نادیده گرفته می شود.

گذشتن از خود به این معنا نیست که تمام عمر روزه بگیریم و از تمام لذات دنیاوی چشم پوشی کنیم! بلکه به این معناست که اصل مطلب که همان درک زیبایی است را فراموش نکنیم.

یک مثال ساده؛ شخصی را در نظر بگیرید که با صرف هزینه بسیار زیاد یک خودروی «لاکچری» خریداری میکند. هدف از خرید خودرو، بهره مندی از امکانات و قابلیت های آن است. اما از لحظه خریداری، این شخص برای نگهداری از آن دایما درگیر مسایل و مشکلات متعدد می گردد. نگران است مبادا دزد خودروی او را برباید. نمی داند هزینه عوارض و بیمه خودرو را از کجا تامین کند. هنگام رانندگی در خیابانهای شلوغ و پر ترافیک شهر دایما بیم دارد راننده بی ملاحظه ای با او تصادف کرده و خسارت ببیند. الخ.

یعنی اصل مطلب فراموش شده و چیزی که قرار بود آسایش و رفاه فراهم کند خود مایه دردسر و سلب آسایش شده.

یا خانواده ای که برای دید و بازدید عید نوروز دور هم جمع می شوند، اما چشم و هم چشمی ها و مسایل حاشیه ای موجب می شود نه تنها از این فرصت لذت نبرند، بلکه فشارهای عصبی و روحی و روانی بیشتری هم بر آنها وارد شود.

رابطه لذتهای مادی و درک زیبایی مطلق هم یک چنین رابطه ایست. اگر اصل مطلب درست باشد، هیچ لذتی حرام نیست.

در این معنی سعدی می فرماید:

با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت
گر باده خورم خمر بهشتی نه حرام است

یعنی وقتی ناظر به آن زیبایی مطلق شدی، نوشیدن باده زمینی مانع از دستیابی به شراب بهشتی که همان درک زیبایی مطلق است نخواهد شد.



محوری ترین و اصلی ترین و اساسی ترین و پایه ای ترین مطلب در فرهنگ ایرانی همین زیبایی شناسی است. و تنها کسی می تواند زیبایی را توصیف نماید که خود صاحب سخن زیبا باشد:

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

شیرین سخنی که نه تنها خود، و نه تنها اطرافیان و هم عصران خود، بلکه نسلهای متمادی پس از خود را هم با سخنانش به منبع زیبایی مطلق متصل نموده، به این ترتیب جایگاه خود را در بهشت برین جاودان ساخته است.

روزی برود روان سعدی
کاین عیش نه عیش جاودان است
خرّم تن او که چون روانش
از تن برود سخن روان است
https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-sxvvhvaa41so



زیبایی شناسیشعر فارسیادبیات فارسیفرهنگ ایرانیلذت معنوی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید