در زبان انگلیسی ضرب المثلی هست که در محاورات روزانه به کَرّات استفاده می شود:
The devil is in the details.
ترجمه تحت الفظی اش می شود: شیطان در جزئیات است.
این ضرب المثل را زمانی به کار می برند که چیزی در ظاهر بسیار ساده و قابل پذیرش به نظر می رسد، اما وقتی به جزئیات دقت می کنیم مسایل و عواقبی پدیدار می شود که به کلی همه چیز را عوض می کند. مثلا شخصی به شما پیشنهاد می دهد خودرویی را از وی زیر قیمت بازار خریداری کنید. شما هم خوشحال از اینکه چه معامله شیرینی را دارید جوش می دهید، نگاهی به جزئیات فنی خودرو می اندازید و متوجه می شوید رفع اشکالات فنی آن به اندازه کل قیمت خودرو هزینه بر می دارد. اینجاست که متوجه می شوید شیطنت و کلاه برداری فروشنده در جزئیات نهفته بوده.
این برداشت کلی که شیطان با مخفی شدن در جزئیاتی که در نظر اول به چشم نمی آیند در صدد فریب انسان است، یکی از مفاهیمی است که در اسطوره های اکثر ملل جهان وجود دارد. مثلا داستان افسانه فاوست هم به نوعی بیانگر همین مطلب بود. مردی که با شیطان قرارداد می بندد تا در ازای برآورده شدن خواسته هایش، روحش را به شیطان واگذار نماید. اما در انتها بی آنکه به خواسته هایش برسد روحش را می بازد.
حتی یکی از فیلمهای متوسط هالیوود هم داستانی حول همین مفهوم داشت (فیلم Bedazzled). مردی با شیطان قرار داد مشابهی می بندد. اما هربار مطلبی که در قرارداد ذکر نکرده بود یا دقت نکرده بود گریبانش را می گیرد. مثلا برای اینکه دل زن رویایی اش را بدست آورد از شیطان می خواهد تا او را به مردی بی نهایت عاشق پیشه و رومانتیک تبدیل کند. اما وقتی این اتفاق می افتد متوجه می شود بیش از حد رومانتیک شده، تا حدی که حال طرف مقابل بهم خورده و سراغ مرد دیگری می رود!
یا جای دیگر از داستان همین فیلم، مرد از شیطان تقاضا می کند در ازای درصد بیشتری از روحش، او را به مردی بسیار ادیب و سخنور تبدیل کند که می تواند با جادوی کلام هر انسانی را شیفته خود گرداند. اتفاقا شیطان او را چنان سخنور می کند که به طرفت العینی آن دختر را رام می کند، اما در آن لحظه متوجه می شود علاوه بر سخنوری، همچنین شیطان او را به یک همجنسباز تبدیل کرده که از ارتباط با زن لذت نمی برد!
باز در جای دیگر از شیطان می خواهد او را قدرتمند و ثروتمند گرداند. اما وقتی شیطان آرزویش را برآورده می کند متوجه می شود که رئیس یک کارتل تولید و قاچاق کوکائین شده و ناگهان باران گلوله به سوی محل سکونتش سرازیر می شود!
به همین ترتیب هرچه سعی می کند خواسته اش را با جزئیات بیشتری مشخص و معین و تعریف کند، باز شیطان از جایی روزنه ای برای خراب کردن رویاهای وی یافته و نهایتا او که حاضر به معامله با شیطان شده بازنده می شود.
این مطلب گرچه در ظاهر داستان و افسانه می نماید، اما حکمتی عمیق در آن است که با زبان استعاره به استتار در آمده. مطلب باز می گردد به همان نامتناهی بودن پیچیدگی های پدیده ها در جهان پیرامون. در نوشته های قبلی بارها و از زوایای مختلف نشان دادیم که علم را کرانه ای نیست و هر چه در مطلبی عمیقتر شویم باز افق های جدیدی پیش روی ما باز می شوند. این اصلی ترین و پایه ای ترین قانون طبیعت است. تفاوتی نمی کند در چه جهتی حرکت می کنیم، ریزتر می شویم یا نگاهمان را کلی تر می کنیم. هر ذره ای را که می شکافیم ذرات ریزتر و بنیادی تری پدیدار می شوند. اتمهای درشت تر را می شکافیم به اتمهای کوچکتر می رسیم. اتم هیدروژن که از همه کوچکتر است را می شکافیم، به الکترون و پروتون و نوترون می رسیم. آنها را می شکافیم به کوارکها می رسیم. کوارکها را می شکافیم به پارکوارکها می رسیم. هر مدلی از ماده ارائه می دهیم، یک سری سوالات و مشکلات را حل می کند، اما سوالات جدیدتری مطرح می شوند. از جهت مخالف حرکت می کنیم، از زمین خارج می شویم به منظومه شمسی می رسیم. میرویم دورتر، به کهکشان راه شیری می رسیم. می رویم دور تر، کهکشانهای دیگر را می بینیم. می رویم دورتر، کیهان را می بینیم که انتهایی برایش متصور نیست.
پس نه ریز شدن را انتهایی است و نه درشت شدن را. از هر سو حرکت کنیم بیکران است. در هر موضوعی وارد شویم هر چه جلوتر می رویم افقهای جدیدی باز می شوند. کدام علم یا تکنولوژی را می شناسید که به ایستایی رسیده باشد و دیگر قادر به کشف مطلب جدیدی نباشد؟ هر کدام از شاخه های علم را بررسی کنیم، در طول زمان شتاب و حجم اکتشافات در آن رو به افزایش بوده، چون هرچه بیشتر می دانیم، باز افقهای وسیعتری باز می شوند. حکیم فردوسی در همین معنا اینطور سروده است:
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
باز در همین معنا حکیم عمر خیام این دوبیتی زیبا را سروده:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
علم و دانش در دستان انسان دو تاثیر متضاد ایجاد می کند. یک نفر مانند فردوسی و خیام و دیگر بزرگان ما ماهیت بی کران علم را درک کرده و در می یابد که هر چه بر دانشش افزوده شود، از بی دانشی مطلقش چیزی کاسته نگردیده است. اتفاقا اوج خرد و دانایی در همین نکته است که تا چه حد به نادانی خود واقف شده باشد. هرچه علمش بیشتر باشد قاعدتا باید بیشتر در این معنا التفات یافته باشد که نادانی اش مطلق و بیکران است. همچنانکه ماهیت بیکران کیهان را با تصاویری که ماهواره ها و سفینه های فضایی از بیرون از منظومه شمسی ارسال کرده اند بهتر می توان درک کرد تا از روی زمین.
اما یکی دیگر مبهوت زرق و برق یافته های علمی شده و غرور وجودش را فرا می گیرد. صرف نظر از اینکه غرور خود مانعی بر سر اکتساب بیشتر علم است، این غرور خطرات سهمگینتری هم دارد، و افسانه هایی که درباره قرارداد با شیطان داستان پردازی کرده اند هم به همین نکته اشاره دارند.
ریچارد لوونتین و ریچارد لوینز دو نفر از عالی رتبه ترین دانشمندان آمریکایی در علم زیست شناسی بوده اند. هر دو دانشمند لامذهب بوده و گرایش به ماتریالیسم و مارکسیسم دارند. در مقاله ای با عنوان "بازگشت بیماریهای قدیمی و پیدایش بیماری های جدید" اینطور مشاهده کرده اند:
یک نسل پیش از این، دیدگاه کلی رهبران بهداشت و درمان این بود که بیماری های عفونی در اساس شکست داده شده اند و دیری نخواهد پایید که بکلی ریشه کن شده و هیچ کس دیگر به دلیل ابتلا به این بیماری ها نمیرد. به دانشجویان پزشکی توصیه می شد که به دنبال تخصص در بیماری های عفونی نروند زیرا رشته ای در حال افول بوده و به زودی دیگر کاربردی نخواهد داشت. [...]
آنها اشتباه می کردند. در سال 1961 هفتمین پاندمی وبا اندونزی را آلوده کرد؛ در 1970 به آفریقا رسیده و در دهه 1990 به به قاره آمریکای جنوبی کشیده شد. پس از چند سالی که مالاریا فروکش کرد، مجددا بطور هولناکی ظهور کرد. بیماری سل بطور افزاینده ای در بسیاری از قسمتهای جهان باعث مرگ و میر می شود. در 1976، بیماری ناشناخته جدیدی با عنوان بیماری لژیونر در مراسمی که در لژیون آمریکایی در فیلادلفیا برگذار می شد مشاهده شد. بیماری لایم در شمال شرقی گسترش یافت. بیماری کریپتوسپوریدیوسیس 400,000 نفر را در ایالت میلواکی آمریکا مبتلا کرد. سندرم شوک سمی، سندرم خستگی مزمن، تب لاسا، ابولا، تب خونریزی ونزوئلایی، تب خونریزی بولیویایی، تب خونریزی کونگویی-کریمه ای، تب خونریزی آرژانتینی، ویروس هانتا، و البته ایدز، همه بیماری های جدیدی هستند که با آنها روبرو شده ایم. سیاست تعطیل کردن مطالعات بیماری های عفونی به طرز وحشتناکی اشتباه بود. همه جا بیماری های عفونی یکی از مشکلات بزرگ بهداشت و درمان است.
چرا بهداشت و درمان عمومی اینطور غافلگیر شد؟
بخشی از پاسخ این است که علم همیشه تصورات اشتباهی را ایجاد می کند، زیرا ما همیشه ناشناخته ها را طوری مطالعه می کنیم که گویا تمام جوانب آنها قابل مشاهده است. این شیوه گاهی مطالعه علمی را امکانپذیر می کند، اما گاهی هم موجب غافلگیری می شود. فیزیکدانان در دهه 1930 ناله و زاری می کردند که علم فیزیک اتمی دیگر به پایان رسیده. تمام ذرات بنیادی شناخته شده بودند - الکترون، پروتون و نوترون اندازه گیری شده بودند. دیگر چه چیزی باقی مانده بود که مطالعه کنند؟ آنوقت بود که سر و کله نوترینو ها پیدا شد، و بعد پوزیترونها، مزون ها، ضد ماده، کوارک، و حلقه ها، و هر بار هم ادعا می کردند این دیگر پایان کار است.
https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/10455759609358683
این که هر بار ادعا می کردند این دیگر پایان کار است از همان رویکرد دوم به علم می آید. یعنی از رسیدن به آن حکمت و خردی که حکما و عرفا و ادبای ما اشاره می کرده اند عاجز بوده اند.
ای بسا عالِم ز دانش بینصیب
حافظ علم است آن کس نی حبیب
علمی که به این خرد و حکمت منتهی نشود مانند قرارداد با شیطان کار دست انسان می دهد. چون همیشه جزئیاتی هست که هنوز بر ما روشن نشده.
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید جهالت است
منظور سعدی از حق دقیقا همین نکته است، یعنی بیکرانی علم و بینهایت بودن پیچیدگی های عالم، که دقیقا گفته هِگِل، فیلسوف بزرگ آلمانی را به یاد می آورد: "حقیقت، کُل است ". یعنی حقیقت واقعی بدون در اختیار داشتن تمام پیچیدگی ها و رموز کل جهان هرگز آشکار نخواهد شد. پس علمی که انسان را به این دانش نرساند که بفهمد نادان است در حقیقت عین جهالت است.
وقتی به این نکته عنایت نداشته باشیم، نتیجه اش این می شود که مثلا فلان کرم ضد آفتاب، یا جوان کننده پوست که تاثیرش "بطور علمی" ثابت شده را مصرف می کنیم، بعد از مدتی مشخص می شود که در طولانی مدت درصد قابل توجهی از مصرف کنندگان به سرطان پوست مبتلا شده اند. یا مثلا قرص فیناستراید مصرف می کنیم، چون "بطور علمی" ثابت شده در درمان ریزش مو و کچلی بسیار موثر است، اما پس از مدتی کاشف به عمل می آید که کلا انسان را از مردانگی ساقط کرده و توان مقاربت جنسی را از اساس مختل می کند.
دقیقا همین نکته است که حافظ گفته:
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصدِ دلِ دانا بود
بنابراین افسانه و داستانهایی که اشاره به قرارداد با شیطان دارند، و همینطور آن ضرب المثل انگلیسی که می گوید شیطان در جزئیات است، همگی ناظر بر همین ماهیت بیکران علم بوده و یادآوری می کنند که حکمت واقعی نه در کسب علم، بلکه در درک خصلت بی سوادی و بی دانشی و بی علمی مطلقی است که انسان ماهیتا توان گریز از آن را ندارد.
پس علم گرایی رایج در دنیای مدرن هم به همین ترتیب گمراه کننده است. همانطور که قبلا در "احمق های مذهبی و پیامبران کلاه بردار" نوشتیم چیزی که اتفاق افتاده بیش از اینکه گسترش علم باشد گسترش جهل است.
خلاصه تمام اینها را سعدی با ایجاز و اعجاز کلامش در گلستان اینطور آورده:
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوندِ سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.
عامِ نادانِ پریشان روزگار
به ز دانشمندِ ناپرهیزگار
کآن به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد