فایل صوتی ظریف در حقیقت صدای یک جریان فکری در ایران بود که چند خصوصیت همیشگی و اساسی دارند:
1- همیشه صلح طلبند و مخالف هر نوع جنگی.
2- آمریکا و غرب را نماد تمدن و ترقی و پیشرفت دانسته و هر گونه تضاد با آمریکا و غرب را دور از نزاکت می دانند.
3- معتقدند تمام توان و انرژی کشور باید معطوف به اعتماد زایی و جلب نظر مثبت آمریکا و غرب باشد.
4- نگاه اقتصادی بخصوصی دارند که همیشه به دنبال دستیابی به بهترین امکانات اقتصادی از آسانترین و سریعترین مسیر ممکن و کمترین سرمایه گذاری است. بعنوان مثال، میان واردات بنزین و ساختن پالایشگاه بنزین در داخل، قطعا واردات را انتخاب می کنند که هم آسانتر است و هم سریعتر و هم سرمایه گذاری نیاز ندارد.
وقتی این موارد را کنار هم می گذارند، هیچ تردیدی باقی نمی ماند که بزرگترین مشکل کشور ما وجود عده ای غرب ستیز بی شعور است که بیخود و بی جهت بر سر راه روابط دوستانه و عاشقانه ایران و غرب سنگ اندازی کرده و با زورگویی و گردن کلفتی، هم آبروی ایران را پیش «جامعه جهانی» برده و هم مسبب تمام گرفتاری های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و غیره شده اند.
سخنان ظریف، صدای این طیف در جامعه ایرانی بود که از ظلم و ستمی که سالهاست بر آنها روا داشته شده شکوه و شکایت می کنند.
در برابر این جریان فکری، یک گروهی جَو گیر و ماجراجو هم داریم که بیخود و بیجهت برای کشور هزینه درست کرده و همواره آلوده به برخی صفات زشت و ناپسند هم هستند:
1- همیشه جنگ طلبند و مخالف و دشمن صلح و عشق و صفا و محبت و صمیمیت.
2- انسانهایی عقب افتاده هستند که عظمت و قدرت آمریکا را درک نمی کنند.
3- هر کاری از اینها سر می زند همیشه با هدف ضربه زدن به اعتبار ایران مقابل جامعه جهانی و آمریکاست.
4- همینطور الکی اصرار دارند همه چیز در داخل تولید شود. یعنی حاضرند هزینه اضافه بدهند که مثلا به جای صادرات نفت خام و واردات بنزین از خارج، پالایشگاه های گرانقیمت در داخل بسازند. مانند آن ابلهی که برای روزانه یک لیوان شیر، یک گاو را به خانه آورده بود و نگهداری می کرد!
این موارد را هم که کنار هم میگذارند، نتیجه اش می شود تمام گرفتاری هایی که گریبان «مردم» را گرفته تا اینها به ماجراجویی هایشان برسند.
حاج قاسم سلیمانی یکی از چهره های شاخص این گروه بود.
در این خصوص، عبید زاکانی حدود ششصد سال پیش اینطور گفته بود:
اصحابنا می فرمایند که شخصی که بر قضیه هولناک اقدام نماید و با دیگری به محاربه و مجادله در آید، از دو حال خالی نباشد: یا به خصم غالب شود و بکشد، یا بعکس. اگر خصم را بکشد خون ناحق در گردن گرفته باشد، و تبعت آن لاشک عاجلا و آجلا- بدو ملحق گردد؛ و اگر خصم غالب آید آن کس را راه دوزخ مقرر است.چگونه عاقل به حرکتی که احد طرفین آن بدین نوع باشد اقدام نماید؟
درست مانند همینهایی که امروز در ایران سر جنگ با «تمام دنیا» دارند. غافل از اینکه شرعا و عقلا این کارها خلاف و نادرستند!
کدام دلیل روشن تر از اینکه هر جا عروسیی یا سماعی یا جمعیتی باشد مشتمل بر لوت و حلوا و خلعت و زر، مخنثان و هیزان و چنگیان و مسخرگان را آنجا طلب کنند؛ و هر جا که تیر و نیزه باید خورد، ابلهی را باد دهند که «تو مردی و پهلوانی و لشکرشکنی و گُرد دلاوری» و او را برابر تیغ ها بدارند تا چون آن بدبخت را در مصاف بکُشند هیزگان و مخنثان شهر شماتت کنان ک... جنبانند و گویند:
تیره و تبر و نیزه نمی یارم خورد
لوت و می و مطربم نکو می سازد
یعنی هرکجا عروسی و جشن و عشق و حال باشد، طرفداران جواد ظریف را آنجا دعوت می کنند. و هر کجا جنگ و بمب و گلوله و سیل و زلزله و سختی و گرفتاری باشد، طرفداران ابله حاج قاسم را هندوانه زیر بغلشان می گذارند که شما خیلی مَرد هستید و خیلی پهلوانید و به این ترتیب اینها را گوشت دم توپ می کنند و گروه اول هم به ریش اینها می خندند و عشق و حالشان را می کنند.
و چون پهلوانی را در معرکه بکُشند هیزگان و مخنثان از دور نظاره کنند و با هم گویند:«ای جان خداوندگار هیز زی و دیر زی» مرد صاحب حزم باید که روز هیجاء قول پهلوانان خراسان را دستور سازد که می فرمایند:«مردان در میدان جهند ما در کهدان جهیم.» لاجرم اکثر گُردان و پهلوانان این بیت را نقش نگین خود ساخته اند:
«گریزِ بهنگام، پیروزی است»
خُنُک پهلوانی کَش این روزی است
جواد ظریف در دوران جنگ تحمیلی به بهانه های مختلف در آمریکا بود و از خدمت سربازی رسته بود. و در زمان جنگ با داعش هم که اساسا کل درگیری و جنگ را از بیخ و بن اشتباه می دانست.
از نوخاسته یی اصفهانی روایت کنند که در بیابانی مغولی بدو رسید، بر او حمله کرد. نوخاسته از کمال کیاست تضرع کنان گفت «ای آغا خدای را هم گام مکش» یعنی بگا مرا و مکش مرا. مغولش بر او رحم آورد و بر قول او کار کرد. جوان به یمن این تدبیر از قتل خلاص یافت؛ گویند بعد از آن سی سال دیگر عمر در نیکنامی بسر برد.
یعنی معنای تدبیر و امید در زمان عبید زاکانی هم کاملا برای ایرانیان شناخته شده بود. جای تعجب است چرا پس از بیش از ششصد سال، هنوز عده ای عمق تدبیری که در سیاست های دولت روحانی بوده درک نمی کنند!
زهی جوان نیک بخت! گویا این مثل در باب او گفته اند:
جوانان دانا و دانش پذیر
سزد گر نشینند بالای پیر
حالا یک عده ای خودشان را پاره می کنند که این مملکت و این نظام یک پیر دارد که چنین گفته و چنان گفته. وقتی جوانان دانا و دانش پذیر داریم، دیگر پیر می خواهیم چه کنیم؟!
و نهایتا عبید زاکانی از پس تاریخ، اینطور ما را پند داده و نصیحت می کند:
ای یاران! معاش و سنت این بزرگان غنیمت دانید. مِسکین پدران ما که عمری در ضلالت به سر بردند و فهم ایشان بدین معانی منتقل نگشت.
دریغا که هنوز هم که هنوز است فهم ما بدین معانی منتقل نگشته!
از یک زاویه دیگر اگر به همین حکایت عبید زاکانی نظر کنیم، متوجه می شویم مغولها چه انسانهای شریف و متمدنی بودند! لااقل آنها وقتی می دیدند پسرکی یا مرد جوانی حاضر است عفت و عصمتش را با جانش معامله کند، جوانمردانه پای معامله آمده و جانش را به او می بخشیدند تا آنطور که نقل شده سی سال دیگر در نیکنامی زندگی کند.
کدخدازادگان آمریکایی در دوران ما قسمت اول معامله را تمام و کمال اجرا می کنند، اما به قسمت دوم که می رسد معامله را فسخ می کنند.
یک نمونه اش توافق برجام بود که ما قسمت مربوط به خودمان را تمام و کمال و با میل و رغبت دادیم... اما نوبت به طرف آمریکایی که رسید زدند زیر معامله و دستها را دور گردن ما حلقه کردند و به قصد کُشت فشردند.
البته ما جان سخت بودیم، اما همین بلا را بر سر لیبی و معمر قذافی هم آوردند و آن بیچاره در اثر شدت جراحت ها جان به جان آفرین تسلیم نمود.