لیبی در دوران باستان همراه با مصر به قلمر هخامنشیان در ایران ضمیمه شد و با سقوط هخامنشیان توسط اسکندر مقدونی اشغال شد و به قلمرو یونانیان اضافه شد. حدود هزار سال بخشی از قلمرو اسلامی بود و پس از آن حدود سیصد سال بخشی از قلمرو امپراطوری عثمانی بود.
با شکست و فروپاشی امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول، لیبی به تصرف نیروهای ایتالیایی در آمد و مستعمره ایتالیا شد. چیزی حدود 150 هزار سکونت گزین ایتالیایی در لیبی ساکن شدند. همچنین ایتالیایی ها بودند که نام این کشور را به لیبی تغییر دادند. در اصل لیبی نامی بود که یونانی ها برای کل منطقه شمال آفریقا منهای مصر استفاده می نمودند.
به رهبری عمر مختار، شورش و مقاومت گسترده ای علیه نیروهای ایتالیایی صورت گرفت. تخمین زده می شود ایتالیایی ها حدود نیمی از جمعیت لیبی را در این مقطع قتل عام کردند. نهایتا عمر مختار دستگیر و اعدام شد.
پس از شکست آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم، متفقین یک حکومت پادشاهی در لیبی تاسیس کردند. این حکومت پادشاهی عملا هیچ اختیاری از خود نداشت و کاملا مجری فرامین انگلیس و آمریکا بود و صد البته به این کشورها اجازه می داد پایگاه های نظامی خود را در خاک لیبی در اختیار داشته باشند.
با ظهور جمال عبدالناصر در مصر و بلند شدن موج ملی گرایی عربی در منطقه، عده ای از افسران نظامی ارتش لیبی که تحت تاثیر جنبش ناصر بودند علیه حکومت دست نشانده پادشاهی کودتا کردند و موجبات اخراج نیروهای آمریکایی و اروپایی از لیبی را فراهم کردند. رهبر این گروه کسی نبود مگر معمر قذافی.
پس از مدتی ناصر درگذشت و انور سادات پیمان کمپ دیوید را امضا کرده و رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و روابط دوستانه ای با آمریکا برقرار کرد.
اما قذافی دست از آرمانهای انقلابی خود برنداشت. به حمایت از فلسطین ادامه داد، روابط دوستانه ای با ابرقدرت شرق یعنی اتحاد جماهیر شوروی برقرار نمود، و با الگو برداری از دولت های انقلابی جهان از قبیل جمهوری خلق چین و کوبا، شکل جدیدی از دولت در لیبی ایجاد کرد که بر مدار سلطه پذیری از غرب نمی چرخید.
دوران رهبری قذافی بر لیبی طلایی ترین دوران در تاریخ این کشور بود.
به محض به قدرت رسیدن دستور داد پایگاه های نظامی آمریکا و انگلیس از لیبی برچیده شوند. قذافی شرکت های نفتی غربی را تهدید کرد که اگر سهم درآمد نفتی لیبی را از 50% به 79% افزایش ندهند، آنها را از لیبی بیرون خواهد انداخت. غربی ها که در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران و ملی شدن کانال سوئز در مصر به ناتوانی خود پی برده بودند بلافاصله تقاضای قذافی را پذیرفتند.
در 1970 قذافی مهاجرین ایتالیایی را که در زمان جنگ جهانی دوم توسط موسولینی و با اهداف استعماری به کشور لیبی آورده شده بودند، از کشور اخراج کرد. او تقویم اسلامی را جایگزین تقویم میلادی نمود و با تئوریزه کردن انقلاب خود، سرمایه داری و کمونیسم را به عنوان انواعی از برده داری مدرن معرفی کرد و وجود احزاب را گونه ای از دیکتاتوری دانست. او خواستار حکومت مستقیم مردم از طریق کمیته های مردمی شد. بالاترین مرجع قدرت در لیبی کنگره های اساسی مردمی بودند که در سطح شهر و روستا تشکیل می شدند و کلیه تصمیمات حکومتی از جمله تصمیمات خود قذافی باید به تایید این کنگره ها می رسید. در 1977 حکومت لیبی بطور رسمی اعلام کرد که یک دموکراسی مستقیم است. خود قذافی هیچ سمت رسمی در حکومت لیبی نداشت، اما در عمل همه از او حرف شنوی داشتند. یعنی شکل بندی حکومت لیبی ترکیبی از نظام سنتی قبیله ای و ریش سفیدی با انواع حکومت های مدرن بود. نظامی که در ترکیب جمعیتی لیبی اثربخشی و استحکام لازم را داشت.
کشور لیبی از منابع طبیعی گسترده ای بهره مند است. قذافی از این منابع در جهت توسعه و پیشرفت لیبی استفاده کرد. در دوران حکومت انقلابی قذافی، میزان با سوادی از 10% به 90% و متوسط طول عمر مردم لیبی از 57 سال به 77 سال رسید. زنان و سیاه پوستان به حقوق برابر با سایر آحاد ملت دست یافتند، جایگاه و وضعیتی که بلافاصله پس از سقوط قذافی به خرید و فروش در بازارهای برده فروشی بدل شد.
فرصت های شغلی مناسب برای مهاجرین از روستا به شهرها فراهم و نظام های تامین اجتماعی گسترده ای برقرار شد. آموزش و خدمات پزشکی بطور رایگان برای عموم مردم فراهم گردید و حمایت های مالی گسترده برای تامین مسکن صورت می گرفت. همچنین اعتبار های مالی برای بورسیه تحصیلی، ایجاد اشتغال و کاریابی برای عموم مردم تامین می شد.
علاوه بر اینها قذافی ترتیبی داد تا پروژه «رود بزرگ دست ساز» اجرا شود تا آب گوارا در تمام کشور در دسترس همگان باشد. مردم لیبی این رود را عجایب هشتم ساخت دست بشر می دانستند.
تمام این توسعه ها و اقدامات دولتی بدون دریافت کوچکترین وام خارجی صورت گرفت و کشور لیبی در طول حکومت قذافی هرگز بدهی خارجی نداشت. اقتصاد لیبی تا مقطعی با فرم اقتصاد با برنامه دولتی و نتیجه تمایل قذافی به شوروی بود. اما پس از شروع برنامه اصلاحات و پرسترویکا در شوروی، قذافی هم ساختار اقتصادی لیبی را باز کرد و اصلاحات مشابهی را پیاده نمود.
قذافی وعده داده بود تمام مردم لیبی را خانه دار کند و در طول دوران حکومت وی مناطق مسکونی جدیدی در بخش های وسیع صحرایی کشور ایجاد شد. مردمی که در خانه های گلی و چادر زندگی می کردند به آپارتمانهای مدرن مجهز به آب، برق و تلویزیون ماهواره ای منتقل شدند.
در طول پانزده سال اول حکومت قذافی تعداد سرانۀ پزشکان هفت برابر و تعداد تخت های بیمارستانی به سه برابر افزایش یافت. در طول حکومت قذافی میزان مرگ و میر نوزادان از12.5% به 1.5% کاهش یافت.
حکومت قذافی از ابتدا در چشم دولت های غربی یک حکومت یاغی بود. در هر گوشه دنیا هر عملیات تروریستی رخ می داد، معمولا آمریکا و انگلیس بدون نیاز به هیچ مدرکی، لیبی را مقصر می دانستند. درگیری لفظی میان آمریکا و قذافی بالا گرفت، تا جایی که پرزیدنت ریگان در یک مصاحبه مطبوعاتی، قذافی را «سگ هار خاورمیانه» خواند. و متقابلا قذافی هم ریگان را سگ هار خطاب کرد.
اما آمریکا که طعم شکست در جنگ ویتنام را چشیده بود، هرگز جرات لشکر کشی به لیبی را پیدا نکرد. اوج تقابل نظامی آمریکا علیه لیبی یک فقره بمباران محل سکونت قذافی در طرابلس بود که منجر به کشتن عده ای از شهروندان و کودکان شد، و البته قذافی از این حمله جان سالم به در برده و جایگاه و قدرتش در لیبی بیش از پیش مستحکم شد.
تا اینکه با فروپاشی شوروی، معادلات جهانی متحول شد. آمریکایی ها پس از جنگ اول خلیج فارس و بازپس گیری کویت از صدام، اعتماد به نفس جدیدی در استفاده از قدرت نظامی علیه دولت های جهان سومی پیدا کردند. بعلاوه، فروپاشی شوروی موجب شد تا آمریکا خود را تنها ابرقدرت جهان فرض کرده و پروژه «نظم نوین جهانی» و «قرن آمریکایی» را کلید بزند.
در راستای همین پروژه، اشغال هفت کشور در طول پنج سال در دستور کار ایالات متحده قرار گرفت. از جمله عراق، ایران، و لیبی.
پس از اشغال عراق، قذافی با دیدن سرنوشت صدام حسین خودش را باخت. پیش از آن قذافی خود را مستظهر به قدرت اتحاد شوروی می دید و از آمریکا نمی ترسید. اما با فروپاشی شوروی، سقوط صدام برای قذافی این پیام را داشت که دنیا عوض شده و دیگر نمی شود در مقابل آمریکا سرکشی کرد.
به همین دلیل قذافی بطور داوطلبانه دست دوستی به سوی غرب دراز کرد. کلیه تاسیسات هسته ای خود را جمع کرد و مسئولیت بمب گذاری در هواپیمای لاکربی را که تا آن زمان زیر بارش نرفته بود پذیرفته و حاضر شد غرامت آن را پرداخت کند.
نتیجتا قذافی مولفه های قدرت بازدارنده خود در مقابل تهاجم نظامی غرب را داوطلبانه نابود کرد. از سوی دیگر، فضای سیاسی داخلی بازتر شد و بسیاری از زندانیان سیاسی در لیبی آزاد شدند. همین زندانیان سیاسی آزاد شده اندکی بعد هسته اصلی شورش مسلحانه علیه قذافی را تشکیل دادند.
در سال 2008 قذافی پیشنهاد کرد وزارت خانه های دولتی (بجز وزارت خانه های دفاع، امنیت، امور خارجه و وزارت خانه هایی که پروژه های استراتژیک را عهده دار بودند) بکلی تعطیل شوند و درآمد نفت مستقیما به مردم پرداخت شود تا کلیه امور اجرایی کشور به بخش خصوصی واگذار گردد. این سیاست احتمالا در راستای حرکت قذافی به سمت بازسازی ساختار حکومتی لیبی بود به نحوی که با ارزشهای نولیبرال غربی سازگارتر باشد.
دولت های غربی در بدو امر قذافی را با آغوش باز پذیرفتند. تمامی تحریم های علیه لیبی برداشته شد و شرکت های اروپایی و آمریکایی برای سرمایه گذاری به سوی لیبی سرازیر شدند.
اما بلافاصله بعد از سقوط حکومت تونس و مصر در جریان بهار عربی، شورش در لیبی هم آغاز شد. شورش از منطقه بنغازی در شرق لیبی شروع شد و به تدریج به سمت غرب و طرابلس حرکت کرد.
قذافی که تلاش می کرد چهره ای ملایم و دموکرات از خود نشان دهد، ابتدا در مقابل شورشیان واکنشی نشان نداد. همین بی عملی موجب شد گروه های شورشی توسط مستشاران فرانسوی و اروپایی بیشتر تجهیز و سازماندهی شده و شورش ابعاد وسیع و گسترده تری پیدا کند.
به هر حال پس از مدتی قذافی وارد عمل شد و اعلام کرد شورشیان عده ای تروریست هستند و تا آخرین نفر باید پاکسازی شوند. نیروهای قذافی به حرکت در آمدند و شورشیان را عقب راندند. تا جایی که می رفت نیروهای شورشی بطور کامل سرکوب شده و قذافی پیروز شود.
اما تاخیر قذافی در سرکوب شورشیان موجب شد تا او هزینه بسیار گزافی را بپردازد.
با طولانی شدن شورش در لیبی و تبدیل شدن آن به جنگ داخلی، نیروهای ناتو فرصت پیدا کردند تا وارد عمل شوند.
پیش از هر چیز بازوی جنگ نرم وارد عمل شد. کلیه رسانه های غربی، از «بی.بی.سی» و «سی.ان.ان» گرفته تا «نیویورک تایمز» و «واشنگتن پست» شروع به گزارش کردن اتهاماتی علیه قذافی کردند که به کلی دروغ و ساخته و پرداخته دستگاه جنگ نرم و تبلیغات آمریکا و غرب بود. از جمله گفته می شد قذافی دستور داده سربازانش به همه زنان تجاوز کنند، و میان سربازان خود قرص ویاگرا توزیع کرده تا در تعرض نسبت به زنان محکمتر عمل کنند!
اخبار دروغ دستاویزی شد برای مطرح کردن پرونده لیبی در شورای امنیت سازمان ملل. با انفعال روسیه و چین، شورای امنیت بر فراز لیبی منطقه پرواز ممنوع اعلام نموده و جنگنده های ناتو با تمام قوا به بمباران مواضع نیروهای قذافی پرداختند. از سوی دیگر، مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات نظامی در اختیار شورشیان لیبی قرار گرفت. همچنین تعدادی تروریست هم از خارج لیبی وارد آن شدند تا به دیگر شورشیان بپیوندند.
نتیجتا نیروهای قذافی مغلوب شدند و قذافی به طرز فجیعی به قتل رسید.
نکته جالب دیگر اینجاست که تهاجم نیروهای ناتو محدود به حملات هوایی بود. یعنی پیمان ناتو با اینهمه ادعا و دبدبه و کبکبه، حتی جرات درگیری مستقیم زمینی با یک کشور جهان سومی که سرجمع چیزی حدود شش میلیون نفر جمعیت دارد را نداشت! آن هم شش میلیون نفری که لااقل نیمی از آنها شورشی و نتیجتا همسو با متجاوزین آمریکایی و اروپایی ناتو بودند.
در حقیقت اوباما، رئیس جمهوری وقت آمریکا، حمله به لیبی را به این شرط پذیرفته بود که به هیچ عنوان نیروی زمینی آمریکا درگیر نشود. این در حالیست که نیروی زمینی آمریکا کارآمدترین نیروی زمینی در پیمان ناتو است.
همین نکته بار دیگر تایید می کند تحلیل نیروهای نظامی ایران از شدت ضعف و ناکارآمدی نیروهای نظامی آمریکا و ناتو کاملا درست بوده و هیمنه ابرقدرتی آمریکا یک توهم و طبل توخالی بیشتر نیست.
لیبی بیش از هر چیزی به دلیل خیانت های داخلی و نرمش قذافی در برابر نیروهای برانداز شکست خورده و به نابودی کشیده شد.
با شکست و کشته شدن قذافی، یک شورای گذار که مورد حمایت آمریکا و دیگر دولت های غربی بود روی کار آمد. اما این شورای گذار که قرار بود دموکراسی را در لیبی برقرار کند، توان مطیع کردن گروه های شبه نظامی و یاغی را نداشت. نتیجتا جنگ داخلی در لیبی بالا گرفت که تا امروز هم ادامه دارد.
کشور لیبی که تا چندی پیش ثروتمندترین و مرفه ترین و امن ترین کشور آفریقایی بود، حالا به وضعیتی رسیده که حتی آب و برق و مواد غذایی قابل تامین نیست. بسیاری از زنان و کودکان ربوده شده و در روز روشن در بازارهای برده فروشی به حراج گذاشته می شوند. کشور یکپارچه لیبی درگیر جنگ داخلی است و در حال طی کردن فرایند تجزیه کامل است.
نکته جالب اینجاست که با وجود درگیری و جنگ داخلی، صنعت نفت و بانک مرکزی لیبی همچنان بی وقفه به کار خود ادامه می دهند. یعنی نفت لیبی همچنان استخراج و صادر می شود، و پول آن به بانک مرکزی لیبی پرداخت می شود. این پول سپس حقوق و مزد سربازان و جنگجویانی را پرداخت می کند که مشغول جنگ با یکدیگر هستند. یعنی هر دو طرف درگیر در جنگ داخلی از یک منبع حقوق می گیرند!
تصور کنید مثلا در ایران میان ارتش و سپاه درگیری ایجاد شود و نیروهای دو طرف وارد درگیری طولانی مدت نظامی شوند، در حالیکه بودجه نظامی هر دو بطور لاینقطع توسط بانک مرکزی پرداخت می شود!
هرچند آمریکا و متحدین اروپایی آن ادعا می کردند حمله به لیبی با هدف جلوگیری از کشتار مردم و سرنگونی یک دیکتاتور و برقراری دموکراسی در لیبی بود، اما در واقع امر سقوط قذافی چند منفعت بزرگ برای غرب داشت:
1- قذافی و حکومت او بعنوان یک تهدید بالقوه برای غرب، بطور کامل و برای همیشه خنثی شد.
2- با توجه به اینکه در آنزمان آمریکا به دنبال تهاجم نظامی به ایران هم بود، منابع نفت واقع در حوزه خلیج فارس بسیار آسیب پذیر انگاشته می شدند، و لذا بسیار مهم بود که منابع نفت لیبی کاملا در کنترل آمریکا و بخصوص اروپا قرار بگیرد. چون آمریکا از نظر منابع نفتی خودکفاست، اما اروپا نیاز به منابع تضمین شده انرژی دارد.
3- جنگ داخلی و ناامنی در لیبی موجب شکل گیری موج عظیمی از مهاجران به سوی کشورهای اروپایی شد. بعد از بحران مالی سال 2008، دولت های اروپایی نیازمند دریافت حجم بالایی از مهاجران بودند تا بتوانند از این طریق طبقه کارگر خود را مهار نمایند.
همان دولت های اروپایی که دست به دست هم دادند تا قذافی را سرنگون کرده و لیبی را از مرفه ترین کشور آفریقایی به ناامن ترین و مفلوکترین کشور تبدیل کنند، حالا برای جذب مهاجرانی که از ترس جانشان حاضر بودند تن به آب های مدیترانه بدهند تا شاید پایشان به اروپا برسد، ژست بشر دوستی و انسانیت می گرفتند. هر کس با ورود این مهاجران مخالفت می کرد نژادپرست و فاشیست خوانده می شد. یکی از نمایندگان پارلمان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی لباس غواصی پوشید و مدتی در آب شناور شد، «تا بتواند حس مهاجرانی که از دریای مدیترانه عبور می کنند را درک کند» و به این ترتیب قصد داشت با این حرکت نمادین، شهروندان اروپایی را متقاعد کند تا با آغوش باز میلیونها پناهنده را بپذیرند. کشور آلمان بیش از یک میلیون مهاجر دریافت کرد که بخش زیادی از آنان از لیبی فرار کرده بودند، و بقیه از سوریه و دیگر کشورهای جهان سوم.
عده ای معتقدند موج راست افراطی در کشورهای اروپایی در واکنش به هجوم گسترده مهاجران شروع شد. اما در واقع، این واکنش های سیاسی ناشی از بحران نولیبرالیسم بودند و نابودی لیبی و ایجاد موج مهاجرت، بخشی از نسخه ای بود که قرار بود برای ترمیم نظم نولیبرال استفاده شود.
4- پس از عادی شدن روابط با غرب، لیبی صدها میلیارد دلار پول در بانک های اروپایی و آمریکایی داشت. اما پس از بحران مالی، بسیاری از بانک های اروپایی و آمریکایی به مرز ورشکستگی رسیده بودند. شورش لیبی بهانه خوبی بود تا این پولها مصادره شوند. این نوعی راهزنی در روز روشن بود، که البته با شعارهای بشردوستانه و حمایت از حقوق بشر صورت می گرفت.
و البته، سرنوشت لیبی باید تلنگری باشد برای آندسته از هموطنانی که تصور می کنند اگر منافع غرب با اقتصاد ایران گره بخورد، این موضوع موجب امنیت و آبادی ایران خواهد شد!
شباهت های زیادی میان وضعیت لیبی و ایران دیده می شود:
اما عوامل تبدیل شدن لیبی به ویرانه رعب انگیز کنونی، و در مقابل تداوم اقتدار ایران در برابر آمریکا و غرب:
با مشاهده این موارد است که متوجه می شویم شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» از جنس همان شعارهایی هستند که لیبی را به ویرانه کنونی تبدیل کرده. شعار «مذاکره و تعامل» در راستای کشاندن ایران به همان موضع ضعفی است که موجب سقوط حکومت قذافی در لیبی شد. و این ادعا که رابطه با غرب می تواند موجب «پیشرفت» و رفع مشکلات کشور ما شود، چیزی بیش از یک فریب نبوده و اتفاقا چنین رابطه ای وقتی مانند لیبی از موضع ضعف باشد نهایتا به ویرانی کامل و غارت ثروتهای ملی ما منتهی خواهد شد.
این موارد را هم جهت اطلاعات عمومی اضافه کنیم.
به اعتقاد تحلیلگران اقتصادی و اجتماعی، قیمت ارزاق عمومی در این كشور [لیبی] امروزه در بالاترین سطح آن قرار دارد در حالی كه نقدینگی دست مردم نیز به پایین ترین سطح خود رسیده است.
مردم شهرستان ها بعضا با كشاورزی نیم بند خود نیازهای میوه و سبزیجات و صیفی جات خود را تا حدودی می توانند برآورده سازند، اما در جامعه كاملا شهری طرابلس نیمی از بازار سبزیجات خالی شده و خریداران از كمبود كالا و افزایش قیمت ها شكایت می كنند.
مردم این شهر همچنین در عین حال كه نگران موارد فوق هستند و از شدت گرما می نالند (چون برق ندارند)، نگران اعضای خانواده هستند كه در جبهه دور از خانواده هایشان مبارزه می كنند.
فلسفه و جهانبینی مبتنی بر «هر اتفاقی هم بیافتد وضع ما از این که امروز هست بدتر نخواهد شد»، نتیجه ای جز بدتر شدن وضعیت و از دست رفتن مواهب و نعمت های کنونی نخواهد داشت.
مولانا می فرماید:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
شکر تنها گفتن الحمد نیست
شرح این مطلب بیانی گفتنیست
هیچ کاری بهتر از چاره جویی برای مشکلات نیست. اما نفی کلیه امکانات و دستاوردها و مواهب کنونی هرگز مشکلی را حل نکرده و نخواهد کرد.
امنیت و یکپارچگی سیاسی کشور موهبت و نعمتی است که چون هرگز نبودِ آن را تجریه نکرده ایم، ارزش و اهمیت آن را متوجه نمی شویم. مانند داستان ماهیان در سبحه الابرار جامی:
داشت غوکی به لب بحر وطن
دایم از بحر همی راند سخن
روز و شب قصه دریا گفتی
گوهر مدحت دریا سفتی
گفتی از بحر پدید آمده ایم
زو درین گفت و شنید آمده ایم
دل ازو گوهر دانایی یافت
تن ازو دست توانایی یافت
هر کجا می نگرم اوست همه
هر طرف می گذرم اوست همه
ماهیی چند رسیدند آنجا
وز وی آن قصه شنیدند آنجا
عشق بحر از دلشان سر بر زد
آتش شوق به جانشان در زد
پای تا سر همگی پای شدند
در طلب مرحله پیمای شدند
برگرفتند تک و پوی نیاز
بحر جویان چه نشیب و چه فراز
گاه در تگ چو صدف جا کردند
گه چو خس رو به کنار آوردند
نه نشان یافت شد از بحر به نام
می نهادند به نومیدی گام
از قضا صیدگری دام نهاد
راهشان بر گذر دام فتاد
یکسر آن جمع به دام افتادند
تن به جان دادن خود در دادند
صیدگر برد سوی ساحلشان
ساخت بر خشک زمین منزلشان
چند تن کوشش و جنبش کردند
خز خزان راه به بحر آوردند
نیم مرده چو رسیدند به بحر
جام مقصود کشیدند به بحر
دانش و بینششان روی نمود
کانچه می داد نشان غوک چه بود
زنده در بحر شهود آسودند
غرقه بودند در آن تا بودند
جوهر و عصاره تمام اندیشه ها و افکار و آرای محافظه کارانه ادموند برک انگلیسی در همین یک حکایت جامی روایت شده.
نیم مرده چو رسیدند به بحر
جام مقصود کشیدند به بحر
دانش و بینششان روی نمود
کانچه می داد نشان غوک چه بود