این نامه هفتهی گذشته به صورت یک ایمیل، به دستم رسید. نویسنده یک ایرانی بود و اصرار داشت که متن نامهاش را در هند منتشر کنم. اولین بار که ایمیل او را خواندم، صرفاً یک شوخی بچگانه به نظر میرسید. اما او در ایمیلهای بعدیاش چند راز شخصیام را، به من گفت. شگفتزده شدم. رازهایی که مطمئن بودم هیچکس، حتی همسرم از آنها خبر ندارد. مثلاً او میدانست وقتی من بچه بودم چه اتفاقاتی را از مادرم پنهان میکردم، یا در نوجوانی به چه دختری علاقه داشتم. او حتی رمز ایمیل و صفحهی اینستاگرام مرا میدانست. خلاصه حرفهای عجیب و غریبش باعث شد فکر کنم که شاید واقعاً راست میگوید. بله شاید. شاید همه چیز جهان ما اینقدر علمی و دقیق نباشد. شاید جادو و جنبل هم واقعیت داشته باشد. برای همین تصمیم گرفتم این نامه را در صفحهی آخر روزنامه منتشر کنم. امیدوارم مسئولین محلی و مخصوصاً پلیس بمبئی آن را جدی بگیرند. حتی اگر یک درصد به حرفهایش باور دارند. به هر حال انجام خواستهی او دردسر و هزینهی چندانی ندارد.
ترجمهی متن ایمیل:
واهیه عزیز
سردبیر محترم روزنامهی هندوستان آزاد
خواهش میکنم قبل از اینکه مرا به دیوانگی متهم کنی، تا آخر نامهام را بخوان. خواهش میکنم به حرفهایم نخند. این حرفها واقعیت است. ایمیلت را در سایت روزنامهیتان دیدم. حرف مهمی دارم و میخواهم یک راز بزرگ را برای اولینبار افشا کنم.
بگذار بروم سر اصل مطلب. انسانها دو دسته هستند: انسانهای معمولی و انسانهای شگفتانگیز. انسانهای شگفتانگیز موجوداتی هستند که مثل من یک ویژگی خارقالعاده داشته باشند. ویژگیای که با قوانین علمی و عقل سلیم توجیه نمیشود. مثلاً ویژگی خاص من این است که میتوانم رازهای مخفی را متوجه شوم. اگر بخواهی حاضرم تمام رازهای پنهانت را بگویم تا مطمئن شوی. بگذریم. الآن مسئلهی اصلی من نیستم. داشتم در مورد شگفتانگیزها میگفتم. هیچوقت سرشماری دقیقی از ما نشده است. اما تصور من این است که چیزی در حدود 5 هزار شگفتانگیز در سراسر جهان زندگی میکنند. در اندونزی، چین، مغولستان، آفریقا، آمریکای جنوبی، ایران، هند، همه جا. ما مثل شما زندگی میکنیم و معمولاً حتی نزدیکانمان هم نمیدانند که شگفتانگیز هستیم. هر شگفتانگیز یک ویژگی خاص دارد. مثلاً یک نفر میتواند خلاف جاذبهی زمین حرکت کند، یک نفر در زمان سفر میکند. بعضیها میتوانند غیب شوند. بعضیها با پرندگان صحبت میکنند و ...
قبل از پیشرفت علم و اختراع فناوریهای جدید، زندگی برای ما راحتتر بود. مردم معمولی هم ما را به راحتی میپذیرفتند. کافی است از پدربزرگها و مادربزرگها سؤال کنی. ما از هزاران سال پیش بودهایم و تا همین چند دههی اخیر، ارزش و اعتبار بالایی داشتیم. مثلاً شگفتانگیزهایی در مصرباستان با جابهجا کردن سنگهای بزرگ به ساخت اهرام مصر کمک کردند. همهی پادشاهان قدیمی شگفتانگیزهایی را برای پیشگویی و تعبیرخواب در دربارشان استخدام میکردند. در تمام جوامع بشری هر کس مریض میشد، پیش شگفتانگیزهایی میرفت که میتوانستند بیماران را شفا بدهند. بعضی از شگفتانگیزها بخت دختران مجرد را باز میکردند. در همین هند شما، شگفتانگیزهای ضدجاذبه همیشه در ارتفاع یک متری سطح زمین زندگی میکردند. خیلی از شخصیتهایی که فکر میکنید افسانه و اسطوره هستند، واقعیت دارند. مثلاً آرش کمانگیر یک شخصیت تاریخی واقعی است. او یک شگفتانگیز بود. اسفندیار روئینتن همینطور. ایدهی داستانهای مرد عنکبوتی، بتمن و خیلی قصههای دیگر هم به شگفتانگیزهای واقعی بر میگردد.
از اواسط قرن بیستم، با پیشرفت علم و تلویزیون و اینترنت، زندگی برای ما شگفتانگیزها سخت شد. چون همه میخواستند مچ ما را بگیرند و اثبات کنند ما دروغ میگوییم. به این ترتیب به مرور اکثر شگفتانگیزها (به جز شعبدهبازها و معرکهگیرها) تصمیم گرفتند از ویژگی عجیبشان در اماکن عمومی استفاده نکنند. اما مشکل بزرگتر ما از سال 2002 میلادی اتفاق افتاد. از آن زمان به بعد دیگر حتی یک مورد کار شگفتانگیز در هیچ مکان عمومیای دیده نشدهاست.
در آن زمان، شخصی به نام ریکشا تیپور که خودش یک شگفتانگیز هندی بود، حکومتش بر ما شگفتانگیزها را آغاز کرد. ویژگی ریکشا با همهی ما فرق دارد. ویژگی خاص او این است که هر لحظه بخواهد، میتواند یک شگفتانگیز را تبدیل به انسان معمولی کند. به همین دلیل بیست سال پیش اعلام کرد که از این به بعد هیچ شگفتانگیزی اجازه ندارد توانمندیاش را به دیگران نشان دهد. هر شگفتانگیزی که از قانون ریکشا تخطی میکرد، فوراً تبدیل به انسان معمولی میشد. ریکشا با این کارش تمام شگفتانگیزها را مطیع بیچون و چرای خودش کرد. او سالیانه مبلغی به عنوان مالیات شگفتانگیز بودن، از همهی ما میگیرد. هر کس تخلف مالیاتی داشته باشد، فوراً معمولی میشود. ریکشا با این کارهایش دارد به همهی ما ظلم میکند. چند بار بعضی از شگفتانگیزها دست به شورش و تظاهرات زدند. ریکشا فوراً همهی آنها را معمولی کرد و آنها در نظر شما به عنوان تعدادی آدم دیوانه و دروغگو شناخته شدند. امیدوارم این اتفاق در مورد من تکرار نشود.
راستش خیلی فکر کردم. نهایتاً تصمیم گرفتم که حقیقت را افشا کنم. ریکشا تیپور یک دیکتاتور بزرگ است. او باعث شدهاست که جهان به طور کامل از وجود شگفتانگیزها محروم شود. اگر واقعاً نیازی به ما شگفتانگیزها نبود، خدا ما را خلق نمیکرد.
حالا درخواست من از شما این است که این نامه را در روزنامهیتان منتشر کنید. میخواهم این نوشته را همه بخوانند و بعد از خواندن آن، از پلیس بخواهند که ریکشا تیپور را دستگیر کند. فقط خواهش میکنم هر چه سریعتر این کار را انجام دهید. این را هم بگویم که ریکشا برای معمولی کردن هر شگفت انگیز، باید یک دانه بادام بخورد. این راز پنهان اوست که هیچکس تا امروز از آن خبر نداشت است. البته به جز من که از رازهای همه خبر دارم. باید هرچه زودتر او را زندانی کنید یا دسترسیاش به بادام قطع شود. با این کار، دیگر نمیتواند هیچ شگفتانگیزی را معمولی کند. مطمئنم اگر این اتفاق بیفتد، ظرف مدت کوتاهی همهی شگفتانگیزها خیالشان راحت میشود و هویتشان را آشکار میکنند. به این ترتیب شما هم میتوانید مطمئن شوید که من راست گفتهام.
بعد از علنی شدن این نامه، ریکشا یک بادام میخورد و مرا معمولی میکند. میدانم. اما من مجبورم شگفتانگیزی خودم را فدا کنم. لطفاً نگذارید این فداکاری بیفایده بماند. ممکن است ریکشا از همین لحظه به سرعت شروع به بادام خوردن کند و با هر بادام یکی از شگفتانگیزهای مهم دیگر را هم معمولی کند. پس تا دیر نشده او را دستگیر کنید. ریکشا تیپور شخص شناخته شدهای است، در شهر بمبئی زندگی میکند و مدیر بزرگترین سامانهی اینترنتی پخش بادام در میان مرتاضهای هند است. هر چند ثانیهای که تعلل کنید، ممکن است یک شگفتنگیانگیز از دست برود. پس لطفاً زود باشید.
با احترام
غیاثالدین کاظمی، یکی از شگفتانگیزهای مقیم ایران، ساکن شهر ملایر